eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
361 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
693 ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• احسان از صبح تا حالا که ساعت کم کم به یک نزدیک میشد اونقدر با آدمهای دور و بَرَم سر و کله زده بودم که دیگه نه اعصاب درست و درمونی داشتم و نه توانِ جسمی هوا از صبح ناجوانمردانه گرم بود دیشب و بعد از برگشتن به خونه ، از یک طرف حرفهای نیش دارِ مامان ، از یک طرف بغضِ نشسته تو گلوش و از طرفِ دیگه بهانه گیری های تموم‌نشدنیِ دیبا در برابر مامانِ بیچاره ، باعث شد که تا صبح خواب با چشمام بیگانه بشه دیبا اما خوابید ! گرچه خیلی دیر و بعد از خوردنِ سحری به خواب رفت ولی بالاخره خوابید اونقدر عمیق ، که صبح حتی برای بدرقهء من هم بیدار نشد دلم نیومد بیدارش کنم ولی از دستش حسابی دلخور شدم ... انتظار نداشتم بی توجه به من و بی خوابیِ شب گذشته اینقدر آسوده و راحت بخوابه شاید هم در طولِ این مدت و با خدمات و سرویسی که دائم به من میداد اونقدر بد عادت شده بودم که توقع نداشتم حتی یک روز صبح دیرتر از من بیدار بشه ! با رسیدن به دفتر و یادآوریِ قرارهای کاری که با چند تا از طرف حسابای شرکت داشتم ، آه از نهادم بر اومد گل بود به سبزه نیز آراسته شد ! سه نفر بودند و من با هر سه باید به طور جداگانه صحبت می کردم جای شُکر داشت که بین این چند نفر آقای اَمجدی نیومد و من از این بابت خیلی خیلی خوشحال بودم مردکِ نُزول خور و بی منطقی که اینبار قصد داشت تورِشو اینجا پهن کنه و خونِ من و سرمایه ای که داشتم رو بِمَکه دلم نمیخواست باهاش کار کنم ولی تو رودروایستی با یکی از رُفقا قراری گذاشتم تا در همون ملاقات بهانه ای بیارم و اجازهء شراکت در معاملهء پرسودی که پیش رو بود را بِهِش ندم خوشبختانه نیومد ، ولی از ساعت یازده تا الان چندین مرتبه به گوشیم زنگ زده و هر بار با حرفای بی سر و تهی که میزنه حسابی ذهنمو متشنج کرده از هر راهی که بود قصد داشت مال و داراییِ منو به پولهای کثیفِ خودش پیوند بزنه چیزی که من ذره ای به اون راضی نبودم بالاخره بعد از کلی بحثِ بی نتیجه گوشی رو از دسترس خارج کردم تا نه تنها اون بلکه هیچ کسِ دیگه ای هم مزاحمم نشه و بتونم ساعتی استراحت کنم - خانوم فاتحی ! - بله رییس؟ - یه قرصی ، کوفتی ، زهرماری نداری ؟ سرم داره از درد منفجر میشه - چرا ...‌چرا الان میارم براتون نمیدونم‌ چه دارویی بود .... یه کپسولِ قرمز رنگ ‌که گفت مسکنه اهل دارو خوردن نبودم و شاید همین باعث میشد هر دارویی که به نُدرت پیش می اومد و مصرف میکردم به سرعت تاثیر بذاره ساعت به دو و نیم رسیده بود و من بعد از خوندنِ نماز و غافل از اینکه با دهانِ روزه ، دارو مصرف کردم منشی و دو تا کارمندِ دیگه رو مرخص کردم تا در سکوتِ دفتر کمی استراحت کنم به این آرامش بی اندازه نیاز داشتم بدونِ شک تا رسیدن به خونه هم خواب از سرم میپرید و دیگه نمیتونستم بخوابم ! 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab