eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
364 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
901 ویدیو
239 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_132 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• احسان دوست داشتم امشب اونقدر برای دیبا زیبا و
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• خوشبختی همین بود به گمانم !!! همین که در اوجِ درماندگی و ناچاری چشم هایت به نورِ حضورِ فرشتهء پاک و نجیبی روشن شود که در انتظارت ، نگاه به در دوخته تا از راه برسی و با او در این آرامش و لطافتِ محض شریک بشی - حالا دیگه سلام عشقم ! لبخند شکفته روی لبهایش بی گمان زیباتر از شکوفه های گیلاس بود ! - سلام تکیه دادم به در اتاق و نگاهِ شیدا و عاشقم روی دیبای قلبم قفل شده و دلم را به لرزی از سَرِ شوق و لذت دچار کرده بود - اگه بدونی چه حالِ خوشی دارم اینجوری آروم و مظلوم نمیشینی رو به روم ! نگاهش هر لحظه با خجالت از چشم های حریصم می گریخت و این من بودم که دستم آرام و بی صدا کلید را در قفلِ اتاق چرخانده بود تا راه را بر هر اتفاقِ ناخوشایندی ببندم - دیبا جانم ! - جانم ؟ - کمکم میکنی کتمو در بیارم ؟ وقتی همه چیز در این زندگی عجیب و تازه بود چه ایرادی داشت اگه اول دیبا برای سَبُک شدن تنم به من کمک‌ می کرد ؟ دستهای ظریفش روی شانه ام نشست ولی بجای بیرون کشیدنِ کُت ، آرام به گوشم گفت: - دوستت دارم شکر می کردم از داشتنِ این هدیهء بهشتی که خدا نصیبم کرده بود - دیبا ...... دیبا ...... دیبای من ! - خوشحالم دستم روی سرش نشست و همونطور که حرفهام رو در گوشش نجوا می کردم ، حجاب را از اون برداشتم و چشمم به زیبایی های سنگر گرفته زیرِ اون روشن شد امشب شب عشق است .... همان شبی که پادشاه عالم می شوم نماز صبحم با ذکرِ لبهایش گره خورد و اولین سپیده دمِ زندگی مشترک را با حضور خدایی که ناظر بر تمام کارهایمان بود آغاز کردیم و آنگاه که با اثباتِ پاکی و نجابتش پیش چشمانم دیگر هراسی از بدگمانی ها و بدخواهی ها در دلم نمانده بود چشمهایم را به خوابی آسوده دعوت کردم بی آنکه ذره ای از حرفهای مادرم را به رویش آورده و بازگویم ، او را به لذتی میهمان کردم که هم لیاقتش را داشت و هم آرزویش را !!! 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab