❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_هشتاد_و_دوم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
ڪشیش فڪر مےڪــرد که شیوه ے برخورد علــے با مــردم - حتـے مــردم نل سپــاس
- شبیــه #سیــره ے حضطرت عیســے است ڪه بر دشمنــان خود نیز با بردبارے رفتار مےڪرد.
ڪشیش دلـش مےخواست بداند علــے در آغاز حڪومتش با چه مشکلات و موانعــے رو به رو بوده است، اما نوشتــه هاے مورخ بنے امیه اے، هیــچ اشاره اے به رویدادها نداشت و صرفا تحلیــل و دیدگاه او بـود.
نگاهــے به ساعــت دیوارے انداخت.
هنوز شــوق مطالعــه در وجــودش فروڪش نڪرده بــود.
اوراق بعدے، دست نوشته هاے مــردے به نام حسیــن بود ڪه در قــرن ۱۵ میلادے نوشته شده بود.
حجــم زیادے نداشت و مےشد آن را نیز خواند.
دوباره عینڪش را به چشــم زد و شروع به خواندن اوراقــے ڪرد ڪه خط بسیار بدے داشـت.
من حسیــن هستــم؛ از شیعیــان عراق ڪه در جوانــے به اســارت دولت عثمانــے در آمدم.
پس از طــے دوران اسارت، در قسطنطنیه ماندم.
مذهبم را #تقیــه ڪردم و در ڪتابخانه ے سلطانـــے، مشغول به ڪار شدم تا حال ڪه 69 سال دارم و عجبم از روزگار ڪه چه بازے هایے دارد.
هنگام فهرست نویســے متون عربــے، همین ڪتاب قدیمــے و باارزش را دیدم و با و خواندم.
چند بار سعــے ڪردم آن را به سرقت ببرم ڪه میسر نشد.
شایــد ڪسے روزے این ڪار را بڪند.
این حاشیــه را بر این متــون مےنویسم تا از حقانیــت و بزرگــے مردے دفـاع ڪنم ڪه قرن ها بردن #نامــــش جـــــرم تلقــے مےشد.
من در میـــان ڪتب معتبــر و قدیمــے ڪه در ڪتابخانه در اختیــارم است، هر آنچه را درباره ے علــے و اهل بیت او نوشته شـده بود خوانده ام و حڪایات و داستان هاے زیادے درباره علــے آموختــه ام ڪه قصــد دارم تعدادے از آن ها را در این جا مڪتوب ڪنم تا منش و سیره ے علــے، سرلوحــه ے راه و روش زندگـــــے دیگران قرار گیرد.
مے گویند هنگامے ڪه علــے به سوے صفین عازم بود، در میان راه به شهرے به نام «انبار» رسید.
مردم این شهرڪ، دوستدار امام بودند؛ در پشت سر ایشان شروع ڪردند و به دویدن و دست تڪان دادن و هورا ڪشیدن و بدین وسیله شادي خود را ابــزار مےڪردند.
علــے از آن ها پرسید:
این ڪــارها براے چیست؟
گفتند:
این ها رســم ماسـت؛ رسمــے ڪه در مورد ا#میران انجام مےدهیم.
هم چنین براے شما آذوقــه و براے چهار پایانتان علوفه ے زیادے آورده ایم.
🌍 @kashkoolmazhabimehrab