eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
359 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
672 ویدیو
24 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✴️ دوشنبه 👈 26 آبان 1399 👈 30 ربیع الاول 1442👈 16 نوامبر 2020 🕌مناسبت های دینی اسلامی . 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی . 👶برای زایمان مناسب و نوزادش صبور و راستگو خواهد شد . ان شاءالله 🤒 بیمار امروز شفا یابد. ان شاءالله ✈️ مسافرت مکروه است در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 👩‍❤️‍👩حکم مباشرت امشب . مباشرت امشب (شب سه شنبه ) ، مکروه و فرزندش ممکن است دیوانه متولد گردد . 🔭 احکام نجوم 🌓 امروز انجام امور زیر نیک است : ✳️ خواستگاری ، عقد ، ازدواج . ✳️ امور بازرگانی . ✳️ و ختنه کردن نیک است . 📛 برای فروش جواهرات و حیوان و قرض و وام خوب نیست . 💇‍♂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، موجب ایمنی از بلیات می شود . 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، حکمی ندارد . 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸زندگیتون مهدوی🌸 📚 منبع مطالب ما تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهماالسلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 025 377 47 297 0912 353 2816 0903 251 6300 📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتمابا لینک ارسال کنید مطلب بدون لینک کانال ممنوع و حرام است 📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ سه شنبه 👈 27 آبان 1399 👈1 ربیع الثانی 1442👈 17 نوامبر 2020 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی . 🗡 آغاز قیام توابین به همراه سلیمان بن صرد خزاعی " ۶۵ ه.ق " . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️ امروز روز شایسته ای است برای امور زیر : ✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✅ تجارت و داد و ستد . ✅ و امور کشاورزی و زراعی خوب است . 👶 برای زایمان خوب و نوزادش محبوب و دوست داشتنی خواهد شد.ان شا ء الله 🤕 بیمار امروز نیز زود خوب شود. 🚘 مسافرت : مسافرت خوب و مفید و سودمند است . 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز برای امور زیر نیک است . ✳️ خواستگاری ، عقد ، ازدواج . ✳️ ختنه کردن . ✳️ و امور بازرگانی نیک است . 📛 برای فروش جواهرات و حیوان و قرض و وام خوب نیست . 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت 👩‍❤️‍👩 مباشرت امروز ...# مکروه و فرزند حاصل از آن ممکن است دیوانه گردد . 💑 حکم مباشرت امشب (شب چهارشنبه ) ، مباشرت و زفاف عروس مکروه است . 🔲 این اختیارات یک سوم مطالب سررسید تقویم همسران است مطالب بیشتر را در کتاب تقویم همسران مطالعه بفرمایید. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،(سروصورت)دراین روز از ماه قمری، باعث کوتاهی عمر می شود . 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، برای رگها ضرر دارد . ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد . 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید. ( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع ما👇 تقویم همسران تالیف:حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن : 025 377 47 297 0912 353 2816 0903 252 6300 📛📛📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک بهیچ وجه جایز نیست و حرام است 📛📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد 🗓 سه شنبه ۲۷ آبان ماه ۱۳۹۹ 🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۰۰ 🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۲۳ 🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۱:۳۸ 🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۶:۵۲ 🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۷:۱۰ 🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۲۲:۵۶ 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۲۷ آبان ۱۳۹۹ میلادی: Tuesday - 17 November 2020 قمری: الثلاثاء، 1 ربيع ثاني 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (100 مرتبه) - یا الله یا رحمان (1000 مرتبه) - یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت امام باقر علیه السلام (بنابرروایتی) 🔹قیام توابین، 65ه-ق 📆 روزشمار: ▪️3 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️7 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️9 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ▪️12 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 45روز) ▪️34 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥| 🔸دعای هفتم صحیفه سجادیه ➕حاج محمود کریمی 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
💠 شرح #دعای_هفتم صحیفه سجادیه (۱۱) ۱۰) وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ
💠 شرح صحیفه سجادیه (۱۲) ۱۱) وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ 🔹ألمّ: روی آورده است 🔸هَظَنِي: از «بهظ» به معنی مشقت و عاجز شدن از انجام کاری است. یعنی: پروردگارا! حوادثی به من روی آورده که تحمل آن مرا به مشقت انداخته و مرا عاجز کرده است. 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_34 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• +بخونم؟؟ خانم کلافه دستشو بی هدف تو هوا تکون
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• سرمو روی میز گذاشته بودم وپروانه ام‌مشغول کارش بود که صدای زنگ کوتاهی بلند شد سرمو بلند کردم و به پروانه نگاه کردم پروانه دستاشو با دامن پیشبندش پاک‌کرد و گفت: خانمِ دیبا،پاشو برو بالا ببین چی میخواد به سختی از جا کنده شدم‌و به طبقه ی بالا رفتم انگار که از صبح تو معدن کار کرده بودم‌و تمام تنم درد میکرد... ضربه ای به در اتاق خانم زدم و وارد شدم +سلام،کاری داشتید؟ -اگه کار نداشتم که زنگ نمیزدم چرا اندر لفتش میشی فک کن آدم درحال مرگ باشه چشمش به شماها باشه.. لبمو گزیدم:دور از جونتون ببخشید -بیا کمکم کن میخام برم تو باغ قدم بزنم چشمی گفتم و مشغول انجام‌دادم‌اوامر خانم شدم... خانم توی باغ جلوتر حرکت میکرد و من با کمی فاصله از پشت مراقبش بودم -چیشد تصمیم گرفتی کار کنی؟؟؟! از سوال ناگهانی خانم جا خوردم... +خب منم مثل همه برای فرار از بیکاری و درامد مستقل و.. هنوز داشتم برای خودم‌ دلیلای کاملا قانع کننده میاوردم که با تمسخر پرسید: یعنی به خاطر اینکه بیکار نباشی اومد اینجا مثلا پرستاری منو میکنی؟؟؟ نفس عمیقی کشیدم و آب دهانمو قورت دادم تا بغض لعنتی که وقت‌و بی وقت توی گلوم‌جا خوش میکردو به پایین بفرستم الان وقتش نبود! زل زدم‌تو چشمای خانم که منتظر نگاهم میکرد انگار دوست داشت به بدبختی ام اقرار کنم +نه ،همش برای فرار از بیکاری نبوده به پولش هم نیاز داشتم پوزخندی زد و به راهش ادامه داد... -کلا به خاطر پولش اومدی... پیمان خیلی اصرار کرد که حتما چند وقتی اینجا مشغول باشی چقدر لذت میبرد از اینکه غرورم رو مثل برگ پاییزی زیر پاش لگد مال میکرد... البته اگه در این‌مدت غروری باقی مونده باشه برام... 🖋 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• نگاهی به ساعت کردم +خانم اگه اجازه بدین من برم دیگه... قرار بود تا ساعت ۵ باشم انگار که داشت پشه ی مزاحمی رو از کنار گوشش کنار میزد،دستی تکون داد و گفت دیگه کاری ندارم‌،میتونی بری توی همون اتاقی که صبح پروانه بهم‌نشون داد لباسمو عوض کردم پروانه بهم‌گفت لباسارو بزارم‌همونجا و نیازی نیست‌که با خودم ببرم‌خونه از پروانه تشکر کردم و از خونه بیرون زدم... سرم هنوز درد میکرد از دست خودم عصبی بودم که همچین پیشنهاد مزخرفی و قبول کردم اما دیگه چاره ای نداشتم... تو راه برگشت برای خودم‌و دنیا ومامان بستنی خریدم‌ به نام‌دنیا و به کام ما زنگ درو فشار دادم حوصله نداشتم درو با کلید باز کنم صدای کیه کیه ی دنیا اومد وچند لحظه بعد درو باز کرد و داخل رفتم -سلام آجی،خسده نباشی +سلام خوشگل من دورت‌بگردم که انقدر مهربونی بستنی هارو که دستم دید کلا بیخیال منو خستگی و همه چی شد و با خوشحالی بستنیشو گرفت و رفت سراغ بازی کاش منم مثل دنیا با یه بستنی عروسکی ساده کل مشکلاتم حل میشد و همینطور شلنگ‌تخته مینداختم و از خوشی روی پام بند نبودم...!!! . . صبح زود رفتم دانشگاه و با استاد دو تا درس عمومی صحبت کردم که شاغل شدم و بدون حضور امتحان بدم... خدا رو شکر قبول کردن... دریای خود استاد پرتو که دو تا کلاس بود هم حل بود... فقط میموند دو تا کلاس دیگه که تخصصی بود ولی یکیشون استادس حضور غیاب نمیکرد و برعکس اونیکی به شدت سختگیر بود... بین دو تا کلاس طناز رو پیدا کردم و قرار گذاشتیم جزوه ها رو آخر ترم کامل ازش بگیرم... اما اون یک کلاس رو باید میرفتم... ولی خیلی بد موقع بود... سه شنبه ها ساعت یک ظهر! دقیقا ساعتی که توی خونه در خدمت خانوم بودم! رفتم و استاد رو سر کلاسش پیدا کردم... به هر ضرب و زوری بود راضی ش کردم سر اخرین کلاس اون روزش حاضر بشم... یعنی ساعت ۶ تا ۸ شب... وقتی که از اون خونه بیرون اومده باشم... به نظر کارم توی دانشگاه تموم شده بود ولی یکم دیرم شده بود... من که حقوق دو ماهم رو پیش خور کرده بودم نمیتونستم با آژانس برم ولی حسابی دیر شده بود و از خشم خانوم بزرگ هم باید به خدا پناه برد! خودم رو راضی کردم با تاکسی برم... حوصله غرولند نداشتم... توی مسیر به این جبر فکر میکردم و اینکه آیا پذیرفتنش عاقلانه بود یا نه... من هیچ وقت عادت به چشم گفتن و تحقیر کشیدن نداشتم! ولی حالا در خدمت کسی بودم کہ پرواضح بود از بالا به دنیا نگاه میکنه و کسی جز خانواده ی خودس و هم طبقه ی خودش رو آدم حساب نمیکنه و طبیعی بود که تو تک تک رفتارش چیزی جز تحقیر نصیب من نمیشه... خودم رو قانع کردم دو ماه بیشتر نیست و بعد از اون حتی اگر کلاهمم بیفته این طرفا برای برداشتنش نمیام.... سر کوچه پیاده شدم و تا جلوی دروازه عمارت یک نفس دویدم... هنوز نفسم بالا نیومده بود ولی دیر شده بود پس زنگ رو زدم و در باز شد... با دلشوره رفتم داخل... 🖋 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab