eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
343 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
580 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_116 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• گرچه آهو نیستم اما ضمانت لازمم !!! دلم هوای ح
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• - خانوم شرییییف ! با صدای فریاد استاد ، سرم از روی گل و بوته هایی که اینبار نه از فشار درد و مریضی مامان بلکه از دلخوشی رسیدن به یار، روی جزوه ام نقش بسته بود بلند شد و در دلم لعنت فرستادم به ذهن مریضی که بیمار عشق بود و نسیان ، باعث شده بود به کل از یادم بره اینجا کلاس استاد سخت گیر و بی گذشتی بنام پیمان پرتو است ! - ببخشید استاد - چی چیو ببخشم خانوم ؟ کم مونده به شاهکار هنریتون شمع و پروانه هم اضافه کنید تا محفل عاشق و معشوق کامل بشه ! از خجالت آب شدم ... نمیدونم حق داشت یا نه ! نمیدونم رفتار امروزش به هنجار شکنی که برادر کوچکترش در خانواده راه انداخته بود وصل می شد یا نه ! با سری پایین افتاده و قلبی زخمی از نیشتری که به سمتش رها شده بود ، لبم به عذرخواهی مجدد باز شد : - دیگه تکرار نمیشه ... معذرت می خوام - بفرمایید بشینید اگر چه ساده تر از اونچه فکرشو میکردم از خطا و بی توجهی که نسبت به درس و کلاس داشتم چشم پوشی کرد ولی از خودم و ظرفیت اندکی که در برابر این دوست داشتن و دوست داشته شدن نشون می دادم شاکی بودم یکی نبود بگه آخه دخترهء احمق ! جا بهتر از اینجا و زمان بهتر از این زمان پیدا نکردی تا پرندهء خیالت رو به سمت دلبر مغرورت پَر بدی ؟ پایان کلاس همزمان شد با سوزشی که در بازوی سمت چپم احساس کردم و صدای آخ ریزی که از بین لبهام خارج شد : - مگه مرض داری روانی ؟ دردم اومد ! - حقته ! روانی هم خودتی .... هیچ معلومه چه مرگت شده ؟ - به جون خودت هیچی ... از پشت صندلی به قصد ترک کلاس بلند شدم که طناز دوباره دستشو بند دستم کرد و شروع به گله گذاری کرد : - آره دیگه ... حتماً راست میگی چیزی نیست ... مگه خر باشم که نفهمم یا کور باشم که نبینم رنگ و روت داد میزنه یه خبرایی هست و به من نمیگی ! - قربون اون درک و شعورت برم که اینقدر خوب خودتو میشناسی !!! هنوز خنده پشت بند این شوخی بر لبم جاخوش نکرده بود که دوباره گوشتم زیر انگشتانش رفت و پایانه های عصبی ام را جوری تحریک کرد که با دست دیگه محکم زدم پشت دستش - بکش دستتو ... ای بابا ! نمیفهمی میگم درد داره ؟ - خیلی خب حالا ! انگار زنبور گاوی نیشش زده دخترهء سوسول ! بعد از صد سال بری خونه شوهر میخوای چه غلطی بکنی ؟ شنیدن کلمهء شوهر هم دلمو خوش می کرد وقتی به نام احسان ختم میشد ... - چی شد دوباره رفتی تو هپروت ؟؟؟ - میگم طناز ! تو ... تو تا حالا عاشق شدی ؟ - پس بگوووو خانوم زده فاز عشق و عاشقی .... خاک تو سرت نکنن ! نکنه ... نکنه استاد پرتو ؟؟؟ - نه ! برادرش !!!! جوری چشمهاش گرد شد و مردمکها مسیر حرکتشون رو گم کردند که ترسیدم دختر مردم لوچ بمونه ولی حرف از دهانم خارج شده و راه بازگشتی نبود اینبار ، هم مجبور بودم و هم راضی از این اجبار که وادارم می کرد با یک هم جنس درد دل کنم و بگم اونچه به زور در دلم نگه داشته بودم .... طناز باور کرد ... دوست خوبی بود و تنها کاری که با من نکرد سرزنش بود، مثل همون کاری که با خودش و قلبش نکرد یعنی حسادت ! راضی بودم ... خوب بود که با من میخندید و با من امیدوارانه به پایان این وصلت نگاه می کرد یه وقتایی ..... چه جاهایی ..... یه جورایی ..... احساس میکنی زمین و زمان دست به دست هم دادن تا تو تبدیل بشی به خوشبخت ترین و راضی ترین آدم روی زمین ، غافل از اینکه گاهی دستهایی هست پشت پرده و نهان از ما ... همون چیزایی که فکرشو نمیکنی ولی مثل یه نسیم خنک شروع میشه و آروم آروم تبدیل میشه به خانه براندازترین طوفان عالم !!! 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• - دیبا جان ! مامان بیا یه نگاه به این پارچه ها بنداز لبخندی به این همه ذوق و شوقش برای دوختن لباس اون هم برای مراسمی که هنوز مطمئن نبودیم برگزار میشه یانه ، زدم و با عشق جوابشو دادم : - قربون این همه عجله ای که برای فرستادنم به خونهء بخت داشتی و رونمیکردی برم من !!! - عجله ندارم دختر خوب ... ذوق دارم و البته واست خوشحالم عزیزم - مرسی مامان ... اگه بدونی چقدر خوشحالم که اینجوری پشتم ایستادی و همراهیم میکنی ! با هر خندهء من از ته دل می خندید و با هر قطره اشکم میگریست مامان آدم نبود که تفسیرش در قالب کلمات بگنجه ، بلکه یه فرشتهء تمام عیار بود فرشته ای که خدا به جای تموم نداشته ها و جاخالی های زندگیمون فرستاده بود تا باورمون بشه هیچ وقت نگاه و توجهش نسبت به ما قطع نمیشه ! - وااای این چه خوشگله ! دستم روی قواره پارچه ای نشست که بیش از هرچیز رنگ سرمه ای خاصی که داشت توجهم را به خودش جلب کرده بود یه رنگ خاص بود ... هم سرمه ای و هم آبی ... هم سرمه ای و هم سیاه ... خیلی باحال بود ! با تصور مامان در پوششی که یک لباس با این پارچه و این رنگ روی تنش بشینه دلم ضعف رفت ... مامان از خوشگلی چیزی کم نداشت البته اگه روزگار نامرد یکی در میون رنگ سفید نمی پاشید روی موهای بلندش ! - این یه کم تیره نیست ؟ - مامان ! ؟ مگه ندیدی الان دیگه تو عروسی و عزا رنگ تیره میپوشن هم با کلاسه و هم اندام رو بهتر نشون میده ! - یعنی میگی همینو بدوزم ؟ - آره به خدا ماه میشی - باشه اگه تو میگی خوبه حتماً خوبه دیگه ... میگم حالا چه مدلی بدوزم ؟ با این سوال تازه یادم اومد هنوز از احسان در مورد اینکه آیا مراسمی در کار هست یا نه چیزی نپرسیدم ، پس بی ملاحظهء نامزدی که هنوز رسمی نشده بود گوشی به دست وارد اتاق شدم و با پررویی انگشتم روی شماره ای که هنوز به هیچ نامی ذخیره نشده بود کشیده شد و منتظر شنیدن صدای گرمش تعداد بوق های آزاد رو شمردم یک ..... دو ...... سه ...... چهار ..... پنج ای بابا ! یعنی چه اتفاقی افتاده ؟ کسی که اولین بوق به دومی نرسیده با شتاب جواب میداد حالا چرا با دستهای مردانه و نگاه دلبرانه اش منو به شنیدن صدای گرم و آرومش دعوت نمیکنه ؟ دوباره تماس گرفتم و به خودم دلداری دادم که " نگران نباش ، شاید رفته دستشویی یا نه شاید ... " دوباره بوقهای آزاد و تماسی که به مقصد و مقصود نرسیده قطع شد دلگیر و سرخورده به پذیرایی برگشتم و مامان که بی شک این صبوری حاصل عمری بالا و پایین شدن در طوفانهای زندگیش بود ، بعد از شنیدن حرفهام گفت : - خودش زنگ میزنه عزیزم ... یعنی بنده خدا حق دستشویی رفتن نداره یا شاید گوشیش بی صداست عزیزم هنوز جملهء مامان به نقطه ای برای رفتن به سر خط نرسیده بود که صدای زنگ موبایل منو به سمت اتاق کشوند و با دیدن شماره ای که این روزها نبض حیاتم به امید اون میزد با نیش تا بناگوش باز شده تماس رو وصل کردم : - سلام ... کجا بودید ؟ - علیک سلام خانوووم ! زیر سایهء گهربار شما ... جانم ! خدایا یکی منو بگیره تا از آسمون هفتم سقوط نکنم پایین ! - راستش ... می خواستم بپرسم که .. - بگو دیبا جان ! راحت باش با من ... این " جان " گفتنش دیگر مرزهای لذت را در دلم رد کرد و مرا به اوج رساند - یعنی مامان میگه اگه مراسم دارید چجوریه ؟ یعنی .... یعنی زنونه مردونه جداست یا با هم ؟ - آهان ... ببین هنوز معلوم نیست ... راستشو بخوای این چند روز از بس منت مامانو کشیدم پیر شدم اجازه بده چند روز بگذره من دارم تمام تلاشمو میکنم که این وصلت با رضایت مادرم اتفاق بیفته ... میفهمی دیگه ؟ گرچه سرخورده تر از قبل و دلگیر تر از دقایقی قبل بودم ولی چاره ای جز فهمیدن و فهماندن به دل زبان نفهمم نداشتم - بله ... میدونم ...کاری ندارید ؟ - ناراحتت کردم نه ؟ - نه ... نه .....اصلاً ... خدانگهدار 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ پنجشنبه👈 18 دی 1399 👈 23 جمادی الاول 1442 👈 7 ژانویه 2021 🎇امور دینی و اسلامی . 📛 امروز ساعت 12:24 قمر وارد برج عقرب می گردد . 🤒مریض امروز زود خوب می شود. 👶 مناسب زایمان و نوزادش زیبا و پاک و خوشبخت خواهد شد . ان شاءالله 🚘 مسافرت : مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🔭احکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است . ✳️ بذرافشانی ✳️ درختکاری . ✳️ آبیاری. ✳️ کندن چاه . ✳️ از شیر گرفتن کودک . ✳️ جراحی چشم . ✳️ استعمال دارو . ✳️ و التیام و مرهم گذاشتن بر زخم نیک است . 📛 برای امور اساسی و زیر بنایی مانند ازدواج و سفر خوب نیست . 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، باعث روبراه شدن امور است . 💉💉حجامت فصد خون دادن. یا و فصد باعث شادی دل است . 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 09032516300 025 377 47 297 0912 353 2816 📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک نقل مطلب ممنوع و حرام است 📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۱۸ دی ۱۳۹۹ میلادی: Thursday - 07 January 2021 قمری: الخميس، 23 جماد أول 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه) - یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه) - یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️10 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️20 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️27 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️36 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام ▪️37 روز تا ولادت امام باقر علیه‌السلام 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد 🗓 پنجشنبه ۱۸ دی ماه ۱۳۹۹ 🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۲۹ 🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۵۴ 🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۱:۵۹ 🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۷:۰۴ 🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۷:۲۳ 🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۲۳:۱۶ 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ نماز در سخن و سیره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ✍ نماز از دیدگاه حضرت صدیقه طاهره(س) اسراری دارد که ایشان در یکی از بیاناتشان به گوشه ای از آن می پردازند. حضرت زهرا (س) نماز را سدی در برابر نفوذ خودپسندی در جان انسانهای مؤمن می داند که با ادای آن، تمرین خضوع می کنند و چه آرامشی در زندگی انسانهای خاضع جاری می کند.(۱) ✅ آن حضرت در خطبه فدكيه، تشريع نماز را دور كردن انسان از كبر و خود بزرگ بينى برشمرده است و می فرماید: 🌷 فرَضَ اللّهُ الإِيمانَ تَطهيراً مِنَ الشِّركِ، وَالصَّلاةَ تَنزيهاً عَنِ الكِبرِ. (۲) خداوند ايمان را، براى پاك كردن از آلودگى شرك، و نماز را براى دور كردن از كِبر واجب فرمود. ✅ از اين رو، آن حضرت هر گاه در محرابش به نماز و كرنش در برابر عظمت الهى مى ايستاد، با تمام وجود به سوى خداوند روى مى آورد و با احساس عظمت او، لرزه بر اندامش مى افتاد. 🌹 در بیان چگونگی نماز حضرت فاطمه زهرا (س) آمده است که: "در این امّت، عبادت کسی بیش از عبادت فاطمه زهرا(س) نبود. او چندان به عبادت می ایستاد که پاهایش ورم کرده بود. مَا كَانَ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ أَعْبَدُ مِنْ فَاطِمَةَ كَانَتْ تَقُومُ حَتَّى تَوَرَّمَ قَدَمَاهَا”(۳) و نیز در مورد حال حضرت در نماز آمده است:” فاطمه زهرا(س)، در حال نماز، به سبب ترس بسیار از خداوند بزرگ، نفسش به شماره می افتاد.” «كانَت فاطِمةُ عليهاالسلام تَنهَجُ في الصَّلاهِ مِن خِيفَةِ اللّه ِ تعالى»(۴) _____________ (۱) اعیان الشیعه، ج۱، ص۳۱۶. (۲) مسند فاطمه زهرا، ص۲۲۳. (۳) مناقب، ج۱، ص۳۴۱ (۴) بحارالانوار، ج۷۰، ص۴۰۰.     🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅همسرداری و مراقبت از زبان 🔹استاد فاطمي نيا: نقل است که : مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط (رضوان الله علیه) با عده ای به کربلا مشرف شده بودند. در میان آنان زن و شوهری بودند. یک روز که از حرم پس از انجام زیارت بیرون آمده و بر می گشتند، این زن و شوهر با فاصله قابل ملاحظه ای از شیخ و در پشت سر ایشان راه می رفتند. در میان راه در ضمن صحبتی که بین آنها می شود، خانم نیشی به شوهرش زده و سخنی آزار دهنده به وی می گوید. هنگامی که همه وارد منزل و محل استراحت می شوند و آقا شیخ رجبعلی به افراد (به اصطلاح) زیارت قبولی می گوید؛ به آن خانم که می رسد، می فرماید: تو که هیچ، همه را ریختی زمین! آن خانم می گوید: ای آقا! چطور؟! من این همه راه آمده ام کربلا؛ مگر من چکار کرده ام؟! فرمود: از حرم آمدیم بیرون، نیشی که زدی، همه اش رفت! یعنی همه نور معنوی و فیوضاتی که از زیارت کسب کرده بودی، با این عملت از بین بردی! 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_118 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• - دیبا جان ! مامان بیا یه نگاه به این پارچه ه
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• دلگیر بودم ... با خودم که تعارف نداشتم ! بیشتر از دیگران ، این خودم بودم که باید سرزنش می شدم با بها دادن به عشقی که شاید حق من نبود هنوز به سطر دوم دفتر عاشقی نرسیده ایم و من از کسی که قرار بود عمری پای خوشی ها و ناخوشی هایم باشد دلگیر بودم میدونستم و باور داشتم که مادر یعنی تموم دنیای یک بچه ... مادر یعنی نماد واقعی عشق .... ولی شاید اینبار تقصیر از جهان تاج خانم بود که اینجوری دلمو اسیر نارضایتی نسبت به خودش کرده ! نفرت چیز خوبی نیست ... هیچ وقت دوست نداشتم از کسی متنفر باشم ولی ناراضی بودم ... این حقو که داشتم ؟ حالا با این نارضایتی که دلمو اسیر کرده این توجه احسان به مادرش برام بی معنی شده بود شاید این خاصیت عشقه که آدمو زیاده خواه میکنه ! من این مرد مغرور اما مهربان رو فقط و فقط برای خودم می خواستم و بس ! نصیحتهای مامان دائم توی گوشم زنگ می خورد و هوشیارم میکرد ولی یادآوری برق چشمای پر غرور و تحقر کنندهء جهان تاج اجازه نمی داد از در مصالحه و سازش وارد بشم دیگه بچه نبودم که به همهء مسائل بچه گانه و پیش پا افتاده نگاه کنم ... حالا اطمینان داشتم حتی اگه یک درصد هم اون زن مغرور به این ازدواج راضی بشه ، پشت رضایت و پذیرفتن من بعنوان عروس خاندان پرتو ، یا خواستهء نا معقولی هست و یا نقشهء شومی برای زهر کردن زندگی مشترکم با پسرش به کام هر دو مون ! شب از نیمه گذشته و من بعد از چند شب خواب راحت ، امشب به مرض بی خوابی دچار شدم ... انگار تازه پرده ها برداشته میشه و واقعیت زندگی روی تلخشو به من نشون میده با خودم و دلم و عقلم درگیر بودم ... نبرد نابرابری بود بین مغزی که حکمران بدنه و قلبی که جز یه تیکه گوشت پر احساس چیزی نیست ! آسیب پذیر و کم طاقت و البته زود رنج و زود باور ! هر چه سعی می کردم خودمو به خفه کردن این ارتباط همینجا و در نطفه راضی کنم نمیشد که نمیشد ... عقل راضی بود ولی با این دل چه کنم ؟ در گیر و دار کشمکش های بی سرانجامم صدای پیامک گوشی منو از فکر و خیال بیرون آورد و با دیدن شمارهء احسان دوباره در تصمیمم مردد شدم ! " الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها " یک بیت شعر در جواب خونی که از عصر تا حالا به دلم کرده بود ! "سلام " "دلم دلدادهء یاری است کزین دل بی خبر مانده بگو جانا کجا یابم کلید گنج جانان را ؟ " " من حسابداری می خونم نه ادبیات جناب پرتو ! " تیک ارسال پیام و پشت بندش صدای زنگ گوشی که سکوت شب و خانه را یکجا شکست ! - جرات داری یه بار دیگه تکرار کن گوشی به دست مات و مبهوت لحن کلام و طلبی بودم که انگار از من داشت - چی ؟ واقعاً متوجه منظورش نشده بودم و ظاهراً آدم مغروری که اون طرف خط از موضع قدرت وارد شده بود اصلاً اینو نمی فهمید - از کی تا حالا شدم جناب پرتو ؟؟؟ اون وقتی که هیچ رابطه ای بینمون نبود برات احسان خان بودم یا آقا احسان ... حالا چی شده که به این سرعت جا زدی دیبا خانوم شریف ؟! - من ... من بدترین اتفاق ممکن این بود که گریه قبل از کلمات راه خودشو پیدا کنه و قلبم از من و ذهنم پیشی بگیره - دیباااا جاااان !!! دست خودم نبود ... یه جورایی غیر معقول از دستش دلخور بودم گرچه باور داشتم پشت کردن به مادر نه کار خوبیه و نه رفتار پسندیده ای ولی نمیدونم چرا این توقع نا به جا رو از مرد مهربون این روزهام داشتم 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• - دیبا خانوم ! بگو چکار کردم که اشکت در اومد ؟ - هیچی ... - ببین عزیزم ! وقتی قراره با هم یه عهد و پیمان دائمی ببندیم وقتی قراه یک عمر در کنار هم و آرومِ دلِ هم باشیم وقتی خودمون دو تا بهتر از هر کسی میدونیم چقدر به هم علاقه داریم و همدیگه رو دوست داریم چرا باید بخاطر هیچ و پوچ از هم دلخور باشیم ؟ هنوز فین فینم به راه بود ولی همون چند قطره اشک باعث شده بود خیلی سبک تر از چند لحظه قبل باشم و البته آرومتر ! - من .... دلخور نیستم ولی .... - ولی چی ؟ میشه صریح و واضح بگی ؟ خواهش می کنم ! خدای من ببین عشق و محبت با آدم چه میکنه ؟ مردی که از اولین دیدار در عمارت ، غرورش برجسته ترین صفت بود در برابرِ چشمهای حیرانم ، حالا از من خواهش می کنه ... - راستش ... راستش دلم گرفت وقتی بعد از دیدنِ ذوق و شوقِ مامان برای مراسمی که انتظارشو می کشید ، شما گفتید ممکنه هیچ مراسمی در کار نباشه ! خیلی بچه هستم نه ؟ - نه ! این آرزوی شیرین نشونهء بچگی یا بزرگیِ آدم ها نیست دیبا جان ! تو حق داری ، توقعِ به جایی داری ولی من .... واقعاً شرایطشو ندارم ! - باشه .... منم اصرار نکردم فقط چون اصرار کردید حرف دلمو زدم - هم خودت و هم دلت و هم حرفهای قشنگت برام عزیز و با ارزش هستید مطمئن باش تمام تلاشمو میکنم تا حسرتِ یه مراسم آبرومند به دل هر دو نفرمون نَمونه - ممنون که درکم می کنید - وقتی کسی اختیار تپشهای قلبتو به دست بگیره ، درک کردنِ احساسات و خواسته هاش کمترین کاریه که میتونی انجام بدی ! هر چند تا چند روز آینده آنقدر چتر مَحرمیت گسترده و کامل بر سرمان سایه می انداخت که دیگر جایی و دلیلی برای خجالت کشیدن نمی ماند ولی هنوز شرم و حیا مانع از این میشد که در برابرِ این حرفهای احساسی بی خیال باشم و به دنبالِ راهی برای گریز از این موقعیت نباشم ! - جهان تاج خانوم .... - راضی نشده ! ولی خدابزرگه ...‌نگران نباش ، هر جور شده راضیش میکنم - هر جور ؟ به چه قیمتی ؟ - هنوز نمیدونم ... شاید به قیمت محروم شدن از ارثِ پدری یا .... فقط دعا کن عاق نشم !!! 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ جمعه 👈 19 دی 1399 👈 24 جمادی الاول 1442👈 8 ژانویه 2020 🏛مناسبت های دینی و اسلامی . 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی . ✈️مسافرت : مسافرت مکروه است . 👶 برای زایمان خوب نیست . 🔭 احکام و اختیارات نجومی : 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی است و برای امور زیر نیک است . ✳️ بذر افشانی . ✳️ درختکاری . ✳️ آبیاری . ✳️ کندن چاه و کانال . ✳️ از شیر گرفتن کودک . ✳️ جراحی چشم . ✳️ استعمال دارو . ✳️ و التیام و مرحم گذاشتن بر زخم نیک است . 📛 امور اساسی و زیر بنایی مانند ازدواج خوب نیست . 🔲 این مطالب تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است اختیارات بیشتر را در تقویم بخوانید. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات ، (سر و صورت) ، باعث اصلاح امور خواهد شد . 💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.... یا ، زالو انداختن باعث دفع صفرا است . ✂️ ناخن گرفتن جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود. ✴️️ وقت استخاره در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است ❇️️ ذکر روز جمعه اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 09032516300 025 377 47 297 0912 353 28 16 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما همراه با‌ لینک ارسال کنید. 📛📛📛📛📛📛📛📛 مطلب با حذف لینک ممنوع و حرام است 📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۱۹ دی ۱۳۹۹ میلادی: Friday - 08 January 2021 قمری: الجمعة، 24 جماد أول 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه) - یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه) - یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️9 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️19 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️26 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️35 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام ▪️36 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد 🗓 جمعه ۱۹ دی ماه ۱۳۹۹ 🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۲۹ 🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۵۴ 🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۱:۵۹ 🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۷:۰۵ 🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۷:۲۴ 🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۲۳:۱۷ 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا