❇️ نماز در سخن و سیره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
✍ نماز از دیدگاه حضرت صدیقه طاهره(س) اسراری دارد که ایشان در یکی از بیاناتشان به گوشه ای از آن می پردازند. حضرت زهرا (س) نماز را سدی در برابر نفوذ خودپسندی در جان انسانهای مؤمن می داند که با ادای آن، تمرین خضوع می کنند و چه آرامشی در زندگی انسانهای خاضع جاری می کند.(۱)
✅ آن حضرت در خطبه فدكيه، تشريع نماز را دور كردن انسان از كبر و خود بزرگ بينى برشمرده است و می فرماید:
🌷 فرَضَ اللّهُ الإِيمانَ تَطهيراً مِنَ الشِّركِ، وَالصَّلاةَ تَنزيهاً عَنِ الكِبرِ. (۲)
خداوند ايمان را، براى پاك كردن از آلودگى شرك، و نماز را براى دور كردن از كِبر واجب فرمود.
✅ از اين رو، آن حضرت هر گاه در محرابش به نماز و كرنش در برابر عظمت الهى مى ايستاد، با تمام وجود به سوى خداوند روى مى آورد و با احساس عظمت او، لرزه بر اندامش مى افتاد.
🌹 در بیان چگونگی نماز حضرت فاطمه زهرا (س) آمده است که: "در این امّت، عبادت کسی بیش از عبادت فاطمه زهرا(س) نبود. او چندان به عبادت می ایستاد که پاهایش ورم کرده بود.
مَا كَانَ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ أَعْبَدُ مِنْ فَاطِمَةَ كَانَتْ تَقُومُ حَتَّى تَوَرَّمَ قَدَمَاهَا”(۳)
و نیز در مورد حال حضرت در نماز آمده است:” فاطمه زهرا(س)، در حال نماز، به سبب ترس بسیار از خداوند بزرگ، نفسش به شماره می افتاد.”
«كانَت فاطِمةُ عليهاالسلام تَنهَجُ في الصَّلاهِ مِن خِيفَةِ اللّه ِ تعالى»(۴)
_____________
(۱) اعیان الشیعه، ج۱، ص۳۱۶.
(۲) مسند فاطمه زهرا، ص۲۲۳.
(۳) مناقب، ج۱، ص۳۴۱
(۴) بحارالانوار، ج۷۰، ص۴۰۰.
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نجوای_عاشقانه
این همون نمازیه که علما حاضرن با هفتادسال عبادت عوضش کنن ...
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
✅همسرداری و مراقبت از زبان
🔹استاد فاطمي نيا:
نقل است که : مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط (رضوان الله علیه) با عده ای به کربلا مشرف شده بودند. در میان آنان زن و شوهری بودند.
یک روز که از حرم پس از انجام زیارت بیرون آمده و بر می گشتند، این زن و شوهر با فاصله قابل ملاحظه ای از شیخ و در پشت سر ایشان راه می رفتند. در میان راه در ضمن صحبتی که بین آنها می شود، خانم نیشی به شوهرش زده و سخنی آزار دهنده به وی می گوید.
هنگامی که همه وارد منزل و محل استراحت می شوند و آقا شیخ رجبعلی به افراد (به اصطلاح) زیارت قبولی می گوید؛ به آن خانم که می رسد، می فرماید: تو که هیچ، همه را ریختی زمین!
آن خانم می گوید: ای آقا! چطور؟! من این همه راه آمده ام کربلا؛ مگر من چکار کرده ام؟!
فرمود: از حرم آمدیم بیرون، نیشی که زدی، همه اش رفت!
یعنی همه نور معنوی و فیوضاتی که از زیارت کسب کرده بودی، با این عملت از بین بردی!
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_118 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• - دیبا جان ! مامان بیا یه نگاه به این پارچه ه
♡﷽♡
#قــاب_خــاتـــم
#قسمت_119
•┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈•
دلگیر بودم ...
با خودم که تعارف نداشتم !
بیشتر از دیگران ، این خودم بودم که باید سرزنش می شدم با بها دادن به عشقی که شاید حق من نبود
هنوز به سطر دوم دفتر عاشقی نرسیده ایم و من از کسی که قرار بود عمری پای خوشی ها و ناخوشی هایم باشد دلگیر بودم
میدونستم و باور داشتم که مادر یعنی تموم دنیای یک بچه ...
مادر یعنی نماد واقعی عشق ....
ولی شاید اینبار تقصیر از جهان تاج خانم بود که اینجوری دلمو اسیر نارضایتی نسبت به خودش کرده !
نفرت چیز خوبی نیست ...
هیچ وقت دوست نداشتم از کسی متنفر باشم ولی ناراضی بودم ...
این حقو که داشتم ؟
حالا با این نارضایتی که دلمو اسیر کرده این توجه احسان به مادرش برام بی معنی شده بود
شاید این خاصیت عشقه که آدمو زیاده خواه میکنه !
من این مرد مغرور اما مهربان رو فقط و فقط برای خودم می خواستم و بس !
نصیحتهای مامان دائم توی گوشم زنگ می خورد و هوشیارم میکرد ولی یادآوری برق چشمای پر غرور و تحقر کنندهء جهان تاج اجازه نمی داد از در مصالحه و سازش وارد بشم
دیگه بچه نبودم که به همهء مسائل بچه گانه و پیش پا افتاده نگاه کنم ...
حالا اطمینان داشتم حتی اگه یک درصد هم اون زن مغرور به این ازدواج راضی بشه ، پشت رضایت و پذیرفتن من بعنوان عروس خاندان پرتو ، یا خواستهء نا معقولی هست و یا نقشهء شومی برای زهر کردن زندگی مشترکم با پسرش به کام هر دو مون !
شب از نیمه گذشته و من بعد از چند شب خواب راحت ، امشب به مرض بی خوابی دچار شدم ...
انگار تازه پرده ها برداشته میشه و واقعیت زندگی روی تلخشو به من نشون میده
با خودم و دلم و عقلم درگیر بودم ...
نبرد نابرابری بود بین مغزی که حکمران بدنه و قلبی که جز یه تیکه گوشت پر احساس چیزی نیست !
آسیب پذیر و کم طاقت و البته زود رنج و زود باور !
هر چه سعی می کردم خودمو به خفه کردن این ارتباط همینجا و در نطفه راضی کنم نمیشد که نمیشد ...
عقل راضی بود ولی با این دل چه کنم ؟
در گیر و دار کشمکش های بی سرانجامم صدای پیامک گوشی منو از فکر و خیال بیرون آورد و با دیدن شمارهء احسان دوباره در تصمیمم مردد شدم !
" الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها "
یک بیت شعر در جواب خونی که از عصر تا حالا به دلم کرده بود !
"سلام "
"دلم دلدادهء یاری است کزین دل بی خبر مانده
بگو جانا کجا یابم کلید گنج جانان را ؟ "
" من حسابداری می خونم نه ادبیات جناب پرتو ! "
تیک ارسال پیام و پشت بندش صدای زنگ گوشی که سکوت شب و خانه را یکجا شکست !
- جرات داری یه بار دیگه تکرار کن
گوشی به دست مات و مبهوت لحن کلام و طلبی بودم که انگار از من داشت
- چی ؟
واقعاً متوجه منظورش نشده بودم و ظاهراً آدم مغروری که اون طرف خط از موضع قدرت وارد شده بود اصلاً اینو نمی فهمید
- از کی تا حالا شدم جناب پرتو ؟؟؟
اون وقتی که هیچ رابطه ای بینمون نبود برات احسان خان بودم یا آقا احسان ...
حالا چی شده که به این سرعت جا زدی دیبا خانوم شریف ؟!
- من ... من
بدترین اتفاق ممکن این بود که گریه قبل از کلمات راه خودشو پیدا کنه و قلبم از من و ذهنم پیشی بگیره
- دیباااا جاااان !!!
دست خودم نبود ...
یه جورایی غیر معقول از دستش دلخور بودم گرچه باور داشتم پشت کردن به مادر نه کار خوبیه و نه رفتار پسندیده ای ولی نمیدونم چرا این توقع نا به جا رو از مرد مهربون این روزهام داشتم
#الههبانو
#ادامهدارد
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡
#قــاب_خــاتـــم
#قسمت_120
•┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈•
- دیبا خانوم !
بگو چکار کردم که اشکت در اومد ؟
- هیچی ...
- ببین عزیزم ! وقتی قراره با هم یه عهد و پیمان دائمی ببندیم
وقتی قراه یک عمر در کنار هم و آرومِ دلِ هم باشیم
وقتی خودمون دو تا بهتر از هر کسی میدونیم چقدر به هم علاقه داریم و همدیگه رو دوست داریم
چرا باید بخاطر هیچ و پوچ از هم دلخور باشیم ؟
هنوز فین فینم به راه بود ولی همون چند قطره اشک باعث شده بود خیلی سبک تر از چند لحظه قبل باشم و البته آرومتر !
- من .... دلخور نیستم ولی ....
- ولی چی ؟ میشه صریح و واضح بگی ؟ خواهش می کنم !
خدای من ببین عشق و محبت با آدم چه میکنه ؟
مردی که از اولین دیدار در عمارت ، غرورش برجسته ترین صفت بود در برابرِ چشمهای حیرانم ، حالا از من خواهش می کنه ...
- راستش ... راستش دلم گرفت وقتی بعد از دیدنِ ذوق و شوقِ مامان برای مراسمی که انتظارشو می کشید ، شما گفتید ممکنه هیچ مراسمی در کار نباشه !
خیلی بچه هستم نه ؟
- نه !
این آرزوی شیرین نشونهء بچگی یا بزرگیِ آدم ها نیست دیبا جان !
تو حق داری ، توقعِ به جایی داری ولی من ....
واقعاً شرایطشو ندارم !
- باشه .... منم اصرار نکردم فقط چون اصرار کردید حرف دلمو زدم
- هم خودت و هم دلت و هم حرفهای قشنگت برام عزیز و با ارزش هستید
مطمئن باش تمام تلاشمو میکنم تا حسرتِ یه مراسم آبرومند به دل هر دو نفرمون نَمونه
- ممنون که درکم می کنید
- وقتی کسی اختیار تپشهای قلبتو به دست بگیره ، درک کردنِ احساسات و خواسته هاش کمترین کاریه که میتونی انجام بدی !
هر چند تا چند روز آینده آنقدر چتر مَحرمیت گسترده و کامل بر سرمان سایه می انداخت که دیگر جایی و دلیلی برای خجالت کشیدن نمی ماند ولی هنوز شرم و حیا مانع از این میشد که در برابرِ این حرفهای احساسی بی خیال باشم و به دنبالِ راهی برای گریز از این موقعیت نباشم !
- جهان تاج خانوم ....
- راضی نشده !
ولی خدابزرگه ...نگران نباش ، هر جور شده راضیش میکنم
- هر جور ؟ به چه قیمتی ؟
- هنوز نمیدونم ... شاید به قیمت محروم شدن از ارثِ پدری یا ....
فقط دعا کن عاق نشم !!!
#الههبانو
#ادامهدارد
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
✴️ جمعه 👈 19 دی 1399
👈 24 جمادی الاول 1442👈 8 ژانویه 2020
🏛مناسبت های دینی و اسلامی .
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی .
✈️مسافرت : مسافرت مکروه است .
👶 برای زایمان خوب نیست .
🔭 احکام و اختیارات نجومی :
🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی است و برای امور زیر نیک است .
✳️ بذر افشانی .
✳️ درختکاری .
✳️ آبیاری .
✳️ کندن چاه و کانال .
✳️ از شیر گرفتن کودک .
✳️ جراحی چشم .
✳️ استعمال دارو .
✳️ و التیام و مرحم گذاشتن بر زخم نیک است .
📛 امور اساسی و زیر بنایی مانند ازدواج خوب نیست .
🔲 این مطالب تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است اختیارات بیشتر را در تقویم بخوانید.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) ، باعث اصلاح امور خواهد شد .
💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن....
#خون_دادن یا #حجامت، زالو انداختن باعث دفع صفرا است .
✂️ ناخن گرفتن
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.
✴️️ وقت استخاره
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است
❇️️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی 🌸
📚 منابع مطالب
تقویم همسران
نوشته حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
قم:
پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن
09032516300
025 377 47 297
0912 353 28 16
📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما همراه با لینک ارسال کنید.
📛📛📛📛📛📛📛📛
مطلب با حذف لینک ممنوع و حرام است
📛📛📛📛📛📛📛📛
@taghvimehmsaran
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۱۹ دی ۱۳۹۹
میلادی: Friday - 08 January 2021
قمری: الجمعة، 24 جماد أول 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه)
- یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه)
- یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️9 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️19 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
▪️26 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️35 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️36 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد
🗓 جمعه ۱۹ دی ماه ۱۳۹۹
🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۲۹
🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۵۴
🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۱:۵۹
🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۷:۰۵
🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۷:۲۴
🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۲۳:۱۷
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
هدایت شده از کشکول مذهبی محراب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| #کلیپ
🔸دعای هفتم صحیفه سجادیه
➕حاج محمود کریمی
⌚️مدت: "۴۲:'۴
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♻️ قيام خونين مردم قم در اعتراض به چاپ مقاله ساواك عليه امام خميني(ره) (1356ش)
✍ نخستين تظاهرات گسترده و شكوهمند مردم مسلمان ايران بر ضد رژيم پهلوي، پس از قيام 15 خرداد 42، در 19 دي 1357 ش در شهر مقدس قم برگزار شد و بدين گونه، پس از چهارده سال، مردم انقلابي ايران، بار ديگر با روحيه اي انقلابي و عزمي استوار، فرياد درود بر خميني سر دادند.
✅ واقعه 19 دي 1356، سرآغاز مرحله نوين انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني(ره) عليه نظام استبدادي و استكباري پهلوي بود. اين تظاهرات بدين علت روي داد كه رژيم منفور شاه در 17 دي ماه (سالروز كشف حجاب) با درج مقاله اي در روزنامه اطلاعات، امام خميني(ره) را كه در آن زمان در نجف اشرف در حال تبعيد بودند، مورد توهين قرار داد و همين امر موجب اظهار نگراني و اعتراض دسته جمعي فضلا و طلاب حوزه علميه قم گرديد.
✅ روز بعد، بازار قم نيز تعطيل شد و افراد كثيري از دانش آموزان، دانشجويان و بازاريان و متدينان شهر با روحانيت همراه شده و به حركت اعتراضي خويش ادامه دادند. ايادي رژيم كه تحمّل اعتراضات مردمي را نداشتند، به مردم یورش بردند وصداي آنان را با گلوله پاسخ گفتند و تعداد زيادي شهيد و زخمي شدند.
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
#دستورالعمل_برکت_عمر_و_موفقیت
✨ استاد شهید مطهری در نامه ای به فرزندش می نویسد:
حتی الامکان از تلاوت روزی یک حزب قرآن که فقط پنج دقیقه طول میکشد، مضایقه نکن و ثوابش را هدیه به روح مبارکه حضرت رسول اکرم بنما که موجب برکت عمر و موفقیت است، انشاءالله. ✨
ذکرهای شگفت عارفان ج1ص70
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
هدایت شده از ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز
سلام
چقدر حاضری برا اهل بیت علیهمالسلام از خودت مایه بذاری؟
حاضری روزی ۱۰ دقیقه وقت بذاری یه عالمه فیض و بهره ببری؟
چقدر با کلام امام اولت آشنایی؟
چند بار تا حالا نهج البلاغه خوندی؟
میدونی با روزی ۱۰ دقیقه تو ۱۹۲ روز کل نهج البلاغه بخونی و اونم تو دور اول ۷۰ درصدش رو بفهمی؟؟؟
تازه نیاز به تهیه کتابم نیست.
هر روز برات متن رو می فرستیم.
روزی ۳ تا پست مختلف، خیلی شلوغش نمی کنیم
بیا تو این ایام فاطمیه شروع کنیم و با روزی ۱۰ دقیقه وقت گذاشتن هرجا که هستی غبار مظلومیت رو از چهره و کلام مولامون امیرالمومنین علیه السلام بر داریم
منتظرتون هستم
اینم لینک کانالمون
@baalitamahdimaybod
سلام دوستان
اینم کانال خودمونه👆
میخوایم با کلام مولا علی علیه السلام آشنا بشیم
دوست داشتید عضو بشین
قول میدم ضرر نمی کنید
روزی ۱۰ دقیقه وقت گذاشتن بیشتر نمی خواد
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_120 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• - دیبا خانوم ! بگو چکار کردم که اشکت در اومد
♡﷽♡
#قــاب_خــاتـــم
#قسمت_121
•┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈•
با از راه رسیدن روزهای نخستین خرداد ماه ، فشار درسها هم بیشتر میشه
چند واحد باقی مونده از ترمهای قبل که به خاطر تداخل با دیگر دروس نتونستم سر وقت پاس کنم باعث شده تا آشفته بازار ذهنم نسبت به خیلی از بچه ها بیشتر باشه
چاره ای نبود جز تلاش مضاعف و تمرکز بیشتر !
به قول مامان ، گاو به دُمش رسیده و حالا وقتِ به ثمر رسیدنِ تلاشهای چهار سالِ گذشته بود ...
یادش بخیر روزی که خبر قبولی در دانشگاه رو به بابا دادم ، از خوشحالی روی پاهاش بند نبود !
" دیبای من !
خانوم حسابدار !
دختر بی نظیر من !
چهار سال دیگه توی همین خونه یه جشن فارغ التحصیلی واست میگیرم که خستگیِ درس خوندن از تنت بیرون بره "
کجایی بابا ؟
حالا که باید باشی و از شادی بال در بیاری ، نیستی
حالا که دلم دستای گرمتو می خواد نیستی
حالا که باید باشی و رو به خواستگار سِمِج و عزیزی که دلمو خیلی وقته بنامِ خودش سند زده با اُبهّتِ پدرانه بگی
" هی پسر ! این دختری که دست گذاشتی روش ، نفسِ منه !
شاهرگ حیاتم !
دلیل زندگیم ! "
ولی حیف که دیگه نیستی تا پُشتم به کوه گرم باشه و دستم برای خیلی کارها باز
- کجایی لیلی ؟؟؟
طناز بود که چند روزی می شد منو لیلی صدا می کرد و از احسان هم با نام مجنون یاد می کرد
- همین جا ...
- تو که راست میگی ... ولی اون سنگ بیچاره سوراخ شد بس که نگاهتو دوختی بهش
- ول کن صنم حوصله ندارم
- اونو که هیچ وقت نداری قربونت ! یه چیز تازه رو کن
نگاه عاقل اندر سفیهی به چشمهای خندونش انداختم و دوباره جزوه های کلاس بعدی رو به دست گرفتم
- چی شد ؟ هنوز راضی نشده ؟
با کلافگی جزوهء باز نشده را به داخل کیفم برگردوندم و در حالی که بُغضی رسواکننده دست گذاشته بود بیخِ گلوم ، سرِ درد دلم باز شد :
- خسته شدم صنم ... کاش هیچ وقت پیشنهاد استاد پرتو را قبول نمی کردم
- چی میگی دیوونه ؟
به جای آه و ناله به این وضعیتِ پیش اومده به عنوانِ یه فرصت نگاه کن !
- فرصت ؟ چه فرصتی ؟
- یه فرصتِ طلایی برای عاشقی کردن
برای لذت بردن از نعمتِ خدا و ثروتِ خلقِ خدا که داره سرازیر میشه به سمتِ تو و زندگیت
پوزخندی روی لبم نشست از این خیالِ خوش که در سرش جولان میداد !
- کدوم ثروت وقتی مطمئن هستیم با این ازدواج از ارث محروم میشه ؟
- خُب بشه ... خدا زنده نگهداره خودشو ... شرکتشو .... سرمایه و خونه ای که مال خودشه
پُر بیراه نمی گفت ... گاهی وقتها عقلش بیشتر از من میرسید
راست میگویند که گاهی آنکه بیرون از گود ایستاده بهتر از او که در جریان مشکلات قرار گرفته ، مصلحت کار را می بیند !
- اینم حرفیه ! چرا تا حالا خودم به این موضوع فکر نکرده بودم ؟
مگه واسه یه زندگیِ بی دغدغه جز دوست داشتنِ دو طرفه و خونه و ماشین و شغل مناسب چیز دیگه ای هم لازمه ؟
- نه والا ! برو بچسب به خوشبختی که پابرهنه پریده وسط زندگیت دیبا جونم !
چه خوبه که یه دوستِ دلسوز کنارت باشه ، درست همون لحظه که بی تاب و سردرگم داری وسطِ مشکلات و نگرانی های زندگی دست و پا میزنی برای رهایی
و بی شک صنم همون دوستِ دلسوز و مهربونی بود که هر کسی در زندگی بهش نیاز داره ....
#الههبانو
#ادامهدارد
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡
#قــاب_خــاتـــم
#قسمت_122
•┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈•
" سلام دیبای قلبم "
عادتِ زیبایی بود که هر بار مکالمه یا پیامک هایمان را با " دیبای قلبم " شروع می کرد
دلگرم تر و شیفته تر از قبل می شدم با حسی که این ، زیبا نام برده شدن ، به دلم سراریز میکرد
- سلام احسان جان !
چند روزی می شد که دیگه پرده های خجالت رو به اندازهء گذاشتنِ یک " جان " به عنوانِ پسوندِ اسمش کنار زده بودم و به گفتهء خودش با این کار خروار خروار محبت به قلبش سرازیر می شد
- دیبا جان !
من .... راستش میخوام یه پیشنهادی بهت بدم
یه لحظه با تصور خراب شدن رویاهای شیرینی که در طول همین مدتِ کوتاه در ذهنم ساخته بودم ، قلبم ریخت !!!
یعنی چه حرفی و پیشنهادی بود که برای بیان کردنش از همین ابتدا به مِن مِن افتاده بود ؟
- خِیر باشه ...
- اَلخیرُ فی ما وَقَع....
نشنیدی ؟
نگران نباش ... وقتی خدا سرنوشت ما آدمها رو به این جمله ها گره زده پس خودش هوامونو داره
- بگید .... چه پیشنهادی ؟
- میگم ... اگه قبول کنی اینبار با همدیگه بریم پیشِ مادرم و ازش بخوایم به این وصلت رضایت بده .... البته !
اگه تو راضی باشی ... دوست ندارم هیچ اجباری پشتِ این کار باشه !
راضی ؟؟؟
راضی بودن یا نبودنم چه فرقی می کرد وقتی تو این کار را آخرین تیرِ مانده در ترکشِ تلاش هایت برای رسیدن به من میدونستی ؟
راضی بودن یا نبودنم چه فرقی می کرد وقتی در نهایت باید عمری با غرور و تحقیرهای مادرت کنار میومدم ؟
- چی شد ؟ چرا ساکت شدی دیبا جان ؟
مگه این جان گفتنت به من و عقلم اجازهء حلاجی کردن حرفهاتو میده بی انصاف ؟
- نمی دونم .... شما چی میگی ؟
- نمیخوام اجباری در کار باشه ولی ...... گمونم این آخرین راه باشه !
نمیخوام تلاشی برای رسیدن به تو در کنار رضایتِ مادرم باشه که نکرده باشم ...
میفهمی ؟
میفهمیدم
نفهم که نبودم ولی .....
از چشمهای جهان تاج خانم بیشتر از هر چیزی هراس داشتم وقتی تیرهای خمشناکِ نگاهش را با بی رحمی به سویم پرتاب میکرد
حالا چکار کنم ؟
قبول کردنم یک درد داره و قبول نکردن هزار درد !
مثل ماهی که به قلاب گیر کرده و راهی برای رهایی نداره جز تقلا کردن و امید به معجزه ، بین زمین و آسمون دست و پا میزدم .....احسان با عشق پاک و خالصی که نثارم میکرد جوری منو نمک گیر کرده بود تا نتونم جوابی جز چشم بهش بدم
- چشم ..... هرچی شما بگی !
- دوست دارم تصمیم هردومون باشه دیبا جان ....
میدونی ؟ دیگه بریدم ... اونقدر خسته شدم که اگه بخوای میریم ولی اگه نخوای حتی حاضرم بدون حضورش با هم عقد کنیم
- نه !!!!!
صدای نه گفتنم بلند تر از چیزی بود که فکرش را می کرد ، انگار اونطرف خط شوکه شد
- دیبا ! چی گفتم مگه ؟
- من حتی یه لحظه به این فکر نکردم که مثل آدمای بی کس بریم محضر و عقد کنیم .... یعنی .... من ....
دنیا روی سرم خراب می شد وقتی یک لحظه به این فکر می کردم که مثل بی کس و کارها منت رهگذران را برای شهادت عقدمون بکشیم و تصور مامان در حالی که از دیدن این بی کسی اشک مهمون چشمهاش بشه دلمو به آتیش می کشید ....
انگار چاره ای جز پذیرش این آخرین راه نداشتم !
#الههبانو
#ادامهدارد
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab