eitaa logo
کشکول بصیرت
825 دنبال‌کننده
57.9هزار عکس
52.2هزار ویدیو
653 فایل
فَبَشِّرْ عِبَادِ¤ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَاب (زمر۱۷/۱۸) رویکرد: بصیرت افزایی،روشنگری،تحلیل مسائل روز
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی تجربیات تلخ و شیرین از کرونا پرده اول: یک هفته بود که دکتر ، دوست و همکار عزیز و قدیمی ام، به دلیل ابتلا به کرونا در بیمارستان بستری شده بود. به من دیر اطلاع دادند. سطح اکسیژن خون به ۸۸ رسیده بود که با دریافت اکسیژن به ۹۱ می‌رسید ولی مجددا اُفت می‌کرد. من با پزشکان مسئولین بخش خواستم اجازه دهند چند کار ساده و بدون عارضه مثل و خوراندن زنجبیل به درمان دوستم اضافه شود. گفتند ما موافقیم و به خانواده اش گفته ایم ولی ظاهرا خودشان نپذیرفته اند. این دوست عزیز بعد از ۱۰ روز آزمون کردن انواع داروها در بیمارستان مرحوم شد و من همچنان داغدار او هستم. پرده دوم: خانمی که پرستار مسئول بخش کرونا در یکی از بیمارستان ها است با من تماس گرفت و گفت: دچار عذاب وجدان شده ام زیرا بیماران اول که بستری می‌شوند حالشان خوب است به گونه‌ای که می‌توانیم آنها را مرخص کنیم ولی به محض اینکه آمپول و سایر داروها را به آنها تزریق می‌کنیم حالشان بد میشود و به آی سی یو منتقل شده و بعد از چند روز فوت می‌کنند. به نظرم می رسد ما نباید این داروها را به آنها تزریق کنیم؟ آقای پرستاری هم که در بخش کرونا فعالیت می‌کند برایم پیام فرستاد که من حالم در این 8 ماه خوب بود ولی چند روز بعد از تزریق مبتلا به کرونا شدم. گفتم خب چرا واکسن زدی؟ گفت: اجباری بود. به ما گفتند، اگر تزریق نکنید حقوقتان را قطع می‌کنیم ! @matabmontazer پرده سوم : خانمی تقریبا ۶۰ ساله از آشنایان قدیمی ما تماس گرفت. به شدت دچار تنگی نفس و سرفه بود. چند سال قبل عمل قلب باز شده بود و الان هم حدود ۹۰ کیلو وزن دارد با مزاج کاملا بلغمی. می‌خواستند او را به بیمارستان ببرند. با شناختی که از وضعیت او داشتم می‌دانستم که رفتن به بیمارستان خطرناک خواهد بود. پروتکل درمانی خودمان را برایش توضیح دادم و گفتم در خانه بماند و اجرا کند. ۲۴ ساعت بعد تماس گرفت و بسیار تشکر کرد و گفت: به محض شروع مصرف زنجبیل، علائم ریوی ام فروکش کرد. پرده چهارم: مادر یکی از دوستان ما دچار کرونا شد. مختصر سرفه و تنگی نفس داشت. ام‌آرآی درصد کمی از درگیری ریه را گزارش کرده بود. بدون این که مرا در جریان بگذارند او را در بیمارستان بستری کردند. این دوست ما فردی متدین ولی ساده است. از آنهایی که طب رایج را پیشرفته تر و بهتر می دانند. بارها تاثیر درمان‌های سنتی را دیده ولی متاسفانه طب سنتی همیشه آخرین راهی است که طی می‌کند. یعنی هر مشکلی که پیدا می‌کند اول همه داروها را مصرف می‌کند بعد که نتیجه نمی‌گیرد و ناچار می شود سراغ من می‌آید. ولی این روحیه این بار به قیمت جان مادرش تمام شد. بعد از فوت مادرش، اذعان کرد که حال مادرش خوب بود ولی به فاصله چند ساعت که بستری شد، گفتند 70 درصد ریه درگیری شده و او را به آی‌ سی ‎یو بردند و چند ساعت بعد مرحوم شد. @matabmontazer پرده پنجم: پدرم با من تماس گرفت. گفت یکی از دوستانش چند روز است مبتلا شده و تنگی نفس او رو به پیشرفت است. گفتم به او بگوئید بیمارستان نرود و سریع به مطب مراجعه کند. خوشبختانه فردای آن روز آمد، عرق سرد بر او نشسته بود و نیم خیز نشسته و نفس می‌کشید. سریع به بچه‌های مطب گفتم یک بادکش ریه انداختند و بعد از آن حجامتش کردیم. همان لحظه تنفس او بهبود یافت. گفتم: به منزل برو و سایر بندهای پروتکل‌ درمانی را کامل انجام بده. روز بعد پدرم تماس گرفت و گفت حال دوستش کاملا خوب شده و خیلی تشکر کرده است. پرده ششم: یکی از بیماران 4 عدد دفترچه بیمه خانواده‌اش را جلوی من گذاشت که در آنها سرم و آمپول ویتامین بنویسم ! گفتم: این همه سرم و آمپول ویتامین برای چه می‌خواهی؟ گفت از اقوام دور و نزدیک من تا الان 6 نفر مبتلا به کرونا شده اند که با حال خوب و با پای خود به بیمارستان رفتند و همگی بعد از چند روز مرحوم شدند لذا دیگر بیمارستان نمی رویم. می‌خواهیم خودمان را با همین چیزها درمان کنیم! پروتکل پیشگیری و درمانی را به او آموزش دادم که اجرا کند. @matabmontazer پرده هفتم: یکی از شاگردان طب سنتی ام تماس گرفت. گفت مادرش که 74 سال دارد در شهرستان دچار کرونا شده و ام‌آرآی درگیری ریه را نشان داده و خانواده قصد دارند او را در بیمارستان بستری کنند. گفتم من با بستری شدنش مخالفم ولی چون در شهرستان است کاری نمی‌توانم برایش انجام دهم و از طرفی اگر سایر بچه‌هایش می‌خواهند بستری شود درست نیست شما مانع این کار شوی چون فردا اگر اتفاقی بیفتد از چشم شما می‌بینند. گفت من آنها را متقاعد می‌کنم. روز بعد که وارد مطب شدم دیدم این پسر فداکار و با بصیرت رفته شهرستان و مادرش را برداشته به تهران و منزل خودش آورده است. سطح اکسیژن خون به 86 رسیده بود. بعد از بررسی‌های مزاج شناسی تصمیم به انجام فصد دست گرفتم. خون به طرز عجیبی