📕فهرست مطالب کانال کشکول زندگی🦋
🌺 سلام دوستان
شما می تونید با کلیک روی هشتگ ها، مطالب مورد نظرتون رو خیلی راحت در کانالمون پیدا کنید:
#⃣ هشتگ تولیدات گروه خودمون 👇👇👇
ابتدا بگم، ما یک گروه فرهنگی از دیار #امام_رضا_علیه_السلام هستیم که سعی می کنیم
در قالب های متنوع انیمه، نمایش، کلیپ، پادکست، استوری و...
در موضوعات مختلف بخصوص خانواده و سبک زندگی تولیدات رسانه ای موثری داشته باشیم.👌
شما میتونید کارهای گروه مون رو با هشتگ👇ببینید.
#تولیدی
و البته خیلی خوشحال میشیم با معرفی و بازنشر آثارمون در ثواب کارهامون شریک بشید و برای موفقیت مون دعا کنید☺️
#⃣ هشتگ های موضوعی 👇👇👇
✔️ مطالب تلنگرانه و انگیزشی👇
#تلنگرانه #انسانیت
#انگیزشی #امید #موفقیت
✔️ مباحث تربیتی و خانواده👇
#عشق #عاشقانه
#همسرانه #همسرداری
#پدرانه #مادرانه #کودکانه
#خانواده #تربیتی
✔️ مطالب طنز و مفرح👇
#خنده #طنز #شوخی
#طبیعت #سرگرمی
✔️ داستان و رمان👇
#رمان #داستان #حکایت
رمان #سجده_عشق
رمان #تنها_میان_داعش
✔️ مباحث آموزشی و هنری👇
#آموزش #ترفند #خلاقیت
#سلامتی #درمان
✔️ مطالب پند و اخلاقی👇
#خدا #دعا #نماز #قرآن #شهدا
#پندانه #اخلاق #حدیث #گناه
✔️ مطالب احساسی و آرامش بخش👇
#شاعرانه #حس_خوب
#مهربانی #محبت
#آرامش #خوشبختی
✔️ مطالب مناسبتی و متفرقه👇
#مداحی #روضه #نماهنگ
#محرم #اربعین #فاطمیه
#ماه_رجب #ماه_شعبان #ماه_رمضان
#عید_مبعث #نیمه_شعبان #عید_فطر #عید_قربان #عید_غدیر #عید_نوروز
#روز_مادر #روز_پدر #روز_معلم #روز_قدس
#حجاب #جهاد_تبیین #لبیک_یا_خامنه_ای #دفاع_مقدس #دهه_فجر
#⃣ هشتگ های ویژه کانالمون 👇👇👇
✔️ هر روز صبح به امام زمان (عج) سلام کنیم👇
#سلام_امام_زمانم
✔️ زیارت امام رضا(ع) و سایر ائمه معصومین (ع)، شهدا و امام زادگان
به نیابت از شما همراهان عزیز👇
#زیارت_نیابتی
اگر نیت و حاجت خاصی دارین میتونید به ادمین پیام بدین تا در اولین فرصت یه زیارت نیابتی براتون بجا بیاریم.😇
#⃣ هشتگ سیره و سخن معصومین(ع) 👇👇👇
#پیامبر_اکرم (ص)
#امام_علی (ع)
#حضرت_زهرا (س)
#امام_حسن (ع)
#امام_حسین (ع)
#امام_سجاد (ع)
#امام_باقر (ع)
#امام_صادق (ع)
#امام_کاظم (ع)
#امام_رضا (ع)
#امام_جواد (ع)
#امام_هادی (ع)
#امام_حسن_عسکری (ع)
#امام_زمان (ع)
#حضرت_زینب (س)
#حضرت_اباالفضل (ع)
#حضرت_معصومه (س)
#⃣ هشتگ سخنان مراجع و اساتید👇👇👇
#امام_خمینی
#رهبر_انقلاب
#آیت_الله_بهجت
#آیت_الله_ناصری
#آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
#حاج_قاسم #جان_فدا
#استاد_مطهری
#استاد_قرائتی
#استاد_عالی
#استاد_پناهیان
#استاد_فاطمی_نیا
#استاد_رائفی_پور
#استاد_رفیعی
#استاد_دانشمند
#استاد_انصاریان
#استاد_شجاعی
#استاد_حسینی_قمی
#کشکول_زندگی🦋
🆔 @kashkul_zendegi
🥦شخصی برای اولین بار یک کلم دید.
اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و ...
🤔با خودش گفت : حتما یک چیز مهمیه که اینجوری کادو پیچش کردن ...!
😣اما وقتی به تهش رسید و برگها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعهای از این برگهاست ...
👌#داستان زندگی هم مثل همین کلم هست!
👈ما روزهای زندگی رو تند تند ورق میزنیم و فکر میکنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم ...و چقدر دیر میفهمیم که بیشتر غصههایی که خوردیم، نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود...!
✨زندگی، همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم ...✨
┄┄┅✿❀💞❀✿┅┄┄
#تلنگرانه #زندگی #کشکول_زندگی🦋
🆔 @kashkul_zendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎨 استاد و شاگرد نقاش
👨🎨 فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمام فنون و هنر نقاشی را آموخت. روزی استاد به او گفت...
〽️این داستان را ببینید👆 و بدانید👇
🎯 هدف از انتقاد، تنها برشمردن عیبها و کاستیها نیست، بلکه پیدا کردن راههای درمان برای دردهای موجود و رهایی از بحران و آشفتگی و نابسامانی نیز هست.
┄┄┅✿❀💞❀✿┅┄┄
#تلنگرانه #حکایت #داستان
🆔 @kashkul_zendegi
🔘داستان کوتاه
روزی ملانصرالدین به دهكده ای می رفت، در بين راه زير درخت گردوئی به استراحت نشست و در نزديكی اش بوته كدوئی را ديد.
ملا به فكر فرو رفت كه چگونه كدوی به اين بزرگی از بوته ی كوچكی بوجود مي آيد و گردوي به اين كوچكی از درختی به آن بزرگی؟
سرش را به آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا! آيا بهتر نبود كه كدو را از درخت گردو خلق می كردی و گردو را از بوته كدو؟
در اين حال، گردوئی از درخت بر سر ملا افتاد و برق از چشمهايش پريد و سرش را با دو دست گرفت و با ترس از خدا گفت:
پروردگارا! توبه كردم كه بعد از اين در كار الهي دخالت كنم...
زير ا هر چه را خلق كرده اي،حكمتي دارد و اگر جاي گردو با كدو عوض شده بود، من الآن زنده نبودم!
هیچ کار خدا بی حکمت نیست
┄┄┅✿❀💞❀✿┅┄┄
#تلنگرانه #حکایت #داستان
🆔 @kashkul_zendegi
#تلنگرانه
🔘 #داستان کوتاه
🤴یک روز پادشاهی همراه با درباريانش برای شكار به جنگل رفتند.
😒هوا خيلی گرم بود وتشنگی داشت پادشاه و يارانش را از پا در می آورد. بعد ازساعتها جستجو جويبار كوچكی ديدند.
🤴پادشاه شاهين شكاريش را به زمين گذاشت، و جام طلایی را در جويبار زد و خواست آب بنوشد ،اما شاهين به جام زد و آب بر روی زمين ريخت.
😡برای بار دوم هم همين اتفاق افتاد، پادشاه خيلی عصبانی شد و فكر كرد ، اگر جلوی شاهين را نگيرم ، درباريان خواهند گفت: پادشاه جهانگشا نمی تواند از پس یک شاهين برآيد ؛ پس اين بار با شمشير به شاهين ضربه ای زد.
😩 پس از مرگ شاهين پادشاه مسير آب را دنبال كرد و ديد كه ماری بسيار سمی در آب مرده و آب مسموم است.
او از كشتن #شاهين بسيار متاثر گشت.
مجسمه ای طلایی از شاهين ساخت.
👌بر یکی از بالهايش نوشتند :
«یک دوست هميشه #دوست شماست حتی اگر كارهايش شما را برنجاند.»
👌روی بال ديگرش نوشتند :
«هر عملی كه از روی #خشم باشد محكوم به #شكست است.»
🆔 @kashkul_zendegi
از #حکيمي پرسيدند:
چرا از کسي که اذيتت
مي کند انتقام نمي گيري؟
با #خنده جواب داد:
آيا حکيمانه است سگي
را که گازت گرفته گاز بگيري
ميان پرواز تا پرتاب تفاوت
از زمين تا آسمان است
پرواز که کني، آنجا
ميرسي که خودت مي خواهي
پرتابت که کنند ، آنجا مي روي
که آنان مي خواهند
پس پرواز را بياموز...!!!
پرنده اي که "پرواز" بلد نيست
به "قفس" ميگويد "#تقدير"
#حکایت #داستان #کشکول_زندگی🦋
🆔 @kashkul_zendegi
#حکایت
نابینائی در شبِ تاریک چراغی در دست و سبوئی بر دوش در راهی میرفت. فضولی به وی رسید و گفت:
ای نادان! روز و شب پیش تو یکسان است و روشنی و تاریکی در چشم تو برابر، این چراغ را فایده چیست؟
نابینا بخندید و گفت: این چراغ نه از بهر خود است، از برای چون تو کوردلانِ بی خرد است، تا به من پهلو نزنند و سبوی مرا نشکنند.
حالِ نادان را به از دانا نمیداند کسی
گرچه در دانش فزون از بوعلی سینا بُوَد
طعن نابینا مزن ای دم ز بینائی زده
زآنکه نابینا به کار خویشتن بینا بُوَد
✍ جامی
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
#تلنگرانه #داستان #حکایت
🆔️ @kashkul_zendegi
🌸روزی شاگردی از استاد خود پرسید:
سم چیست؟
استاد به زیبایی پاسخ داد:
هرآنچه که بیش از نیاز و ضرورت ما
باشد، سم است!
مانند: قدرت، ثروت، ایگو، بلند پروازی، عشق، نفرت و یا هر چیز دیگری.
🌸شاگرد بار دیگر پرسید:
استاد، #حسادت چیست؟
استاد ادامه داد:
عدم پذیرش داشتهها و موقعیتهای خوب در دیگران.
و اگر ما آن خوبیها در دیگران را
بپذیریم، به الهام و انگیزه تبدیل
خواهد شد...
🌸شاگرد: #خشم چیست؟
استاد: رد و عدم قبول چیزهایی که
فراتر از کنترل و توانایی ما است...
اگر ما آن را پذیرا باشیم، این ویژگی
به صبر و شکیبایی بدل خواهد شد..
🌸شاگرد: #نفرت چیست؟
استاد: عدم پذیرش شخص به همان صورتی که هست.
و اگر ما شخص را بدون قید و شرط
پذیرا باشیم، ایننفرت بهعشق تبدیل خواهد شد!
#داستان #تلنگرانه #حکایت
🆔 @kashkul_zendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😔روز قیامت چجوری میخوای جواب بدی؟
🔸داستان جالب امام کاظم و شخص گندمفروش
#داستان
#شهادت_امام_کاظم #شهادت_امام_موسی_کاظم
🆔 @kashkul_zendegi
🔘داستان کوتاه
مرد تاجری در شهر کوفه ورشکست شد و مقدار زیادی بدهکار گردید، به طوری که از ترس طلبکاران در خانه اش پنهان شد، و از خانه بیرون نیامد، تا اینکه شبی از ماندن در خانه دلتنگ گردید.
بنابر این نیمه شب از خانه خارج شد و برای مناجات به مسجد رفت، و مشغول نماز و راز و نیاز به درگاه خداوند بی نیاز شد و در «دعاهایش از ارحم الّراحمین خواست که فرجی بفرستد و قرض هایش را ادا فرماید، و صدای ضجه و یا الرحمن الراحمین اش تمام فضای مسجد را پُر کرده بود».
در همان زمان بازرگان ثروتمندی در خانه اش خوابیده بود، در خواب به او گفتند: «اکنون مردی، خدای ارحم الراحمین را می خواند و از خدای مهربان و بخشنده ادای دین خود را می طلبد، برخیز و قرض او را ادا کن.»
بازرگان ثروتمند از خواب بیدار شد، وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و دوباره خوابید، باز در خواب همان ندا را شنید، تا اینکه در مرتبه سوّم برخاست و هزار دینار با خود برداشت و سوار شتر شد، آنگاه مهار شتر را رها کرد و گفت: آن کسی که در خواب به من امر کرد که از خانه خارج شوم، خودش مرا به مرد محتاج خواهد رسانید.
شتر کوچه های شهر را یکی پس از دیگری پیمود و در برابر مسجدی توقّف کرد، تاجر پیاده شد و به طرف مسجد رفت، ناگهان متوجّه شد از درون مسجد صدای گریه و زاری می آید و کسی صدا می زند یا ارحم الرّاحمین... داخل مسجد شد، پیش تاجر ورشکسته رفت و گفت: ای بنده خدا، سر بردار، زیرا خدای ارحم الراحمین دعایت را مستجاب کرد.
آنگاه هزار دینار پول را به او داد و گفت: «با این قرض هایت را بپرداز و مخارج زن و بچه هایت را تأمین کن و هر وقت این پول تمام شد و باز محتاج شدی، اسم من فلان، و محلّ کارم فلان جا است و خانه ام در فلان محلّه می باشد، به من مراجعه کن؛ تا دوباره به تو پول بدهم.»
تاجر ورشکسته گفت: «این پول را از تو می پذیرم، زیرا می دانم عطا و بخشش خدای ارحم الراحمین است، ولی اگر دوباره محتاج شدم پیش تو نمی آیم». بازرگان گفت: «چرا؟ پس به چه کسی مراجعه می کنی؟»
تاجر ورشکسته گفت: «به همان کسی که امشب به او عَرْضِ حاجت کردم و او تو را فرستاد تا کارم را درست کنی. بازهم اگر محتاج شوم، از او که مهربانترینِ مهربانان و بخشنده ترینِ بخشنده ها است، ارحم الرّاحمین است کمک و یاری و مساعدت می خواهم که هیچ وقت بنده هایش را از یاد نمی برد.
اگر محتاج شوم باز هم به خدایم که به من نزدیک تر است و دعایم را مستجاب می کند روی می آورم و از او می خواهم، و او هم وسائلی مانند شما را برایم می فرستد و کارم را اصلاح می کند».
📗 قلب سلیم، ج 1
✍ شهید #آیت_الله_دستغیب
#تلنگرانه #خدا #داستان
🆔 @kashkul_zendegi
🔴 #تلنگرانه
🐜 اگه 100 تا مورچهی قرمز رو با 100 تا مورچهی سیاه بندازی تو یه شیشه ، هیچ کاری باهم ندارن تا وقتی که شیشه رو تکون بدی...!
🔹اونموقع شروع میکنن به کشتن همدیگه! قرمزها فکر میکنن سیاهها دشمنن و سیاهها هم فکر میکنن قرمزها دشمنن! اما دشمن واقعی اونا تویی که شیشه رو تکون دادی.
🔸تو دنیای ماهم همین اتفاق میفته!
دوستیها، رابطهها و حتی زندگیهای زیادی فقط بخاطر حرفهای اطرافیان خراب شده...
✨قبل از اینکه به جون هم بیفتیم باید از خودمون بپرسیم کی داره شیشه رو تکون میده...
بیشتر مراقب زندگیمون باشیم.✨
#تلنگرانه #پندانه #داستان
🆔 @kashkul_zendegi
⭕️ اگر توانستید، با این متن اشک نریزید... بسیااار زیباست👇
امروز، عجب روزی بود! همه غافلگیر شدیم. ما در خانه بودیم. پدر خواب بود، مادر در آشپزخانه مشغول پخت و پز، من و برادر کوچکم سر کنترل تلویزیون جرّ و بحث میکردیم! که ناگهان آن صدای عجیب و دلنشین در خانه پیچید، آیه ای از قرآن. به خیال اینکه شاید صدا از بیرون آمده، پنجره را باز کردم و دیدم که صدا در خیابان نیز به وضوح می آید.
صدایت آشنا و پررنج بود؛ پدرم بی درنگ از خواب پرید، مادرم با کفـگیر، به میز تکیه داده بود، من و برادرم کنترل را به کناری پرت کردیم و سراپا گوش شدیم، اصلاً مجری تلویزیون و مهمانان آن هم از جای خود بلند شده بودند و با دهانی باز و چشمانی متعجب، آسمان را ورانداز می کردند.
و تو خود را معرفی کردی:
« ای اهل عالم! من بقیهالله و حجت و جانشین خداوند روی زمینم...»
باورمان نمیشد. آنجا بود که گل از گلمان شکفت و زیر لب سلام دادیم: «السلام علیک یا بقیهالله فی ارضه»
بعد با طنین محمدی ات ما را خواستی: «...در حقّ ما از خدا بترسید و ما را خوار نسازید، یاریمان کنید که خداوند شما را یاری کند. امروز از هر مسلمانی یاری می طلبم» ..وصف نشدنی است. در پوست خود نمی گنجیدیم. پدرم همان پایین تخت به سجده شکر افتاد. مادرم سرش روی زانو بود و های های گریه میکرد و من و برادرم به خیابان دویدیم!
خودت دیدی که کوچه و خیابان غلغله بود! مردم مثل مورچه هایی که خانه هایشان اسیر سیلاب شده بیرون میریختند، یکی دکمه پیراهنش را بین راه میبست، دیگری گِرِه روسری اش را میان کوچه محکم میکرد، عده ای زیر بغل پیرزنی ناراحت را که پایه عصایش بخاطر عجله شکسته بود گرفته بودند و دیدی آن کودکی که به عشق تو کفشهای پدرش را با عجله پوشیده بود و هی می افتاد!
مردمی که روزی از سلام کردن به یکدیگر اکراه داشتند، خندان به هم تبریک میگفتند. قنادی رایگان شیرینی پخش میکرد و دم گلفروشی سر خیابان، مردم صف بسته بودند برای خرید گل ولو یک شاخه برای تهنیت به گل نرگس!
ماشینها بوقزنان و بانوان کِـلکشان و گلاب پاشان، پشت سر جمعیت عظیمی از جوانان به راه افتادند. جوانانی که دست می افشاندند و با شور میخواندند: «صلّ علی محمد *** حضرت مهدی آمد»
خیلی از نگاهها به ویترین یک تلویزیون فروشی در آن سوی خیابان دوخته شده بود تا اولین تصویر جمال زیبایت، مخابره جهانی شود. نذر ۳۱۳ صلوات کردم مبادا اَجنبی چشم زخمت بزند. وقتی چهره دلربایت به قاب تلویزیون آمد، شیشه مغازه غرق بوسه شد. یکی بلندبلند صلوات میفرستاد، دیگری قسم میخورد که تو را قبلاً در محلهشان دیده وخیلیها اشکهایشان را با آستین پاک میکردند تا یک دل سیر تماشایت کنند.
در این مدت که علائم پیش از ظهور یکی پس از دیگری نمایان میشد، دل شیعیانت مثل سیروسرکه میجوشید اما کسی فکر نمیکرد به این زودیها ببـیندت.
راست گفت جدّت رسول خدا که فرمود:« مَثَلِ ظهور مهدی، مَثَلِ برپایی قیامت است. مهدی نمی آيد مگر ناگهاني" قسم میخورم این اثرِ دعای توست که تا کنون ما زیر عَلَمت مانده ایم."
کاش زودتر آن روز برسد...
🤲اللــــهم عجــــل لولــــیک الفـــــرج🤲
#داستان #ظهور #امام_زمان (عج)
🆔 @kashkul_zendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای جالب نان و نمکی که 🧂
آهنگری را به پادشاهی رساند👑
برای بعضیا نون و نمک چه احترامی داشت👌🏻
ماجرای #یعقوب_لیث_صفاری
آهنگری سیستانی، موسس سلسله صفاریان
#داستان #تلنگرانه
🆔 @kashkul_zendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞#داستان سفر یک بلاگر امریکایی به
#کربلا و استوری هایش در ایام
#اربعین!!!
‼️او تعجب کرده که چگونه همهی غذاها رایگان است...
🤲زیارت اربعین روزی همگی ان شاءالله🤲
🆔 @kashkul_zendegi