eitaa logo
کشکول زندگی
777 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
7 فایل
🦋کشول زندگی ¦ محفل خانواده‌های دوست‌داشتنی 🌼خندوانه و خوشبختی 📖پندانه و نکات تربیتی 💗عاشقانه و روابط خانوادگی 🏠همسرانه و ترفندخانه‌داری 💡تلنگرانه و موفقيت در زندگی 👤مدیر @bahar_bavar 🔰کانون @fowj_media 📢تبلیغ @rowshanan_ir 🌐سایت fowjmedia.com
مشاهده در ایتا
دانلود
📕فهرست مطالب کانال کشکول زندگی🦋 🌺 سلام دوستان شما می تونید با کلیک روی هشتگ ها، مطالب مورد نظرتون رو خیلی راحت در کانال‌مون پیدا کنید: #⃣ هشتگ تولیدات گروه خودمون 👇👇👇 ابتدا بگم، ما یک گروه فرهنگی از دیار هستیم که سعی می کنیم در قالب‌ های متنوع انیمه، نمایش، کلیپ، پادکست، استوری و... در موضوعات مختلف بخصوص خانواده و سبک زندگی تولیدات رسانه ای موثری داشته باشیم.👌 شما میتونید کارهای گروه مون رو با هشتگ👇ببینید. و البته خیلی خوشحال میشیم با معرفی و بازنشر آثارمون در ثواب کارهامون شریک بشید و برای موفقیت مون دعا کنید☺️ #⃣ هشتگ های موضوعی 👇👇👇 ✔️ مطالب تلنگرانه و انگیزشی👇 ✔️ مباحث تربیتی و خانواده👇 ✔️ مطالب طنز و مفرح👇 ✔️ داستان و رمان👇 رمان رمان ✔️ مباحث آموزشی و هنری👇 ✔️ مطالب پند و اخلاقی👇 ✔️ مطالب احساسی و آرامش بخش👇 ✔️ مطالب مناسبتی و متفرقه👇 #⃣ هشتگ های ویژه کانالمون 👇👇👇 ✔️ هر روز صبح به امام زمان (عج) سلام کنیم👇 ✔️ زیارت امام رضا(ع) و سایر ائمه معصومین (ع)، شهدا و امام زادگان به نیابت از شما همراهان عزیز👇 اگر نیت و حاجت خاصی دارین میتونید به ادمین پیام بدین تا در اولین فرصت یه زیارت نیابتی براتون بجا بیاریم.😇 #⃣ هشتگ سیره و سخن معصومین(ع) 👇👇👇 (ص) (ع) (س) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (س) (ع) (س) #⃣ هشتگ سخنان مراجع و اساتید👇👇👇 🦋 🆔 @kashkul_zendegi
🥦شخصی برای اولین بار یک کلم دید. اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و ... 🤔با خودش گفت : حتما یک چیز مهمیه که اینجوری کادو پیچش کردن ...! 😣اما وقتی به تهش رسید و برگ‌ها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگ‌ها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعه‌ای از این برگهاست ... 👌 زندگی هم مثل همین کلم هست! 👈ما روزهای زندگی رو تند تند ورق میزنیم و فکر میکنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم ...و چقدر دیر میفهمیم که بیشتر غصه‌هایی که خوردیم، نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود...! ✨زندگی، همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم ...✨ ┄┄┅✿❀💞❀✿┅┄┄ 🦋 🆔 @kashkul_zendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎨 استاد و شاگرد نقاش 👨‍🎨 فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمام فنون و هنر نقاشی را آموخت. روزی استاد به او گفت... 〽️این داستان را ببینید👆 و بدانید👇 🎯 هدف از انتقاد، تنها برشمردن عیب‌ها و کاستی‌ها نیست، بلکه پیدا کردن راه‌های درمان برای دردهای موجود و رهایی از بحران و آشفتگی و نابسامانی نیز هست. ┄┄┅✿❀💞❀✿┅┄┄ 🆔 @kashkul_zendegi
🔘داستان کوتاه روزی ملانصرالدین به دهكده ای می رفت، در بين راه زير درخت گردوئی به استراحت نشست و در نزديكی اش بوته كدوئی را ديد. ملا به فكر فرو رفت كه چگونه كدوی به اين بزرگی از بوته ی كوچكی بوجود مي آيد و گردوي به اين كوچكی از درختی به آن بزرگی؟ سرش را به آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا! آيا بهتر نبود كه كدو را از درخت گردو خلق می كردی و گردو را از بوته كدو؟ در اين حال، گردوئی از درخت بر سر ملا افتاد و برق از چشمهايش پريد و سرش را با دو دست گرفت و با ترس از خدا گفت: پروردگارا! توبه كردم كه بعد از اين در كار الهي دخالت كنم... زير ا هر چه را خلق كرده اي،حكمتي دارد و اگر جاي گردو با كدو عوض شده بود، من الآن زنده نبودم! هیچ کار خدا بی حکمت نیست ┄┄┅✿❀💞❀✿┅┄┄ 🆔 @kashkul_zendegi
🔘 کوتاه 🤴یک روز پادشاهی همراه با درباريانش برای شكار به جنگل رفتند. 😒هوا خيلی گرم بود وتشنگی داشت پادشاه و يارانش را از پا در می آورد. بعد ازساعتها جستجو جويبار كوچكی ديدند. 🤴پادشاه شاهين شكاريش را به زمين گذاشت، و جام طلایی را در جويبار زد و خواست آب بنوشد ،اما شاهين به جام زد و آب بر روی زمين ريخت. 😡برای بار دوم هم همين اتفاق افتاد، پادشاه خيلی عصبانی شد و فكر كرد ، اگر جلوی شاهين را نگيرم ، درباريان خواهند گفت: پادشاه جهانگشا نمی تواند از پس یک شاهين برآيد ؛ پس اين بار با شمشير به شاهين ضربه ای زد. 😩 پس از مرگ شاهين پادشاه مسير آب را دنبال كرد و ديد كه ماری بسيار سمی در آب مرده و آب مسموم است. او از كشتن بسيار متاثر گشت. مجسمه ای طلایی از شاهين ساخت. 👌بر یکی از بالهايش نوشتند : «یک دوست هميشه شماست حتی اگر كارهايش شما را برنجاند.» 👌روی بال ديگرش نوشتند : «هر عملی كه از روی باشد محكوم به است.» 🆔 @kashkul_zendegi
از پرسيدند: چرا از کسي که اذيتت مي کند انتقام نمي گيري؟ با جواب داد: آيا حکيمانه است سگي را که گازت گرفته گاز بگيري ميان پرواز تا پرتاب تفاوت از زمين تا آسمان است پرواز که کني، آنجا ميرسي که خودت مي خواهي پرتابت که کنند ، آنجا مي روي که آنان مي خواهند پس پرواز را بياموز...!!! پرنده اي که "پرواز" بلد نيست به "قفس" ميگويد "" 🦋 🆔 @kashkul_zendegi
نابینائی در شبِ تاریک چراغی در دست و سبوئی بر دوش در راهی میرفت. فضولی به وی رسید و گفت: ای نادان! روز و شب پیش تو یکسان است و روشنی و تاریکی در چشم تو برابر، این چراغ را فایده چیست؟ نابینا بخندید و گفت: این چراغ نه از بهر خود است، از برای چون تو کوردلانِ بی خرد است، تا به من پهلو نزنند و سبوی مرا نشکنند. حالِ نادان را به از دانا نمیداند کسی گرچه در دانش فزون از بوعلی سینا بُوَد طعن نابینا مزن ای دم ز بینائی زده زآنکه نابینا به کار خویشتن بینا بُوَد ✍ جامی ─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─ 🆔️ @kashkul_zendegi
🌸روزی شاگردی از استاد خود پرسید: سم چیست؟ استاد به زیبایی پاسخ داد: هرآنچه که بیش از نیاز و ضرورت ما باشد، سم است! مانند: قدرت، ثروت، ایگو، بلند پروازی، عشق، نفرت و یا هر چیز دیگری. 🌸شاگرد بار دیگر پرسید: استاد، چیست؟ استاد ادامه داد: عدم پذیرش داشته‌ها و موقعیت‌های خوب در دیگران. و اگر ما آن خوبیها در دیگران را بپذیریم، به الهام و انگیزه تبدیل خواهد شد... 🌸شاگرد: چیست؟ استاد: رد و عدم قبول چیزهایی که فراتر از کنترل و توانایی ما است... اگر ما آن را پذیرا باشیم، این ویژگی به صبر و شکیبایی بدل خواهد شد.. 🌸شاگرد: چیست؟ استاد: عدم پذیرش شخص به همان صورتی که هست. و اگر ما شخص را بدون قید و شرط پذیرا باشیم، این‌نفرت به‌عشق تبدیل خواهد شد! 🆔 @kashkul_zendegi
🔘داستان کوتاه مرد تاجری در شهر کوفه ورشکست شد و مقدار زیادی بدهکار گردید، به طوری که از ترس طلبکاران در خانه اش پنهان شد، و از خانه بیرون نیامد، تا اینکه شبی از ماندن در خانه دلتنگ گردید. بنابر این نیمه شب از خانه خارج شد و برای مناجات به مسجد رفت، و مشغول نماز و راز و نیاز به درگاه خداوند بی نیاز شد و در «دعاهایش از ارحم الّراحمین خواست که فرجی بفرستد و قرض هایش را ادا فرماید، و صدای ضجه و یا الرحمن الراحمین اش تمام فضای مسجد را پُر کرده بود». در همان زمان بازرگان ثروتمندی در خانه اش خوابیده بود، در خواب به او گفتند: «اکنون مردی، خدای ارحم الراحمین را می خواند و از خدای مهربان و بخشنده ادای دین خود را می طلبد، برخیز و قرض او را ادا کن.» بازرگان ثروتمند از خواب بیدار شد، وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و دوباره خوابید، باز در خواب همان ندا را شنید، تا اینکه در مرتبه سوّم برخاست و هزار دینار با خود برداشت و سوار شتر شد، آنگاه مهار شتر را رها کرد و گفت: آن کسی که در خواب به من امر کرد که از خانه خارج شوم، خودش مرا به مرد محتاج خواهد رسانید. شتر کوچه های شهر را یکی پس از دیگری پیمود و در برابر مسجدی توقّف کرد، تاجر پیاده شد و به طرف مسجد رفت، ناگهان متوجّه شد از درون مسجد صدای گریه و زاری می آید و کسی صدا می زند یا ارحم الرّاحمین... داخل مسجد شد، پیش تاجر ورشکسته رفت و گفت: ای بنده خدا، سر بردار، زیرا خدای ارحم الراحمین دعایت را مستجاب کرد. آنگاه هزار دینار پول را به او داد و گفت: «با این قرض هایت را بپرداز و مخارج زن و بچه هایت را تأمین کن و هر وقت این پول تمام شد و باز محتاج شدی، اسم من فلان، و محلّ کارم فلان جا است و خانه ام در فلان محلّه می باشد، به من مراجعه کن؛ تا دوباره به تو پول بدهم.» تاجر ورشکسته گفت: «این پول را از تو می پذیرم، زیرا می دانم عطا و بخشش خدای ارحم الراحمین است، ولی اگر دوباره محتاج شدم پیش تو نمی آیم». بازرگان گفت: «چرا؟ پس به چه کسی مراجعه می کنی؟» تاجر ورشکسته گفت: «به همان کسی که امشب به او عَرْضِ حاجت کردم و او تو را فرستاد تا کارم را درست کنی. بازهم اگر محتاج شوم، از او که مهربانترینِ مهربانان و بخشنده ترینِ بخشنده ها است، ارحم الرّاحمین است کمک و یاری و مساعدت می خواهم که هیچ وقت بنده هایش را از یاد نمی برد. اگر محتاج شوم باز هم به خدایم که به من نزدیک تر است و دعایم را مستجاب می کند روی می آورم و از او می خواهم، و او هم وسائلی مانند شما را برایم می فرستد و کارم را اصلاح می کند». 📗 قلب سلیم، ج 1 ✍ شهید 🆔 @kashkul_zendegi
🔴 🐜‏ اگه 100 تا مورچه‌ی قرمز رو با 100 تا مورچه‌ی سیاه بندازی تو یه شیشه ، هیچ کاری باهم ندارن تا وقتی که شیشه رو تکون بدی...! 🔹اونموقع شروع می‌کنن به کشتن همدیگه! قرمزها فکر می‌کنن سیاه‌ها دشمنن و سیاه‌ها هم فکر می‌کنن قرمزها دشمنن! اما دشمن واقعی اونا تویی که شیشه رو تکون دادی. 🔸‏تو دنیای ماهم همین اتفاق میفته! دوستی‌ها، رابطه‌ها و حتی زندگی‌های زیادی فقط بخاطر حرف‌های اطرافیان خراب شده... ✨قبل از این‌که به جون هم بیفتیم باید از خودمون بپرسیم کی داره شیشه رو تکون میده... بیشتر مراقب زندگیمون باشیم.✨ 🆔 @kashkul_zendegi
⭕️ اگر توانستید، با این متن اشک نریزید... بسیااار زیباست👇 امروز، عجب روزی بود! همه غافلگیر شدیم. ما در خانه بودیم. پدر خواب بود، مادر در آشپزخانه مشغول پخت و پز، من و برادر کوچکم سر کنترل تلویزیون جر‌ّ و ‌بحث میکردیم! که ناگهان آن صدای عجیب و دلنشین در خانه پیچید، آیه ای از قرآن. به خیال اینکه شاید صدا از بیرون آمده، پنجره را باز کردم و دیدم که صدا در خیابان نیز به وضوح می آید. صدایت آشنا و پر‌رنج بود؛ پدرم بی درنگ از خواب پرید، مادرم با کفـگیر، به میز تکیه داده بود، من و برادرم کنترل را به کناری پرت کردیم و سراپا گوش شدیم، اصلاً مجری تلویزیون و مهمانان آن هم از جای خود بلند شده بودند و با دهانی باز و چشمانی متعجب، آسمان را ور‌انداز می کردند. و تو خود را معرفی کردی: « ای اهل عالم! من بقیه‌الله و حجت و جانشین خداوند روی زمینم...» باورمان نمی‌شد.‌ آن‌جا بود که گل از گل‌مان شکفت و زیر لب سلام دادیم: «السلام علیک یا بقیه‌‌الله فی ارضه» بعد با طنین محمدی ات ما را خواستی: «...در حقّ ما از خدا بترسید و ما را خوار نسازید، یاری‌مان کنید که خداوند شما را یاری کند. امروز از هر مسلمانی یاری می طلبم» ..وصف نشدنی است. در پوست خود نمی گنجیدیم. پدرم همان پایین تخت به سجده شکر افتاد. مادرم سرش روی زانو بود و های های گریه میکرد و من و برادرم به خیابان دویدیم! خودت دیدی که کوچه و خیابان غلغله بود! مردم مثل مورچه هایی که خانه هایشان اسیر سیلاب شده بیرون میریختند، یکی دکمه پیراهنش را بین راه می‌بست، دیگری گِرِه روسری اش را میان کوچه محکم میکرد، عده ای زیر‌ بغل پیرزنی ناراحت را که پایه عصایش بخاطر عجله شکسته بود گرفته بودند و دیدی آن کودکی که به عشق تو کفشهای پدرش را با عجله پوشیده بود و هی می افتاد! مردمی که روزی از سلام کردن به یکدیگر اکراه داشتند، خندان به هم تبریک میگفتند. قنادی رایگان شیرینی پخش میکرد و دم گل‌فروشی سر خیابان، مردم صف بسته بودند برای خرید گل ولو یک شاخه برای تهنیت به گل نرگس! ماشینها بوق‌زنان و بانوان کِـل‌کشان و گلاب پاشان، پشت سر جمعیت عظیمی از جوانان به راه افتادند. جوانانی که دست می افشاندند و با شور میخواندند: «صلّ علی محمد *** حضرت مهدی آمد» خیلی از نگاه‌ها به ویترین یک تلویزیون‌ فروشی در آن سوی خیابان دوخته شده بود تا اولین تصویر جمال زیبایت، مخابره جهانی شود. نذر ۳۱۳ صلوات کردم مبادا اَجنبی چشم زخمت بزند. وقتی چهره دلربایت به قاب تلویزیون آمد، شیشه مغازه غرق بوسه شد. یکی بلندبلند صلوات میفرستاد، دیگری قسم می‌خورد که تو را قبلاً در محله‌شان دیده وخیلی‌ها اشک‌هایشان را با آستین پاک می‌کردند تا یک دل سیر تماشایت کنند. در این مدت که علائم پیش از ظهور یکی پس از دیگری نمایان می‌شد، دل شیعیانت مثل سیر‌و‌سرکه میجوشید اما کسی فکر نمیکرد به این زودی‌ها ببـیندت. راست گفت جدّت رسول خدا که فرمود:« مَثَلِ ظهور مهدی، مَثَلِ برپایی قیامت است. مهدی نمی آيد مگر ناگهاني" قسم میخورم این اثرِ دعای توست که تا کنون ما زیر عَلَمت مانده ایم." کاش زودتر آن روز برسد... 🤲اللــــهم عجــــل لولــــیک الفـــــرج🤲 (عج) 🆔 @kashkul_zendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای جالب نان و نمکی که 🧂 آهنگری را به پادشاهی رساند👑 برای بعضیا نون و نمک چه احترامی داشت👌🏻 ماجرای آهنگری سیستانی، موسس سلسله صفاریان 🆔 @kashkul_zendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 سفر یک بلاگر امریکایی به و استوری هایش در ایام !!! ‼️او تعجب کرده که چگونه همه‌ی غذاها رایگان است... 🤲زیارت اربعین روزی همگی ان شاءالله🤲 🆔 @kashkul_zendegi