#رفیقصبرڪنوازاینپیامردنشو🌚❌
یہ رمـآن اوردم جذاب و هیجان انگیز😄🌱
ژانرش ؏ـآشقانہ'طنز'مذهݕے'غمگین🕊🥀
#قسمتےازرمـآندرآیندھ😍✨
_ یهو شدم نا محرم؟ ازم رو می گیری؟! آخه اون طلبه ارزشش رو داره بخاطرش این شکلی شدی؟.
حرف هاش تا مغز استخوانم رو سوزاند.
قلبم تیر کشید بلند گفتم:
_من هیچ وقت برای تو دلبری نکردم همیشه ازت بدم می اومد فقط به احترام عمه تحملت می کردم در ضمن یک تار موی سید می ارزه به امثال تو.
از عصبانیت و خشم چهره اش قرمز شد، یک لحظه ترسیدم و عقب تر رفتم که محکم به دیوار خوردم.
_همون سیدی که سنگش رو به سینه میزنی میدونه قبلا چطوری بودی؟ به خواستگار محترمت گفتی هر هفته پارتی میرفتی؟ هان؟میدونه دوست داشتی خواننده بشی؟! خواهشن برای من ادای ادم حسابی ها رو در نیار و جانماز اب نکش!!
داشت نابودم می کرد تا کی قرار بود تاوان گذشته رو بدم. با غضب نگاهش کردم و گفتم...
⚡️ادامه #رمان رو در این کانال پیگیر باش...
🆔 @kashkul_zendegi