#حکایت
✳️ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﭘﺲ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺷﻬﺮ
ﻣﯿﮕﺬﺷﺘﻢ ، ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﮐﻔﺸﻬﺎﯼ
ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ
ﻣﯿﮕﺮﯾﺴﺖ . ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﺮﻩﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ :
👌"ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ"
🤔ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.
✅ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻫﯿﺰﻡ ﻣﯿﻔﺮﻭﺧﺘﻢ..........
ﺣﺎﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ .
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ؟ ﮔﻔﺖ ﺁﻣﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺎﺯ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ :
😊👈"ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ !!!
گر به دولت برسی
مست نگردی مردی
گر به ذلت برسی
پست نگردی مردی
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند👏
گرتوبازیچه این دست نگردی مردی👏
#ایران_قوی
#عبرت-گرفتن
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🔜🔴@kashkoolali🔴🔙
#حکایت
نماز بیوضو😳
✍فردی تعریف می کرد که در وضو خانه مسجد شاهد بودم #امام_جماعت از دستشویی بیرون آمد و یکراست(مستقیم) به محراب مسجد رفت و بدون وضو نماز خواند😁! از آن مسجد بیرون رفتم و جای دیگری نماز خواندم! از آن به بعد به همه دوستان و آشنایان گفتم که در فلان مسجد نماز نخوانید چون امام جماعت آن آلزایمر گرفته!! و نماز بی وضو می خواند😊!
✅این رویداد گذشت تا یک زمان به علت بیماری؛ آمپولی تزریق کردم و هنگام نماز با خود گفتم یکبار دیگر محل تزریق را در دستشویی ببینم تا از طهارت لباس و بدن اطمینان داشته باشم. وقتی از دستشویی بیرون آمدم و آماده نماز شدم؛ گویی به من الهام شد:
شاید آن روز هم امام جماعت مسجد؛ مشابه من به قصد دیگری وارد دستشویی شده است. از خودش این را پرسیدم. حرفم را تایید کرد👌.
اما چه فایده من آبروی او را پیش افراد زیادی برده بودم!😔😔
✅پس حواسمون جمع باشه چون
ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع والبصروالفوادکل اولئک کان عنه مسئولا
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🔜🔴@kashkoolali🔴🔙
✅گزیده مطالب هفته ای که گذشت برای دسترسی آسان خدمت شما عزیزان🌹
✅#حکایت
مردی که پسرش را برای خرید به بازار فرستاد ولی پسر😊
https://eitaa.com/kashkoolali/849
✅#داستان
مردی که نزدیک بود بخاطر یک مقدار پول😉 ..
https://eitaa.com/kashkoolali/877
✅#داستان
درسی که مرحوم کافی به اون خانوم داد👍
https://eitaa.com/kashkoolali/882
✅#داستان
مردی که وقتی بقیه ازاو تعریف میکردند او..😳 https://eitaa.com/kashkoolali/893
✅#حدیث
وای بر پدرومادرهای مذهبی اخرالزمانی از زبان پیامبر😳
https://eitaa.com/kashkoolali/926
✅#داستان
مردی که بخاطر یک لقمه نان، دین خود را فروخت😳
https://eitaa.com/kashkoolali/934
✅#حکایت
دختری که ازهمه چی بریده بود ولی با امام رضا😊https://eitaa.com/kashkoolali/968
✅#داستان
کسی که نمازش رو بی وضوخواندولی😔 https://eitaa.com/kashkoolali/992
✅#داستان
مردی رسید پیش پیامبر وگفت ۴تاکارخلاف رو انجام میدم حالا کدوم یکی رو ترک کنم .پیامبر فرمود..😊
#حکایت
دانایی مشغول نوشتن با مداد✏️ بود.
کودکی پرسید: چه می نویسی❓
دانا لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی❗️
پسرک تعجب کرد! 😳چون چیز خاصی در مداد ندید.
عالم گفت پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن ها را به دست آوری.
1⃣ می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست!
2⃣ گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنجش می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می برى از تو انسان بهتری می سازد!
3⃣ مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن اشتباه از پاك كن استفاده کنی؛ پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست!
4⃣ چوب مداد در نوشتن مهم نیست؛ مهم مغز مداد است که درون چوب است؛ پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید!
5⃣مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد؛ پس بدان هر کاری در زندگی ات مى كنى، ردی از آن به جا مى ماند؛ پس در انتخاب اعمالت دقت کن.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🔜🔴@kashkoolali🔴🔙
#حکایت 🌹
روستايی بود دور افتاده كه مردم ساده دل و بی سوادی در آن سكونت داشتند. مردی شياد از ساده لوحی آنان استفاده كرده و بر آنان به نوعی حكومت می كرد. بر حسب اتفاق گذر يك معلم👨🏫 به آن روستا افتاد و متوجه دغلكاری های شياد شد و او را نصيحت كرد كه از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا می كند. اما مرد شياد نپذيرفت. بعد از اتمام حجت معلم با مردم روستا از فریبکاری های شياد سخن گفت و نسبت به حقه های او هشدار داد.
بعد از كلی مشاجره 🗣بين معلم و شياد قرار بر اين شد كه فردا در ميدان روستا معلم👨🏫 و مرد شياد مسابقه بدهند تا معلوم شود كداميك باسواد و كداميك بی سواد هستند. در روز موعود همه مردم روستا در ميدان روستا جمع شده بودند تا ببينند آخر كار، چه می شود.
شياد به معلم گفت: بنويس «مار🐍»
معلم👨🏫 نوشت: 🐍🐍
نوبت شياد كه رسيد شكل مار را روی خاك كشيد.
و به مردم گفت: شما خود قضاوت كنيد كداميك از اينها مار است❓
مردم كه سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شكل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا مي توانستند او را كتك زدند و از روستا بيرون راندند.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🔜🔴@kashkoolali🔴🔙
#حکایت
دختری با پدرش میخواستند از یک پُل چوبی رد شوند.
پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم.
دختر رو به پدر کرد و گفت:
من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر.
پدر گفت: چرا❓چه فرقی میکند❓
مهم این است که دستم را بگیری
و با هم رد شویم. دخترک گفت:
فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم
ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم،
اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی کرد...
✅این دقیقا مانند داستان رابطهی ما
با خداوند است،
هرگاه ما دست او را بگیریم ممکن است
با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم،
اما اگر از او بخواهیم دستمان را بگیرد،
هرگز دستمان را رها نخواهد کرد!
و این یعنی عشق ♥️
دعا کنیم🤲 فقط "خــدا "دستمونو بگیره"
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🔜🔴@kashkoolali🔴🔙
#حکایت
فقط_جلب_رضای_خدا
شاگردی از استادش درباره ی جلب رضایت خدا و بهترین راه آن پرسید
استاد گفت:
به گورستان برو و به مرده ها توهین کن
شاگرد دستور استاد را اجرا کرد و نزد او برگشت.
استاد گفت: جواب دادند❓
شاگرد گفت : نه
استاد گفت: پس بار دیگر به آنجا برو
و آن ها را ستایش کن.
شاگرد اطاعت کرد و همان روز عصر نزد استاد برگشت.
استاد بار دیگر از او پرسید که
آیا مرده ها جواب دادند❓
و شاگرد گفت : نه
استاد گفت: برای جلب رضایت خدا
همین طور رفتار کن
✅نه به ستایش های مردم توجه کن
و نه به تحقیر ها و تمسخر هایشان
✅بدین صورت است که می توانی
راه خودت را در پیش گیری.
واین معنای آیه قرآن است که خدا فرموده
📖لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ
این بخاطر آن است که براى
آنچه از دست داده اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید. و خداوند هیچ متکبّر فخرفروشى را دوست ندارد.
(حدید/23)
#رجب
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🔜🔴@kashkoolali🔴🔙
#حکایت
دعا کنید ثواب دون سوراخ نباشد👌
ورنه موش دزد در اَنبان ماست
گنـدم اعمـال چهـل ساله کجـاست؟
اول ای جـان دفـع شرّ مـوش کـن
بعد از آن، در جمع گندم کوش کن
✍باید اخلاق رذیله برود. قدیم گندم را در انبار مےریختند، موش🐭 هم بود. موش ها گندم را می خورند. هرچه این شخص گندم مےریخت، از آن طرف موش ها🐭🐭این گندم را مۍخوردند. شاعر خوب شعری می گوید. می گوید : ورنه موش دزد در اَنبان ماست، قدیم به کیسه اَنبان می گفتند. گنـدم اعمـال چهـل ساله کجـاست❓ ما موش دزد🐭 داریم. باید یک فکری به حال این موش دزد🐹 بکنیم. باید ردش کنیم برود.
این موش دزد🐭 همان اخلاق رذیله است. تکبر است. محبت دنیاست. اینها را باید ردش کنیم، تا ردش نکنیم، این نمازها ولو اسقاط تکلیف هم بکند، اما ما را به معراج نمی برد. شصت و پنج سال پیش، شخصی به مرحوم شیخ علی اکبر برهان می گفت: در مفاتیح نوشته که فلان عبادت این همه ثواب دارد، این دعا را بخوانی اینقدر ثواب دارد، مگر می شود این همه ثواب! تعجب کرده بود😳. استادعلی اکبربرهان می فرمودند: «دعا کنید که ثوابدون ما سوراخ نباشد». ما ثوابدان هایمان سوراخ است. این همه ثواب است، ولی ثوابدون سوراخ است. به همین خاطر ثواب ها می رود😔.
شما مرتب شیر توی ظرف می ریزی ، اما ظرف سوراخ است و شیر ها می رود، فایده ندارد. ایشان فرمودند: «دعا کنید که ثوابدان سوراخ نباشد تا این ثواب ها جمع شود.»
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🔜🔴@kashkoolali🔴🔙
#حکایت ازنوع ضرب المثل😁
پا را به اندازه گلیم خود دراز کن 😊
روزی شاه عباس از راهی می گذشت. درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده است و چنان خود را جمع کرده که به اندازه ی گلیم خود درآمده. شاه دستور داد یک مشت سکه به درویش دادند.درویش شرح ماجرا را برای دوستان خود گفت. در میان آن جمع درویشی بود که به فکر افتاد او هم از انعام شاه نصیبی ببرد،به این امید سر راه شاه پوست تخت خود را پهن کرد و به انتظار بازگشت شاه نشست. وقتی که مرکب شاه از دور پیدا شد، روی پوست خوابید و برای اینکه نظر شاه را جلب کند هریک از دست ها و پاهای خود را به طرفی دراز کرد بطوری که نصف بدنش روی زمین بود.در این حال شاه به او رسید و او را دید وفرمان داد تا آن قسمت از دست و پای درویش را که از گلیم بیرون مانده بود قطع کنند.یکی از نزدیکان شاه از او سوال کرد که : " شما در رفتن درویشی را در یک مکان خفته دیدید و به او انعام دادید. امادر بازگشت درویش دیگری را خفته دیدید ودستور دیگری فرمودید، چه سری در این کار هست ❓"شاه گفت :
✅ درویش اولی پای خود را به اندازه ی گلیم خود دراز کرده بود اما درویش دومی پایش را از گلیمش بیشتر دراز کرده بود.😊
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🔜🔴@kashkoolali🔴🔙
#حکایت
رجبعلی خیاط، مستاجری داشت.
که زن وشوهربودند با 20 ریال اجاره
بعد از چند وقت این زن و شوهرصاحب فرزند شدند.
رجبعلی به دیدنشون رفت و به مرد گفت:
ازامروز چون فرزند دار شدی خرجت بالاتر رفته، از این ماه به جای ۲۰ ریال ۱۸ ریال اجاره بده، ۲ ریالشم واسه فرزندت خرج کن،
این ۲۰ ریال رو هم بگیر اجاره ی ماه گذشته ای است که بهم دادی،
هدیه ی من باشه برای قدم نو رسیدت (نوزادت) 😊
✅ تو دوره زمونه الان کرایه ها رو با فرزنددار شدن مردم بالا میبرن😒
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🔜🔴@kashkoolali🔴🔙
#حکایت
هارون الرشید به بهلول گفت: می خواهی که وجه معاش تو را متکفل شوم و مایحتاج تو را از خزانه مقرر سازم تا از فکر آن آسوده شوی؟
بهلول گفت: اگر 3⃣ عیب در این کار نبود، راضی می شدم؛
1⃣ آنکه تو نمی دانی به چه محتاجم، تا آن را از برای من مهیا سازی.
2⃣ اینکه نمی دانی چه وقت احتیاج دارم تا در آن وقت، وجه را بپردازی.
3⃣ آنکه نمی دانی چقدر احتیاج دارم تا همان مقدار بدهی.
✅ولی خداوند تبارک و تعالی که متکفل است این هر 3⃣ را می داند آنچه را محتاجم ،وقتی که لازم است و به قدری که احتیاج دارم می رساند😊.
با این تفاوت که تو در مقابل پرداخت این وجه، با کوچکترین خطایی ممکن است مرا مورد خشم و غضب خود قرار دهی😢 ولی خدا...
#رجب
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🔜🔴@kashkoolali🔴🔙
#حکایت
عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود. روزی به آبادی دیگری رفت
عابد به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه. گفت: فلان عابدبود، نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم،
عابد قبول نکرد.
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد😊، وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟
عابد: دوزخ 🔥یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی نان دادی!😡
✅امام جعفرصادق(عليهالسلام):
عمل خالص آن عملی است که دوست نداری درباره آن، احدی جز خدای سبحان از تو تعريف و تمجيد کند.🌹
📚اصول کافی، ج 3، ص 26
#رجب
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🔜🔴@kashkoolali🔴🔙