شهید دهقان امیری:
⚘﷽⚘
یک روز با چند ورقه وارد مدرسه شد.
به هر کدام از مربیها یک ورقه داد که
بالایش نوشته بود: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا».📜
کمی پایینتر اسم چند #گناه را نوشته
بود و جلوی هر کدام را خالی گذاشته بود.
بعد رو کرد به مربیها و گفت:
«بیایید هر #شب چند لحظه کارها
مون رو بررسی کنیم و توی این بـرگه
بنویسیم.📝
ببینیم خدای نکرده چند باردروغ
گفتیم، غیبت چند نفر رو کردیم،
تهمت و بدبینی داشتیم یا نه،
کارهای خوبمون چقدر بوده.❤️
آخرِ ماه با یه نگاه به این برگه،حساب
کار دستمون میاد؛ میفهمیم چطور بندهای بودیم».📋✌️
#شهـید_اللهیار_جـابـری
کتــاب بحر بی ساحل، ص 96
✍ #زینب_سلیمانی
_مگو جای پــدر خالیست! 😔
فرو خور بغض معصـومانهات را و مزن آتش به دلهامان! 💔
پــدر اینجاست! 💔
ببین جاریست مثل عطر صبحدم در باد! 🍃
ببین جاریست یادش در سرود و پرچم ایـران! 🇮🇷
پــدر میخواست تا تکلیف یک تاریخ را روشن کند با سرخی خونش_✍🏻
تشهّدهای او با آن شهـادتنامه کامل شد!
مکتب حاج قاسم ادامه دارد...
12.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ روحتما ببینید
به افتخار تولد آقا ابالفضل علیه السلام
🌹🌷🙏🌷🙏
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسیار بسیار زیباست . خدایا شکرت
🆔
فاتح:
#رمان 📣📚
#برات_میمیرم🔟
قسمت دهم
دو ماه از ازدواج ما میگذشت ... هر روز خدا را برای داشتن سینا شکر میکردم... از وقتی زندگی مشترک را شروع کردیم نه تنها برایم تکراری نمیشد ٬ بلکه روز به روز زیباییها ی اخلاقی و کردارش منو مجذوب خودش میکرد... ولی یک چیز مثل خوره به جانم افتاده بود... ترس از دادن سینا....
این دلنگرانی ها بی دلیل نبود... با شروع شدن جنگ ایران و عراق قلبم گواهی داد که شاید در این همه موشک باران و تجاوز عزیزانم را از دست می دهم...
سینا هم مثل بقیه جوانمردانی که داوطلبانه برای مقابله با متجاوزین آماده میشدن؛ تصمیم خودش را گرفته بود... اما منتظر رضایت من بود..
عزیزم :این یه تکلیفه !! اما تا تو راضی نشی نمیرم...
می دانستم که بلاخره باید برود ... اما نمیتوانستم راضی شوم...
بهش گفتم: هیچ تضمینی نیست که برگردی!! تکلیف من چی میشه!؟ من بدون تو نفسم بند میاد.. تازه پیدات کردم... همیشه میترسیدم ....
بغض نگذاشت ادامه دهم....
سینا دست هایم را گرفت... دلبندم: مزدوران شهرهای مرزی رو تصرف کردن... از هوا هم که بم بارانمون میکنن... نباید بزاریم دستشون به عزیزانمون برسه... این تکلیفه...
_ مطمئن بودم که توسط تو امتحان میشم.... اطمینان هم دارم که میری... اما این که من قلبا راضی بشم یا نه امتحان سختیه....
از شدت ناراحتی بدون آب و غذا خواب رفتم...
نیمه های شب از خواب بیدار شدم.... غرق در تماشای سینا اشک می ریختم....
وضو گرفتم و مشغول نماز شدم... با خدا درد کردم : خدایا! سینا هدیه ای بود که تو زندگی بهم بخشیدی... کسی که انسانیتش به حد کمال رسیده.. یادمه روزی که عهد بستم باهات زندگیمو با رضای تو بنا کنم... حالا وقتشه امتحان بشم...
هر چی از تو داریم امانته... یه روز میدی یه روز هم میگیری.... من همسرمو به خودت میسپارم ... ازم راضی باش... مراقبش باش... نگیر این هدیه ای رو که بی منت بهم بخشیدی.!!!!
صبح که سینا بیدار شد من یک سینی آماده کرده بودم برای بدرقه... قرآن... آب... آینه....
ولی اشک مجال نمیداد.... سینا منو درآغوش گرفت زمان یادم نیست که چه مدت روی شانه اش گریه میکردم....باورم نمی شد سینا هم اشک می ریخت ...
من هم مثل همه شیر زنانی که عزیزانشان بدرقه می کردند؛ سینا را بدرقه کردم...
یادمه آخرین لحظه با خنده راهش انداختم...
بهش گفتم : حوریان بهشتی نکشونن ببرنت... من منتظرما!!!
💚
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🍃🌷🍃
چهل هفته خالصانه به جمکران رفت و رسیدن به حضرت حق را طلب کرد...
سربلند شد ، به معبود رسید ، #شهید شد....
#شهیدمحسن_حججی
#یادش_باصلوات
#جاده_انقلاب
✅ در #جاده_انقلاب روی تابلو #نوشته :
🔴 جاده #لغزنده است ، #دشمنان مشغول کارند .
🔴 با دنده #لج حرکت نکنید ، دیر رسیدن به #مقام بهتر از نرسیدن به #امام است .
✅ سرعت #بیشتر از سرعت #ولایت_فقیه نباشد .
🔴 اگر پشتیبان #ولایت نیستید #کمربند دشمن را نبندید .
✅ با #وضو وارد شوید ، جاده #مطهر به خون #شهداست .
#تأمل
#تفکر
#بیداری
#بصیرت