فرازی از یادداشت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به دخترش فاطمه در سال ۹۲:
هی گفتهام و گفتهاند کاش در کربلا بودیم!
این کربلا!
قاسم چه میخواهی بکنی؟!
بزرگواران توجه بفرمائید 👇👇👇👇
دقیقا چهل روز دیگه ماه عزای اشرف اولاد حضرت آدم، #اباعبدالله_الحسین و #یاران_باوفایش از راه خواهد رسید
#چه_میخواهیدبکنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
وشہید...
یڪروزبہخوڹخواهےخویش
درمقابلما ، خواهدایستاد...
#چهڪردهایمبرایراهشان..؟
دعایکمیل🎼محمودکریمی.mp3
16.31M
🕋 دعای کمیل
🎙 با نوای : حاج محمود کریمی
جمعه یعنی بروی از همه جا دور شوی
به فراموشی و انکار، تو مجبور شوی
جمعه یعنی همهی شهر اگر غمگینند؛
تو بخندی و کمی وصلهی ناجور شوی
#نرگس_صرافیان_طوفان
حال دلتون همیشه خوب 😍❤️
یکیازهمسنگرهایشدرسوریهمیگفت :
منبستنِکمربندایمنۍرادرسوریهاز
محمودرضایادگرفتم ..✌️🏽
تامینشستپشتِفرمانکمربندشرا میبست🌱.
یکباربهاوگفتم :
اینجادیگرچرامیبندی؟
اینجاکهپلیسنیست !
گفت : میدانیچقدرزحمتکشیدهام
باتصادفنمیرم :)!💔💔
آنهاجنگرا
دوستنداشتنـد ..!
دفاعبرایشانمقدس بود،
وجهاد،راهِرسیدنبهخدارا،
برایشانهموارمیکرد...
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#خاطرات_شهید
● من خانه مادرم بودم که محمد زنگ زده بود منزل همسایه ؛ مادرم البته نمی دانست من هم انجا هستم. وقتی همسایه مان مادرم را صدا زد و من را دید گفت: چه خوب اینجایی شوهرت زنگ زده با مادرم دویدیم. وقتی گوشی را گرفتم محمد با خوشحالی و تعجب گفت: تویی؟! چه خوب شد هستی و باهات حرف زدم. رفتی دکتر؟ گفتم: آره. هنوز از بچه دار شدنمان مطمئن نبودیم.
●گفت: مبارکت باشه! گفتم: چرا مبارک من؟ گفت: چون من نمی بینمش، خودت باید بزرگش کنی. گفتم: این جای دلداری دادنته؟ عوض این که یک خانم باردار رو دلداری بدی این طوری می زنی توی ذوقم؟ گفت: ناراحت نشو این واقعیته. منم گفتم: هر چی خدا بخواد. گفت: خدا همینو می خواد. تو هم بی قراری نکن. این تلفن آخرین صحبت ما با هم بود و فردایش در طلاییه شهید شد.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎فرماندهٔ گردان سلمان لشگر ۲۷محمدرسولالله (ص)
#سردارشهید_سیدمحمد_اینانلو🌷
●ولادت : ۱۳۴۳/۱/۱ شهریار ، تهران
●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۱۱ طلائیه ، عملیات خیبر
🍃یادهمه شهدا با ذکر صلوات🍃
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم🍃🍃🍃🕊🕊🕊🕊🕊🕊🌹🌹🌹
💔
بچه ها گفتند مرغ یک پا دارد ما باید امروز برویم اهواز نماز جمعه!
گفتم عمرا اگر اجازه بدهند شما تشریف خود را ببرید!
گفتند جیم می زنیم می رویم و برمی گردیم.
گفتم : مگه من مرده ام شما می خواهید نماز جماعت را پشت سر یک امام جماعت دیگر بخوانید من حاضرم به تنهایی همه شما را به فیض برسانم.
جماعت هم پذیرفتند. (هانی) هم رفت بچه های خرمشهر را آورد در صراط مستقیم..!
من هم رفتم جلو ایستادم و اسلحه را گرفتم با بچه ها هماهنگ کرده بودم که زمانی که من شرف حضور می آورم جماعت از ته حلق فریاد بزنند: "صل علی محمد یار امام خوش آمد"
جوگیر شده بودند و البته از حضور تاریخی من با پرتاب پوتین، قند و غیره... (علی الخصوص غیره..) استقبال کردند
من هم مراتب تشکر را به جا آوردم و برای حفظ جان و مال و..جماعت را به نشستن دعوت کردم
ناگهان به اهمیت بادی گارد (که این جماعت شرق زده! به آن محافظ گویند) پی بردم در اندک زمانی به مقدار دو محافظ که عبارت از: شهید امان دادی سمت چپ و شهید تقی پور که داوطلبانه محافظ سمت راست من شده بود اطراف من را گرفتند.
من هم که از همه دشمنان در امان شده بودم سینه را صاف کردم و گفتم:
بسم الله الرحمن الرحیم. برادران اینجا جنگ است لذا معنی ندارد که دو خطبه داشته باشیم ممکن است 2 یا 4 یا 10 تا خطبه داشته باشیم،بستگی به خطیب دارد
خطبه اول راجع به موضوع مهم و حیاتی احکام (چای) است اگر چای را با قند اول خوردید بعد شک کردید که یک قند خوردید یا دو، باید به شک اعتنا نکرده و.... و بعد بچه ها را به شکیات نماز بردم و.....
عکس تزیینی است
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
♡ایـنْجابِیْــت