eitaa logo
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
285 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
58 فایل
شهدا را به خاک نسپارید به یاد بسپارید شهادت چشمه آب حیات است که شهید ازآن می نوشد و جاودانه می ماند با معرفی کردن کانال مارو دراین راه یاری کنید.....🌷🌷 https://eitaa.com/katrat👈ایدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 فراز نورانی از وصیتنامه شهید محمدتقی سالخورده برای من این آزمایش هم یک مرحله جلوتر بود .که گفته شد آیا تو که این همه برای امام حسین و اهل بیت علیه السلام عزاداری کردی ، تو که این همه ادعا داشتی ، تو که این همه می گفتی کاش ما هم در کربلا بودیم تو که این همه می گفتی ما شیعه ی علی بن ابی طالب هستیم ، تو که این همه برای ماموریت های سخت آموزش دیدی ، تو که این همه تمرین کردی . آیا به مرحله عمل رسیدی عمل میکنی یا جا می زنی؟ بین حرف و عمل خیلی فاصله است ، باید عمل کرد... حالا که ما این راه را انتخاب کردیم ، ان شالله که قبول می شویم....
خب دیگه همسنگرا☺️ من از حضورتون مرخص میشم✋ بچه ها همش صدام میکنن میگن بیا کار داریم ایام فاطمیه اس عزاداری داریم اینجا😊
مثل شهدا بودن سخت نیستــ اما مثل شهدا موندن سخته امام صادق(ع) میفرمایند:دینداری یعنی آتش دردست نگه داشتن راه شهدا رفتن یعنی همین آنان کہ حسابشان پاکـ اسـت راحَت می میرند! و آنها کہ بی حسابند؛ با شهادتـ... 🌹اللہم اجعل عواقب امورنا🌹
راستی اینم از نحوه نامگذاری من که براتون توضیح میدم🔰🔰🔰 🌸زمانی که مادرم بنده رو باردار بودند آقا محمدتقی هاشمی نسب دوست و همرزم پدرم به شهادت رسیدند😔 سردار محمد تقی هاشمی نسب نوه ی دختری آیت الله کوهستانی و نوه ی پسری آیت الله هاشمی نسب بودند که در اواخره 29سالگی به شهادت رسیدند.. بعد از بدنیا اومدن من عمه بنده شهید هاشمی نسب رو در عالم خواب میبینند که به ایشون میگن اسم فرزنده تازه متولد شده آقا غلامرضا رو همنام من بزارید یعنی محمد تقی..☺️ جالب اینکه من ام مثل شهید هاشمی نسب در اواخره 29سالگی به شهادت رسیدم😊 🌹مدافعان حرم عشق🌹
💠 دلنوشته مادره عزیزم برای من 🌷 انقدر حرف برات دارم نمی دونم از کجا شروع کنم.. نمی خوام از سختی های دوران قدیم بگم و فکرت وببرم توی خاطرات دور..اما وقتی اسمت و به سفارش شهید "محمدتقی هاشمی نسب" گذاشتیم "محمدتقی "برام یه قداست خاصی داشتی..🌿 نمی دونم به حرمت اسمت وعنایت همون شهید بود یا چی..که ازهمون کودکی هات از بچه های همسن خودت بیشتر می فهمیدی.. وقتی رفتی سپاه و گردان صابرین ..هربار که به ماموریت های داخلی می رفتی دلم شور می زد وآروم وقرار نداشتم.. دلشوره هامو که می دیدی دلم وقرص می کردی.. با شوخی وخنده همه چی وبرام آسون جلوه می دادی..🌿 چقدر روز دامادیت وقتی به قدوبالات نگاه می کردم قند توو دلم آب میشد دقیقا مثل خودت که وقتی زینبت ودر آغوش می گرفتی انگار دنیا توی دستات بود وذوق واشتیاق توی چشمات موج می زد..🌷 صدای خنده هات ومهربونیات توو گوشمه جان دلم.. دلم میخواد بیای و موهای پیشونیت وکنار بزنم و یه دل سیر نگات کنم وببوسمت..بوت کنم..عین بچگیات برات لالایی بخونم..😔🍃 ممدتقی من..ته تغاری مامان..! وقتی می رفتی سوریه خواب وخوراکم اشک بود ودعا.. دوروز قبل شهادتت حس کردم خونه مون شلوغه وخبری در راهه.. یهو به خودم اومدم، صدقه گذاشتم و استغفار کردم..به دلم وعده دادم مثل سفر اولت سالم بر می گردی.. 21 فروردین..🍃 اون روز پدرت عمل جراحی داشت..از صبح دلهره عجیبی داشتم..شنیده بودم شب قبلش زینبت تاصبح بیقراری کرد وتو رو خواست..وصدات زد😔 صبح با پدرت رفتیم بهشهر ..و آماده شد برای رفتن به اتاق عمل..که..دیدم پرستارا یه طور خاصی نگاهم می کنن و پچ پچ می کنن.. بعد چن دقیقه گفتن که امروز دکترتون مشکلی براش پیش اومده وعمل جراحی افتاد برای یه روز دیگه.. هرچقدر صحبت کردیم فایده ای نداشت..برگشتیم و توی مسیر بیخبر از همه جا، برای خونه یه کم مواد غذایی خریدیم و اومدیم سمت شهاب الدین..وخونه.🌿 از دور دیدم جمعیتی دور وبر خونه مون هستن و..چشمم به کفشهای زیادی که توی حیاط بود افتاد و.. بند دلم پاره شد.. دلم یهو افتاد به تو و دختر جواد ( فاطمه زهرا) ..گفتم: فاطمه زهرا طوری شده؟ یا محمدتقی من شهید شده؟ دیدم علی (پسرعمه ت) غرق اشک گفت : آره زندایی ..محمدتقی.. و دیگه نفهمیدم.. هر چی صدات زدم نشنیدی..🍃 دیگه نداشتمت.. دیگه نبودی.. کمر بابات شکست؛ مثل دلم..🍃 آخ..محمدتقی جان !🌷 تیر ماه هم داره تموم میشه و سرم تیر می کشه وقتی به عکسات..وخنده هات خیره میشم. ..راستی ! مبادا غصه بخوری..نگران هیچی نباش.دوس دارم هنوزم صدای خنده هات وبشنوم..🌿 عزیزان زیادی رو توی عمرم از دست داده بودم ولی رفتن تو.. شهادت تو.. هم افتخارآوردی برامون؛ هم درد هم سربلندی؛ هم ویرانی🌷 نورچشمم! محمدتقی مامان!🌷 مرداد ماه داره از راه میرسه ..ماه تولد جگرگوشه ت..❤️ یادته اولین سالروز تولدش هم ماموریت بودی؟ توی جریان مبارزه با پژاک لعنتی..؟ دومین سالروزش اصلا توی دنیاش نیستی..🍃 پا توی کفش پدرت کردی که روزای بدنیااومدنت جبهه بود و می خواست اسمت وبذاره "حسین" ..همنام پدرش.. وقتی برگشت دید ما صدات می کنیم "محمدتقی" وجریان خواب وسفارش شهید محمدتقی وبراش گفتیم..🌿 نمی دونستیم تو انتخاب شده بودی از اول..وقراربود عمرت هم به اندازه عمر همون شهید محمدتقی باشه.. با تموم دل شکستگیم...تکه پاره های دلم وجمع می کنم و دلم و می سپرم به بانو زینبی که برای حفاظت از حرمش فداشدی..🌷 تو رو به دست بی بی زینب می سپرم و فقط از خدا برای بچه هام..پدرت..همسرت ونازدانه ت صبر آرزو می کنم.🌷 به امید دیدارت پسرم ... 🌹مدافعان حرم عشق🌹
اینم دل نوشته ای از زبان همسره مهربانم برای من☺️ 🔰🔰🔰 🌸🌸 می گفتند:" مثل این است که شاهرگ احساسم را زده باشی.. بند نمی آید دوست داشتنت.."😔❤️ پیش ازینها از اضطراب نبودنت، از ترس نداشتنت بارها وبارها مرده بودم.. در تمام شب وروزهایی که چشم به راه آمدنت بودم وصدای هرتلفن قلبم رافرومی ریخت، از همان روزها که کنارم بودی وبغض امانم را می برید از حرف هایی که درباره پرواز وشهادت میزدی، از همان دقایقی که زل زده بودی درچشمان معصوم زینب وسکوت کردی.. اما آدم ها همواره باامید نفس می کشند؛ همه این ترس ها ودلشوره های خانه خراب کن همراهم بود وتوکلم هم به خدا.. عطش شهادتت را ، آرزوی آسمانی شدنت را وخوبی های بی حدت را می دیدم ودر کشمکش عقل ودل در رفت وآمد بودم.. در شدآمد اینهمه چکنم چکنم ها.. آرزو کردم عاقبتت ختم به شهادت شود اما ته دلم آرزو میکردم دیر دعایم اجابت شود.. آن قدر که فرصت کنم خوب ببینمت.. اندازه ی سالهایی که قراراست نباشی ببویمت..ببوسمت.. سفر.. کوله پشتی.. بغض.. و دلم..کاسه آبی بود که پشت سرت ریختم وروانه شدی.. نمی فهمیدم مفهوم بیقراری های زینبت را..درست لحظاتی که... آخ!.. که چقدر سخت است بیان بعضی احساسات.. سنگر..صدای زوزه وحشتناک خمپاره وفریادت که..خمپاره ست بخوابین.. به خیرگذشت.. بلندشدی وهنوز قدمی برنداشتی که خمپاره بیصدایی وسط سنگرت خورد.. خمپاره.. وحشت.. پرتاب دوستانت به هرطرف سنگر.. سکوت.. گردو خاک.. ترس.. دوسرفه ی کوتاه و.. پروازت..🍃 اینجای قصه دست ودلم می لرزد.. خودت بگو .. در روزهای نبودنت چگونه روزگار بگذرانم؟ چگونه وانمود کنم زندگی درجریان است ومی شود نفس کشید..؟ بی تویی که تمام دنیای من بودی وبرای لحظه لحظه زندگیمان..برای زینب مان نقشه ها داشتیم.. محمدم! بی تو همیشه ی خدا سردم است..بااین همه سرمای نبودنت چه کنم؟؟ مرابعد از خودت بی چتر وبی تن پوش نگذاری که سرمای بدی دارد زمستان های بعد از تو اوج دلتنگی هایم را فقط خودت می دانی.. اما می خواهم ازخودت یاد بگیرم که قوی باشم.. کم نیاورم ندیدنت را.. نداشتنت را تاب بیاورم ودل خوش کنم به قدکشیدن یادگارت.. وعطر حضورت رااز زینبمان حس کنم.. عزیز همیشه وهنوز من! بهترین بهترین من! محمدم.. به خدا می سپارمت.. 😭😭😭😭😭 🌹مدافعان حرم عشق🌹
تصاویری از لحظات خاکسپاری من و حضوره مردم مهربان مازندران😍😍🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شادی ارواح طیبه ی شهدا🌷 و علی الخصوص شهید 🌷 صلوات 🌷 ✨ التماس دعای فرج ✨ یاعلی✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا