19.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ویژه
نمای بسیارزیبا از حرم مطهر و ضریح
#سیدة_رقیه_س
💚السلام علیکِ یا بنت الارباب الشهید(ع)💚
🎥 #دمشق_سوریه
بسم رب العشاق
#قسمت_پنجم
#حق_الناس
من عاشق شده بودم عاشق مردی که تمام فکر و ذهنش سوریه بود 😔😔😔
عاشق مردی که یه بار نگفت منم مثل بقیه مدافعین حرم قبل از اینکه مدافع حرم بی بی باشم مدافع زن و بچه ام باشم
الان که شما دارید این داستان که دوستم مینویسه میخونید شاید بگید همه جا تو اون یک سال زندگی من خطا کردم
اما من فقط عاشق بودم 😔😔😔
خلاصه بگذریم بریم سر اصل داستان
به خاطر شدت گریه فشارم افتاده بود
وارد خونه که شدم رنگ و روخم مادرم رو ترسوند با استرس گفت یسنا تا الان کجا بودی ؟
چیکار میکردی؟
ومن در برابر تمامی سوالات مادر فقط سکوت کرده بودم
هنوز وارد اتاق نشده بودم که از حال رفتم
وقتی چشمام باز کردم دیدم شبه فاطمه پیشمه تو بیمارستان
فاطمه:یسنا جان خواهری چیکارکردی باخودت ؟
میدونی فشارت چند بود خدا رحم کرد
منو علی همون موقعه اومدیم خونتون
صدای دراومد فاطمه گفت بفرمایید
علی و محمد باهم واردشدن
علی :یسناخانم خوبی ؟
با چشمهای اشک بار و صدای که از ته چاه درمیومد گفتم
بله
محمد:آجی کوچولو با خودت چیکار کردی؟
دلم میخواست داد بزنم لعنتی نگو آجی کوچولو 😭
خلاصه بگم اون شب دکتر منو مرخص نکرد چون فشارم ۵/۵بود
فردا صبحش مادر و فاطمه و محمد اومدن دنبالم
ما با خانواده علی ،محمد،فاطمه خیلی صمیمی بودیم
حالا این دل لعنتی عاشق محمد شده بود
😞😞😞
نام نویسنده:بانو....ش
آیدی نویسنده:
@Sarifi1372
🚫کپی فقط با حفظ نام و آیدی نویسنده حلال است 🚫
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
رمان های زیبای مذهبی👆
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
بسمـ رب العشاق
#قسمت_ششم
#حق_الناس
فرداصبحش مادرو فاطمه و محمد اومدن دنبالم
علی آقا سپاه بود نتونسته بود بیاد
فاطمه :یسنا جان خواهری خوبی ؟
اشکام جاری شد فاطمه بیا خونمون پیشم باش تاشب ،شب بریم هئیت باهم
فاطمه:تو چته
حرف بزن
بگو چته
-بریم خونه فاطمه
فاطمه پیشم باش همیشه
فاطمه:آروم باش عزیزم
آروم باش خب😢
نام نویسنده : بانو....ش
آیدی نویسنده:
@Sarifi1372
🚫کپی فقط باحفظ،نام و آیدی نویسنده حلال است🚫
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
رمان های زیبای مذهبی👆
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام امام زمانم✋️❤️
نظر ز راه نگیرم مگر که باز آیی
دوباره پنجرهها را به صبح بگشایی
تمام شب به هوای طلوع تو خواندم
که آفتاب منی! آبروی فردایی
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
💙سلام پدر مهربان ما. صبحت بخیر💙
خیلیها ڪربـلا نـرفته ڪربلایی شدند ...
دکتر احمدرضا بیضائی برادر شهید:
"محمودرضا اربعین سال ۹۲ میخواست بره کربلا....
مشکلی براش پیش اومد به هر دلیلی در نهایت نه برای من، نه برای محمودرضا جور نشد که بریم.
#محمودرضا بیست و هفت روز بعد از اربعین، در روز میلاد پیامبر اعظم(ص) از قاسمیه سوریه به دیدار سالار شهیدان (ع) رفت ...
مجلس ختمش بود که یکی از پای منبر بلند شد اومد توی گوشم گفت: مداح میپرسه محمودرضا کربلا رفته؟
جا خوردم...
موندم چی بگم...
گفتم: نه نرفته بود.
وقتی اون شخص رفت، یاد جمله سید شهیدان اهل قلم افتادم که در پایانبندی برنامه «حزب الله» از مجموعه روایت فتح با آن صدای معطر میگوید:
«بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها؛
نه،...
کربلا حرم حق است و هیچکس را جز یاران امام حسین(ع) راهی به سوی حقیقت نیست…»
#شهید_مدافع_حرم
#شهیـد_محمودرضا_بیضایی
#گذر_از_پل_صراط_اين_دنيا_بعد_از_ملاقاتِ...
🌷حدود دو ماه قبل از حرکت او (شهيد محمد ايزدى نيك) به جبهه، شب جمعهای در خواب دیده بود که یک صف طولانی تشکیل شده و می گویند: هر كس که می خواهد مولایش حسین (ع) را ملاقات کند، به صف بایستد.
🌷ایشان به مادرش گفته بود که من از همه جلوتر بودم که خدمت آقا رسیدم، امام حسین (ع) خیلی جوان و زیبا، لباس رزم پوشیده بودند و من رفتم جلو و ایشان را بوسیدم و گفتم: آقا مرا شفاعت کنید، امام حسین هم تبسمی کردند و مرا در بغل گرفتند و در این وقت از شدت ذوق دیدار آقا از خواب پریدم. بعد از این جریان به زیارت حضرت رضا علیهالسلام مشرف شد و به تهران بازگشته و از آنجا عازم جبهه شد.
🌷در روز بیستم اسفند ۶۲، بعد از جلب رضایت از پدر و مادرش و حلالیت طلبیدن از همه، با خداحافظی گرم و معنی داری از طریق پایگاه مقداد به کربلای ایران، جبهههای جنوب روانه شد و در آنجا نیز آن طوریکه همرزمانش نقل میکنند مدتی در انتظامات پادگان خدمت کرد و با تلاش و پشتکارش سرانجام به گروهان والعادیات از گردان قمر بنی هاشم راه پیدا کرده و رشادتهای بسیاری از خود نشان داد.
🌷در عملیاتی ایذایی، کمک تیربارچی بود که با مجروح شدن تیربارچی، در ساعات اولیه عملیات، مسئولیت تیربار را بر عهده میگیرد و از میدان مین، پل صراط این دنیا، گذشته و خود را به نزدیکی کانال های دشمن رسانده تا دوشکای آنان را خاموش کند، تا اینکه با اصابت گلولههای دشمن بعثی به فیض شهادت نائل میآید و پیکر او روی زمین میافتد...
🌷به علت اینکه گروه امداد دسته، قبلاً مجروح یا شهید شده بودند، امکان انتقال وی به پشت خط ممکن نمیشود و پیکر مطهرش در منطقه میماند. فردای آن شب باران شدیدی میبارد و همه جا را زیر آب میبرد و بدن محمد آقا به واسطه سنگینی مهمات تیربار، در زیر آب میماند و مفقود الاثر میشود.
🕊🌷🌷🌷🌷🕊
🕊🌷🌷🌷🌷🌷🌷🕊