یک معادله ریاضی فوق العاده زیبا
شاید تا به حال این سوال براتون زیاد پیش آمده كه جمعه روز زوجه
یا فرده...؟
جواب حقیقی این پرسش این است:
جمعه نه فرده نه زوجه...!
بلكه تركیب فرد و زوجه
یعنی روز "فر + جه"=فرجه
اللهم عجل لولیک الفرج
💢تعداد جمعه های یک سال 2⃣5⃣ تاست
تعداد روزهای یک سال5⃣6⃣3⃣
عجیب اینجاست ‼‼
💢بنابراین تعداد روزهای غیر جمعه
365-52
=
=
=
=
=3⃣1⃣3⃣
یاللعجب...‼‼
چه زیبا پیامی دارد
یعنی...
ای شیعه و ای منتظر ظـ🌹ــهور
روزهای کاری هفته باید کاری کنی
که جزء این 3⃣1⃣3⃣ نفر باشی
آنگاه روز جمعه منتظر ظـ🌹ــهور یارباشی‼‼
🍃🌺🍃چشمان🌺🍃
🌺🍃درانتظارظهورتان🌺
روشن به دیداریاردلنواز...ان شاءالله🙂
🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃
#شهیدانه ❤️🕊
هروقت که باهم صحبت می کردیم ، سعی داشت منو با یه شهید آشنا کنه...
زندگی نامه شهید ، نحوه شهادت ، رفتار و اخلاق و منش شهید و...
چون علاقه زیادی به #شهید_بیضائی داشت ، اول درباره شهید بیضائی گفتیم.
ازم پرسید: درباره ش چی میدونی؟ برام تعریف کن!
منم یکم اطلاعاتی که درباره شهید داشتم رو به محمدرضا گفتم.
جاهایی که اشتباه بود رو اصلاح میکرد.اطلاعاتش واقعا کامل بود. انگار سیره و منشش ، خودِ خودِ سیره و منش شهید بود...
بعد درباره #شهید_حامد_جوانی ، #شهید_رسول_خلیلی ، #شهید_مهدی_عزیزی و #شهید_عقیل_خلیلی گفتیم.
این ها رو می شناختم...
تا این که اسم شهدایی رو گفت که تاحالا به گوشم هم نخورده بود!
#شهید_امیر_کاظم_زاده ، #شهید_حسن_شاطری ، #شهید_مهدی_نوروزی...
وقتی به شهید نوروزی رسیدیم ، دل نداشت نحوه شهادتش رو بهم بگه...
قرار شد گلزار شهدا سر مزار هرکدومشون بریم و برام تعریف کنه...
اما...😔
راه شهدا رو پیش گرفت و به دیدارشون شتافت...
#شهیدان_را_شهیدان_میشناسند
#نقل_از_دوست_شهیید
╲\ ╭``┓
╭``🌺``╯
┗``╯ \╲
⇘⇘⇘#چندخاطرهکوتاهازچند شهید⇙⇙⇙
#ﺷﻬﯿدﺳﯿﺪﮐﺎﻇﻢﮐﺎﻇﻤﯿﻨﯽ
✍ﺑﻪ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻋﻼﻗﻪﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ. ﮔﺎﻫﯽ ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﺮﺝﻫﺎﯼ ﺿﺮﻭﺭﯼﺍﺵ ﭼﺸﻢﭘﻮﺷﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﯽﺧﺮﯾﺪ.
✍16-15ﺳﺎﻟﺶ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ، ﻣﺸﺘﺮﯼ ﭼﻨﺪ ﻣﺠﻠﻪﻱ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻗﻢ ﺷﺪ. ﺳﺎﻝ 52 ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎ ﻭ ﻣﺠﻠﻪﻫﺎ ﯾﮏ ﮐﺘﺎﺏﺧﺎﻧﻪﻱ ﮐﻮﭼﮏ ﺩﺍﺧﻞ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺖ #حضرتحر
✍ﮐﺘﺎﺏﻫﺎ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺋﻤﻪﻱ ﺍﻃﻬﺎﺭ(ﻋﻠﯿﻬﻢ ﺍﻟﺴﻼﻡ) ﻭ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺕ ﺩﯾﻨﯽ ﺑﻮﺩ. ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢﺳﻦﻭﺳﺎﻝﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﻣﯽﺩﺍﺩ.
#ﺷﻬﯿدﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞﺭﻓﯿﻌﯽ
✍ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺎ، ﺗﺨﻢﻣﺮﻍ، ﻗﯿﻤﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺎﯾﺎﺏ. ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻢﺑﻀﺎﻋﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺳﺖﻭﺩﻝﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽﺭﺳﯿﺪ.
✍ﻣﮑﺘﺐ ﮐﻪ ﻣﯽﺭﻓﺘﯿﻢ، ﺧﻮﺭﺍﮐﯽﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﺼﻒ ﻣﯽﮐﺮﺩ. ﺭﻭﺯﯼ ﯾﮏ ﺗﺨﻢﻣﺮﻍ ﺁﺏﭘﺰ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮑﺶ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺼﻒ ﮐﺮﺩ؛ ﻧﯿﻤﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻧﯿﻤﯽ ﺭﺍ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺭﺩ.
«ﻋﻠﻘﻤﻪ»،
#ﺷﻬﯿدﺍﺷﮑﺒﻮﺱﻧﻮﺭﻭﺯﯼ
✍ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﺳﻦ ﺗﮑﻠﯿﻒ ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ؛ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺁﻣﺪ، ﮐﯿﻔﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ، #ﺑﺎﺳﺮﻋﺖﻭﺿﻮﻣﯽﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﻣﯽﺭﻓﺖ.
✍ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦﻗﺪﺭ ﻋﺠﻠﻪ ﻣﯽﮐﻨﯽ؟ ﺗﻮ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﺳﻦ ﺗﮑﻠﯿﻒ ﻧﺮﺳﯿﺪﯼ. ﺍﮔﻪ ﺍﺻﻼً ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﻧﯽ ﻫﻢ ﻫﯿﭻ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ.
ﺍﺷﮑﺒﻮﺱ ﮔﻔﺖ: ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽﺷﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ #ﺛﺎﺑﺖﻗﺪﻡﺑﺎﺷﻢ... .
#شهیدمهدیرجببیگی
از یک سو باید بمانیم
#کهشهیدآیندهشویم
و از دیگر سو باید شهید
شویم تا آینده بماند هم باید
امروز شهید شویم تا فردا بماند
و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود
#عجبدردی ...🍃
#اللهمارزقناتوفیقشهادت
#روحشونشادیادشونباذکرصلوات🌹
شبتونشهدایی🌙⭐️
شهیدابراهیمنجاتی
علی حیدر کرار:
گناه بد است ولی چهار چیز از خود گناه بدتر است:
① «شادی بر گناه»: کلاه سر کسی بگذارد و بگوید خودش هم نفهمید و از این کارش خوشحال شود.
② «اصرار بر گناه»: یک عمل گناهی انجام دهد و بگوید: باز هم انجامش میدم، این دفعه هم می میگم...
③ «کوچک شمردن گناه»: کسی صد تومن دزدی کند و بگوید مردم میلیاردی می خورند این که چیزی نیست.
④ «توجیه گناه»: میگی غیبت نکن ، میگه بحث سیاسیه، میگی رشوه است ، میگه نه هدیه است.
💝🕊💝🕊💝🕊💝
#داستان_واقعی
#قصه_دلبری
قسمت_۲۸
*═✧❁﷽❁✧═*
اصلاً تسلیم چنین کاری نمی شدم فکرش هم عذاب بود😢
در علم پزشکی , راهکارهای برای این موضوع وجود نداشت🚫
یا باید بچه👶 را خارج کنند ودر دستگاه بگذارند.
یااینکه به همین شکل بماند.
دکتر می گفت:( در طول تجربه ی پزشکی ام, به چنین موردی برنخورده بودم.
بیماری این چنین خیلی عجیبه😳 عکس العملش از بچه طبیعی بهتره واز اون طرف چیزهایی
می بینم که طبیعی نیست!
هیچ کدام از علائمش باهم هم خوانی نداره☹️)
نصف شب 🌃درد شدیدی حس کردم.
پدرم زود مرا رسوند بیمارستان🏥 نبودن محمد حسین بیشتر از درد آزارم😩 می داد.
دکتر فکر می کرد بچه مرده است. حتی سونو گرافی ها گفتند: ضربان قلب❤️ نداره.
استرس ونگرانی😰 افتاده بود به جانم که وقتی بچه به دنیا بیاد, گریه😭 می کند یا نه.
دکتر به هوای اینکه بچه مرده😏 سزارینم کرد.
هرچه را که در اتاق عمل اتفاق افتاد متوجه می شدم.😕
رفت وآمد ها وگفت وشنودهای دکترو پرستارها.
در بیابان بود.
می گفت انگار به من الهام شد نصفه شب زنگ زده 📞بود به گوشی ام که مادرم گفته بود بستری شده.
همان لحظه بدون اینکه برگه مرخصی امضا کند راه افتاده بود سمت یزد.
صدای گریه اش😭 آرامم کرد.
نفس راحتی کشیدم.
دکتر گفت:(بچه رو مرده به دنیا آوردم, ولی به محض دنیا اومدن گریه کرد😱)
اجازه ندادند بچه را ببینم دکتر تاکید کرد: ( اگه نبینی به نفع خودته)👌
گفتم :(یعنی مشکلی داره?)
گفت: نه.
( هنوز موندن و رفتنش اصلاً مشخص نیست☹️
احتمال رفتنش زیاده.
بهتره نبینیش.)
─═ঊঈ🌱🌷🌱ঊঈ═─
👈
بسم رب الشهدا
#مجنون_من_کجایی ؟
#قسمت_پنجم
چشمامو باز میکنم
با اتاقی سفید رو برو میشم
این اتاق حکایت از ضعف و سستی من داره
نمیدونم شاید تقصیر من نیست که انقدر وابسته برادرمم
شاید اگه پدر بود
من انقدر ضعیف نمیشدم
دلم برای آغوش برادرانش تنگ شده
خیلی بده
بترسی از اینکه حتی اخبار گوش کنی
هرزمان حسین راهی سوریه میشه
تا مدافع اهل بیت امام حسین باشه
تو اون ۴۵روز من حتی از چک کردن گوشی هم میترسم
خدا لعنت کنه این گرگ تشنه به خون اسلام
از کجا اومد
در اتاق باز شد دکتر به همراه زینب وارد شدند
*دکتر: بهتری رقیه جان؟
-آره بهترم
*خواهرمن چندبار بهت گفتم تو ضعیفی این اضطرابها برات سمه
_حسناتوقع نداری ک وقتی حسین سوریست من خیلی آروم باشم؟
*من مطمئنم برادرتم راضی نیست
حالا چندروزه حسین آقا رفتن سوریه ؟
-۳۹روز
*دیگه کم مونده
برگردن دیگه
-آره الحمدالله
تورو خدا دعاکن همه امیدم برگرده
*ان شالله میان
زینب جان این دختر لوس مرخصه
فقط این استرسها واقعا براش سمه
فعلا یاعلی
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷
🌷قرار عاشقی🌷
✨شهیدان را نیازی به گفتن و نوشتن نیست ، آنان نانوشته دیدنی و خواندنی هستن
☁️ باز هم ساعت 🕘به وقت قرار تپش قلبهاست ❤️ برای شنیدن عاشقانه هایی که شهیدان 🌷 خلق کردن .