نشینیم، صبح جمعه دعای ندبه را میخوانیم و بعد میرویم،چندهفته پیش،صبح جمعه،وقتی از نماز برمیگشتم
دیدم جوانی خوش سیما ،سبز پوش،کنار
مزار عجب گل نشسته!!
تعجب کردم و خودم رو رسوندم کنارش.
باورتان نمیشود چه عطر خاصی درهوا پیچیده بود...
بهم سلام کرد و گفت:
-مادر کجا بودید؟ منتظرتان بودم
-رفته بودم نماز جماعت داخل مهدیه، چرا؟
-خواستم به شما عرض کنم قطعه سنگی از مزار #حضرت_ابولفضل در راه است به زودی توسط دوستان ما به دست شما خواهد رسید.
سنگ مزار پسرتان را نگذارید،وقتی رسید ان را داخل سنگ قبر بگذارید.
من اومدم چیزی بگم که دیدم پا شد و خداخافظی کرد وکم کم از ما دور شد و رفت،و آن عطر خاص هم کم شد...
داشتم با خودم فکر میکردم که ایشون کی بود اما اون مرد ناپدید شده بود
از اون روز منتظر این امانتی بودم تا اینکه امشب شما ان را به ما تحویل دادید،به خودم آمدم دیدم چنان محو صحبت های مادر شهید شده ایم که سر و صورت همه ی دوستان خیس است...آخه هنوز باورمان نمیشد این قطعه سنگ متبرک به وسیله ما به دست مادر شهید برسد.
🌷شهید والامقام«عجب گل غلامی» متولد 1374 در شهرستان بردسیر زندگی میکرد و در مورخ 14 فرودین 1397 در منطقه بوکمال به شهادت می رسد.🌷
#شهید_عجب_گل_غلامی#_مدافع_حرم_کرمان