eitaa logo
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
285 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
58 فایل
شهدا را به خاک نسپارید به یاد بسپارید شهادت چشمه آب حیات است که شهید ازآن می نوشد و جاودانه می ماند با معرفی کردن کانال مارو دراین راه یاری کنید.....🌷🌷 https://eitaa.com/katrat👈ایدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜امام‌باقر علیه السلام : در روز قیامت خداوند به دوستداران سلام الله علیها خطاب می کند : 👈 ببینید هرکس شما را به‌ خاطر محبت سلام الله علیها کرده است دست او را بگیرید و او را وارد بهشت کنید👉. 📌ت فرات کوفی ص۹۹۲/بحار ج۸ص۵۲
خاک_های_نرم_کوشک1 عنایت ویژه حضرت_زهرا (سلام الله علیها) ڪل گردان زمین گیر شده بود😔هیچ راهی نداشتیم عبدالحسین سرش رو روی خاڪهای نرم ڪوشڪ گذاشته بود. بعد مدتی سرش رو بالا آورد در حالی ڪه خیلی دگرگون شده بود و حال عجیبی داشت.📿 گفت: هرڪاری میگم دقیق انجام بده با دست به سمت راست اشاره ڪرد و گفت ۲۵ قدم به این سمت برو و بعد حدود ۴۰ متر به سمت عمق دشمن حرڪت ڪن و گردان رو ببر همونجا. اصلا با عقل جور در نمیومد با بی میلی ڪاری ڪه گفت انجام دادم 😞 بعد از این ڪه به نقطه مورد نظر رسیدیم با چند نفر آر پی جی زن اومد جلو با دست به یڪ نقطه اشاره ڪرد 👈و گفت بعد از شنیدن صدای الله اڪبر من به این نقطه شلیڪ ڪن و بلافاصله حمله رو شروع میڪنیم. عبدالحسین سرش را بلند ڪرد رو به آسمان. دعایی هم زیر لب خواند. 📿 یڪ هو صدای نعره اش رفت به آسمان؛ الله اڪبر! پشت بندش آرپی جی ها شلیڪ شد و بلافاصله با صدای تڪبیر حمله شروع شد. قبل از اینڪه دشمن به خودش بیاید، تارو مار شد. (ادامه 👇👇👇) ⚡️خاک_های_نرم_کوشک2 فردای آن روز برگشتیم به منطقه همونجایی ڪه زمین گیر شده بودیم. به سمت راست نگاه ڪردم و ۲۵ قدم به پیش رفتم ڪه رسیدم به یڪ معبر خاڪی ڪوچڪ ڪه بین انبوهی از موانع قرار داشت.😳 در واقع ڪار عراقی ها بوده برای رفت و آمد خودشان و خودروهاشان. ما هم درست از همین معبر رفته بودیم طرف آنها. بی اختیار انگشت به دهان گرفتم و زیر لب گفتم: الله اڪبر!!🤔 بعد حدود چهل متر آن طرف تر موانع تمام می شد و درست می رسیدی به نزدیڪی یڪ سنگر و نفر بری ڪه ڪنارش بود و آن نفربر فرماندهی بودو آن سنگر هم سنگر فرماندهی ڪه همان اول با آرپی جی زدیم. حالا دیگه مصمم بودم بفهمم جریان از چه قرار بود. وقتی برگشتیم سریع رفتم سراغ عبدالحسین باڪلی اصرار ازش خواستم تا بگه ماجرا چی بوده، می دونستم چون سید هستم روم رو زمین نمیزنه و همینطور هم شد. در حالی ڪه اشڪ از چشماش جاری شده بودگفت: اون لحظه ڪه صورتم را گذاشتم روی خاڪ های نرم اون منطقه و متوسل شدم به وجود مقدس خانم حضرت (سلام الله علیها). خیلی حالم منقلب شده بود و با تمام وجود از حضرت خواستم راهی پیش پای ما بگذارد. در همان حال و هوا ناگهان صدای خانمی به گوشم رسید، صدایی ملڪوتی ڪه جانی تازه به آدم میبخشید. هرچه دیشب به تو گفتم ڪه چه ڪاری انجام بدی، همه از اون خانوم بود. بعد با التماس گفتم یا فاطمه زهرا (س) اگر شما هستید چرا خودتان را نشان نمی دهید: فرمودند: الان وقت این حرفها نیست، واجب تر این است ڪه وظیفه ات را انجام بدهی. عبدالحسین نتوانست جلوی خودش را بگیرد و زد زیر گریه.😭 حالش ڪه طبیعی شد گفت راضی نیستم این قضیه رو به احدی بگی مگر برای آینده ها... 🍃