🌟السلام علیک یا صاحب زمان 🌟:
🍃🌹| #شهید_دهقان_چگونه_بود ؟
اوایل شیطنت های دبیرستانش من رو از رفاقت باهاش میترسوند..
من اونموقع نسبت بهش خیلی آروم تر بودم...
و فکر میکردم اینکه بخوام صمیمیتم رو باهاش علنی کنم من رو از چشم مدیر و معاون و مشاور مدرسه میندازه..
واسه همین بیشتر ارتباطمون بیرون مدرسه بود چه دورانی بود!!
وقتایی که بیرون مدرسه با هم گشت و گذار داشتیم شبها تا اخر وقت به هم پیامک میدادیم ولی تو مدرسه انگار نه انگار که رفیقیم..
ولی بعد از مدتی وقتی مرام و معرفت و پاک بودنش رو درک کردم خیلی قضیه فرق کرد..
دیگه اواخر دوران دبیرستان بود و با خودم میگفتم آیا ارتباطمون بعد از فارق التحصیلی هم ادامه داره؟؟
تا اینکه وقتی فهمیدیم با هم دانشگاهی و هم رشته ای هستیم جور دیگه واسه رفاقتمون برنامه ریختیم..
عید غدیر 92 بود که عهد بستیم هرجا هستیم با هم باشیم...
(بماند که یکبار عهد شکنی کرد و رفت و ... دیگه برنگشت..)
روز ثبت نام دانشگاه محمد خیلی ذوق داشت..
یادم نمیره اون روزی رو که 8 صبح قرار داشتیم و من تا 10 خواب بودم.. محمد کارهای ثبت نام اولیه ش رو انجام داده بود و تا ساعت 11نشسته بود سر قرار دم مترو بهارستان منتظر من..
بدون اینکه حتی بهم زنگ بزنه😐
وقتی دیدمش اول فکر کردم تازه اومده نگو به خاطر من فقط منتظر مونده..
من رو برد کافی نت برای ثبت نام اینترنتی..
شناسنامه و مدارکم رو گرفت خودش شروع کرد به تکمیل مراحل ثبت نام...
شاید نشنیده باشید که محمد حافظه خیلی خوبی داشت و بعد از اون جریان واسه همیشه شماره شناسنامه و کد پستی تلفن منزل و حتی کد سریال شناسنامه من رو حفظ بود...
حتی از اون سال تمام انتخاب واحد های من رو محمد اول وقت برام انجام میداد که با هم تو یک کلاس باشیم😄
ترمای بعد از رفتنت خیلی دیر انتخاب واحد کردم...
و خیلی کلاس ها رو غیبت خوردم...
و خیلی روز ها رو بدون تو....
♦️نقل شده از #دوست_شهید
#زندگینامہ_شهید
پاسدار#شهیدمحمدامین_زارع ۳۱ساله از اهالی روستای سنان ساکن شهرستان فسا و از تکاوران تیپ امام سجاد(ع) نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
وی در آبانـماه سال ۱۳۹۴ جهت دفــاع از حرم آل الله حضرت زینب (س) عازم سوریه جهت مبارزه علیه تکفریهای داعش میشود.و سرانجام در منطقه حلب و خان طومان براثر آلودگی شیمیایی مجروح و جهت سیر مراحل درمان به ایران اعزام میشود.
✍این شهیــد عزیز پس از تحمل ماهها رنج و سختی بر اثر عارضه شیمیایی سرانجام در تاریخ ۹۵/۹/۲ دعوت حق را لبیک و به خیل همرزمان شهیــدش می پیوندد🕊
#سالروزشهادت
#یادش_باصلوات
#حجاب
💠رهبر انقلاب:
⚜عفت زن
مایه احترام و شخصیت اوست.
💢این مسأله حجاب، محرم و نامحرم، نگاه کردن و نگاه نکردن، همه به خاطر این است که قضیه #عفاف در این بین سالم بماند.
💢اسلام به مسأله عفاف_زن اهمیت میدهد. البته عفاف مرد هم مهم است عفاف مخصوص زنان نیست مردان هم باید عفیف باشند.
💥منتها چون درجامعه، مرد به خاطر قدرت جسمانی می تواند به زن ظلم کند و برخلاف تمایل زن رفتار نماید، روی عفت زن بیشتر تکیه شده است.
#حجاب_فاطمی
#ختم_دویست_و_شصت_وهشتم
2️⃣6⃣8️⃣
؛〰〰〰〰〰〰〰〰〰
⭕️ختم #صلوات ⭕️
👈 قربة إلى الله
هدیه به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ✨🌹
🌾🌼🌾🌼
💐✨💐✨💐✨💐✨💐
👈🌸🍃1- برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
👈🌸🍃2- به نیابت از شهدا به ویژه شهدای گمنام
👈🌸🍃3- رفع گرفتاری و حوائج مومنین و مسلمین
👈🌸🍃4- بخصوص برآورده شدن حوائج و رفع گرفتاری ذاکرین شرکت کننده در این ختم
👈 🌸🍃5- افزایش رزق و روزی
👈 🌸🍃6- شفای همه بیماران
👈🌸🍃 7- آمرزش اموات
👈🌸🍃 8- آسان شدن ازدواج مجردان
👈🌸🍃9- محبت بین همسران
👈🌸🍃10- فرزند دار شدن بی اولادان
👈🌸🍃11- قوی تر شدن ایمان و عاقبت به خیری ما ذاکرین و خانواده هایمان
👈🌸🍃12- سلامتی و طول عمر
👈🌺🎋هدایت جوونها و نمازخون شدن کاهلان
👈🌺🎋آزادی اسیران در بند و زندانیان بیگناه
👈🌺🎋نابودی آمریکا، انگلیس، صهیونیسم بین الملل، سعودی، داعشی، وهابی، طالبان وکلیه دشمنان اسلام و مسلمین
✅سلامتی #رهبرعزیزمون ونابودی دشمنانش و منافقین و نفوذی های دولت #روحانی و اصلاحطلبان خائن
🔷 فرصت ختم تا پایان روز #جمعه
ان شاالله✨ 🔷
http://eitaa.com/joinchat/2898984977C7db15470d3
☝️☝️☝️
✅لینک گروه جهت دعوت دوستان و استفاده در گروهها و کانالهاتون 🙏
⭕️ هفته بسیج آغاز شده و هنوز رد خون تازه بسیجیهایی که قربانی امنیت شدند از خیابانهای ایران پاک نشده. از حضورشان در مناطق سیلزده دیرزمانی نگذشته که اوباش مسلح، پیکر خونینشان را به دوش مردم میسپارند؛ و بسیجی یعنی حضور در همان نقطهای که وطن به آن نیاز دارد.
یاد شهدای بسیجی با صلوات🌹
💖سلام و عرض ادب خدمت شما دوستان عزیز ضمن تشکر از همراهی شما بزرگواران یک داستان کوتاه چهار قسمته براتون در نظر گرفتم امیدوارم که خوشتون بیاد التماس دعا
یا حق💖
#وقتی_عشق_را_سر_بریدند
#قسمت_1
چشمانم را به آسمان می دوزم، پرندگان در قفس بی کران آبی رنگ آزادانه پرواز می کنند،
انگار آنها هم،هم قدم ما هستند...
قصد کرده ایم تمام راه را پیاده برویم و حتی وقتی خسته شدیم ارابه و ماشین نگیریم.
نگاهت می کنم ، سرت را پایین انداخته ای و عقب تر از من راه می آیی...
خدایا مگر میشود یک فرد اینقدر آرام، متین و باوقار باشد؟! در دلم کله قند های پاپیون خورده کیلو کیلو آب میشوند و از داشتن تو و با تو بودن خدا را با فریاد در قلبم شکر می کنم...
صدایت می زنم و بلند می گویم: برااااادر غرقی هاااااا..
چشمانت روی صورتم لیز می خورند. شیطنت از آن مردمک های مشکی رنگت می بارد.
بلند فریاد میزنی:الان میگیرمممممت..
و بلافاصله شروع میکنی به دویدن...
منهم ذوق زده از این تصمیم ناگهانی ات گام هایم را بلند بر میدارم و به قصد دویدن راه میروم...
دیگر نمی توانم، نفسم میبرد و وسط جادهء خلوت کوهستان می ایستم .
نزدیکم میشوی و چادرم را در دستت میگیری و می گویی:ما رو دست کم گرفتی خانم خانما!؟
قبلنا به من میگفتن حاج سید دونده...
بریده بریده می گویم:باشه...شم..ا...دو..نده....ما...ب....از..نده
نگاهت به دستم می افتند که حالا روی سینه ام هست و سعی دارد قلب بی قرار را آرام کند دستت را روی دستم میگذاری و پشت بندش می گویی:الهی من نباشم که شما نفس نفس نزنی....
صورتم سرخ میشود، گر میگیرم و زیر لب می گویم : خدا نکند.
خنده ای بلند میکنی و می گویی:هنوزم همون دختر خجالتی خودمونی هااااا..
به شلمچه رسیده ایم.بوی مردانگی همه جا را پر کرده است و عشق در پیچ و تاب موهای شن ها قل می خورد...
قدم هایت را با من هماهنگ می کنی و دستم را روی هوا می قاپی و دنباله اش می گویی:
فاطمه جانم
_جانم
_جانت، بی بلا خانمم؛ یه چیزی می خوام بگم که تا حالا بهت نگفتم ...
با شوق نگاهم را به چشمانت می دوزم و می گویم:خب بفرما من سراپا گوشم برا شما...
_لبخندی میزنی و ادامه میدهی: روزی که دیدمت اول از همه چادرت منو دنبال تو کشوند الان تو دلت میگی عجب آدم ظاهر بینی بودم..ولی ببین من همیشه میگم دخترا باید خودشون چادرشون رو دوست داشته باشن ..
برا همینم وقتی تورو دیدم از ته دلم حس کردم که خودت چادرتو انتخاب کردی... که بعدش خودت بهم گفتی انتخابش کردی...
حالا دلم می خواد بهت بگم که نگهش دار ... درسته خودت باید بخوای ولی تو یه بار به خواستنش رسیدی حالام من ازت می خوام که نگهش داری تا ته دنیا...
اصن عین فرشته هایی با چادرت...به قول یکی از بچه ها که میگفت:چادر دخترا خون بهای شهداس...
نگهش دار به خاطر خون شهدا که پاش ریخته شده...
دستم را روی چشمم میگذارم و می گویم:به چشم فرمانده
لبخندت عمق جانم را به ولوله دعوت میکند...
از مرز مهران که میگذریم حال و هوایمان کربلایی تر میشود...
_♥_♥_♥_♥_
#ادامه_دارد
نویسنده: #انار_بانو
لطفا بدون نام نویسنده گپی نکنید...
پیگرد الهی دارد..
نذر روی کبود مادرم زهرا (س) صلوات
🍃🌸 🌸🌸