eitaa logo
اخبار کویر
712 دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
3هزار ویدیو
38 فایل
اولین کانال‌جامع اطلاع رسانی و خبری با پیگیری موضوعات عمومی شهرستان نایین وحومه 👌 نقدو تحلیل اخبار ما رسانه شما هستیم برای بهتر دیده شدن👀 آماده دریافت پیامها و اخبار شما هستیم https://t.me/kavirnews1
مشاهده در ایتا
دانلود
عنایت امام سجاد علیه السلام به زن چون شب درآمد، كنيزكي كه نامش شيرين بود نزديك اسرا آمد و يكي از خانمهاي اسير را كه در سابق خدمتگزار او بود شناخت. برخي نوشته اند وي شهربانو بود ولي ظاهرا اشتباه است و شايد رباب بوده باشد. كنيز كه چشمش بر خانم افتاد و لباسهاي مندرس و كهنه ي او را ديد شروع به گريستن كرد. سبب گريه ي او را كه پرسيدند گفت: فراموش نمي كنم كه روزي حضرت امام حسين عليه السلام در صورت شيرين نگريست و به طور مطايبه به شهربانو فرمود: شيرين عجب روي افروخته اي دارد. شهربانو به گمان آن كه امام در شيرين ميلي كرده عرض كرد: يابن رسول الله من او را به تو بخشيدم. امام فرمود: من او را در راه خدا آزاد كردم. شهربانو خلعت بسيار نفيسي به كنيزك پوشانيد و او را مرخص كرد. امام حسين عليه السلام فرمودند: تو كنيزان بسيار آزاد كرده اي و هيچيك را خلعت نداده اي. عرض ‍ كرد آنها آزاد كرده ي من بودند و اين آزاد كرده ي شماست، بايد فرقي بين آزاد كرده ي من و آزاد كرده ي شما باشد. امام عليه السلام شهربانو را دعا فرمود و شيرين هم در خدمت شهربانو بود تا هنگام رحلت. آن شب كه وي لباسهاي كهنه ي خانمهاي اسير را ديد، پريشان خاطر شد، اجازه گرفته داخل ده شد تا از آنچه اندوخته بود لباس خوب تهيه كرده و براي خانمها بياورد. چون به حصار رسيد در بسته بود. دق الباب كرد. عزيز، رئيس قبيله، پرسيد آيا شيرين هستي؟ گفت: آري. پرسيد نام مرا از كجا دانستي؟ عزيز گفت: من در خواب موسي و هارون را ديدم كه سر و پاي برهنه با ديده هاي گريان مصيبت زده بودند. سلام كردم و پرسيدم شما را چه شده كه چنين پريشان هستيد؟! گفتند امام حسين عليه السلام پسر دختر پيغمبر را كشته اند و سر او را با اهل بيتش به شام مي برند و امشب در دامن كوه منزل كرده اند. عزيز گفت: از موسي پرسيدم مگر شما به حضرت محمد ص و پيغمبريش عقيده داريد؟ گفت: آري او پيغمبر بحق است و خداوند از همه ي ما درباره ي او ميثاق گرفته و ما همه به او ايمان داريم و هركس از او اعراض كند ما از او بيزاريم. من گفتم نشاني به من بنما كه يقين كنم. فرمود اكنون برو پشت در قلعه، کنیزکی به نام شیرین وارد می شود، او آزاد کرده ی حسین ع است، از او پدیرایی کن و به اتفاق او نزد سر مقدس حسین ع برو و سلام مارا به او برسان و اسلام اختیار کن. این بگفت و از نظر ما غایب شد.آمدم پشت در که تو در زدی! شیرین لباس و خوارک و عطریات برداشت و عزیزهم هزار درهم به موکلان اسرا داد که مانع پذیرایی شیرین نشکند تا خدمتی به اهل بیت نمایند. عزیز خود نیز دو هزار دینار خدمت سید الساجدین ع برد و به دست آن حضرت به شرف اسلام مشرف گردید و از آنجا به نزد سر مقدس حضرت سید الشهدا ع آمد و گفت: السلام و علیک یابن رسول الله، گواهی میدهم که جد تو رسول خدا و خاتم پیغمران بود و حضرت موسی به شما سلام رسانیده اند. سر مقدس حضرت حسین ع با کمال صراحت لهجه آواز داد که سلام خدا برایشان باد! عزیز عرض کرد: ایآقای بزرگ شهید، میخواهم مرا شفاعت کنی و نزد جدت رسول خدا ص از من راضی باشی. پاسخ شنید: که چون مسلمان شدی خدا و رسول از تو خشنود شدند و چون در حق اهل بیت من نیکی کردی جد و پدرم و مادرم از تو راضی گردیدند و چون سلام آن دو پیغمبر را به ما رسانیدی من نیز از تو خشنود شدم. آن گاه حضرت سیدالساجدین ع عقد شیرین را به عزیز بست و تمام اهل قلعه مسلمان شدند. @Quran_love_know 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺