بسم الله الرحمن الرحیم قصه پر غصه در روز چهلم دکتر حمیدرضا عرب بافرانی مردم دیارم، بافرانیان عزیز، سلام! در مصیبت عظیمی که به ما وارد شد دریافتیم خانواده ی حمیدرضا نه فقط ما چند نفر بلکه تمام مردم شهر و دوستان حمیدرضا هستند. طی این چهل روز، هیچ گاه احساس نکردیم تنهاییم؛ برعکس، دیدیم چقدر زیادند کسانی که این داغ بر دلشان سنگینی کرد، این چهل روز سیاه و سرد که گرمای سوزان تابستان هم نتوانست از سرمای آن بکاهد با حضور شما اندکی گرم شد. حضور و دلگرمی شما تحمل این مصیبت را برای ما ممکن کرد و زبان ما قاصر است از تشکر و بیان میزان ارادتی که نسبت به شما در قلب مان داریم. تنها آرزو می کنیم خداوند هیچگاه شما را با چنین امتحان سختی نیازماید و بهترین ها را پیش رویتان قرار دهد. همانطور که مستحضر هستید مراسم چهلمین روز از دست رفتن عزیزمان، با حواشی همراه بود که داغِ ما را دوصد چندان کرد و خون جگرمان جوشید و ما را خجالت زده شما مهمانان عزیز کرد و بعد از یک عمر آبروداری و مردم داری، خانواده ما را بر سر زبان ها انداخت. در این چند روز حرف هایی به گوش ما رسید که احساس کردیم جای ظالم و مظلوم عوض شده است؛ لذا اطلاع دادن شرح دقیق این حواشی را حق شما خانواده ی بزرگ حمیدرضا بر گردن خودمان می دانیم: ✍ما از چند هفته قبل تدارک یک مراسم مفصل را دیده بودیم شامل سه سخنرانی (یک نفر روحانی، استاد حمیدرضا، و یکی از دوستانش)، مداحی مفصل، قرائت بخشهایی از یادنامه حمیدرضا، پخش یک کلیپ و ساخت مستند و با دعوت از چند صد نفر مهمان از شهرهای مختلف. پس از اطلاع از وضعیت کرونا در شهرستان، یک هفته قبل از مراسم به صورت خودجوش، برنامه مان را به یک مراسم نیم ساعته شامل سخنرانی بسیار کوتاه و زیارت عاشورا تبدیل کردیم. همچنین در روز مراسم تعداد 800 ماسک، چندین لیتر محلول ضدعفونی تهیه و توزیع کردیم، صف خوشامدگویی را به جای ورودی مراسم (کنار مسجد) در محل ورودی آرامستان (یعنی کنار خیابان) تشکیل دادیم تا افراد تسلا دهنده الزاما مجبور به نشستن در مراسم نباشند. تمام تیم خوشامدگویی و پذیرایی ماسک و دستکش داشتند و اصول بهداشتی را کامل رعایت کردیم تا مبادا سلامت مهمانان عزیز تهدید شود. ✍ صبح پنجشنبه، یکی از اعضای محترم #شورا با اینجانب تماس گرفته و اعلام کرد «اگر اخباری مبنی بر #ممنوعیت مراسمات شهر را شنیدید، بدانید رییس شورا درخصوص مراسم شما هماهنگی لازم را صورت داده و مراسم شما با #رعایت_اصول_بهداشتی و #ماسک مجوز برگزاری دارد و مراسم را برگزار کنید». و پس از آن نیز هیچ گونه تماسی (اعم از تلفنی، حضوری، پیامکی، تلگرامی، واتساپی و ...) با اینجانب یا پدر و مادرم مبنی بر ممنوعیت یا برگزار نشدن مراسم گرفته نشد. ✍علیرغم این تماس، یک نفر از تیم شهرداری (که از سوی #شهردار حق امضا نیز دارد!) به همراه چند تن دیگر به منزل مداح مراسم مراجعه کرده و ضمن ارائه یک نامه تهدید آمیز به امضای شهرداری، به مداح می گویند اگر به مراسم بیایی شما را با دستبند دستگیر کرده و می بریم! (تهدید؟!) همچنین در آخرین مراجعه این فرد به منزل مداح، به وی گفته اند ما با خانواده حمیدرضا صحبت کرده ایم و مراسم را کنسل کرده اند. (دروغ؟!) ✍ ما از همه جا بی خبر، ساعت 6 عصر به #آرامستان_بافران مراجعه کردیم تا مراسم محدودمان را برگزار کنیم که ناگهان سخنران اطلاع داد به دلیل تماس مسئولان شهر، برای حضور معذوریت دارد و همچنین مداح نیز تلفن خود را خاموش کرد. ما ماندیم و مهمانان و تریبون خالی بدون سخنران و مداح. دو تن از مهمانان مراسم بر ما منت گذاشتند، بزرگواری کردند و قبول زحمت کردند سخنرانی و #زیارت_عاشورا را به بهترین نحو ممکن انجام دادند که بی نهایت از ایشان سپاسگزاریم. خدا پدر و مادر ایشان را رحمت کند که قبول کردند و بدون آمادگی برای این منظور آمدند و خدا را شکر که آمدند، چه سخنرانی دلنشینی و چه زیارتنامه زیبایی، خیلی بهتر از آنچه ما برنامه ریخته بودیم اجرا شد. ولی اگر لطف ایشان نبود، به دلیل کار اشتباه تیم شهرداری ما با تریبون خالی مواجه می شدیم. (اختلال برنامه ریزی شده؟!) ✍ در اواخر مراسم، همان فرد مذکور از تیم شهرداری، به وسیله موبایل شخصی خود وارد آبدارخانه شده و به عکاسی از میزبانان (شامل بانوان) پرداخت. بعد نیز وارد خود مراسم شده و از تریبون و حضار عکاسی کرد. ( #نقض_حریم_خصوصی؟!) وی در پاسخ به اعتراض حاضران گفت «این عکس ها را شنبه معلوم می شود برای چه گرفته ایم.» (تهدید؟!) فرد مذکور، بعدا در پاسخ به اعتراض اینجانب نیز گفت «ما چون به همه (مداحان و ..) زنگ زده ایم نیایند، آمده ام عکس بگیرم تا مشخص کنیم چه کسانی (پشت تریبون) آمده اند و تحویل دهیم». و البته مسئولین محترم بعدا ادعا کرده اند که «ما می خواستیم عکس بگیریم تا #فرهنگ_بافران و حضور با ماسک و فاصله گذاری اجتماعی را نشان دهیم»!!!!!! (فرار به جل