#شاهرخ
#قسمت_دوم
نام: شاهرخ
شهرت: ضرغام
تولد: ۱۳۲۸ تهران
شهادت: آبادان ۵۹/۹/۱۷
اينها مشخصات شناسنامه اي اوست.
کسي که در سي و يک سال عمر خود زندگي عجيبي را رقم زد.
از همان دوران کودکي با آن جثه درشت و قوی خود، نشان داد که خلق و خوي پهلوانان را دارد.
#شاهرخ هيچ گاه زير بار حرف زور و ناحق نميرفت. دشمن ظالم و يار مظلوم بود.
دوازده سالگي طعم تلخ يتيمي را چشيد.
از آن پس با سختي روزگار را سپري کرد.
در جواني به سراغ کشتي رفت. سنگين وزن کشتي مي گرفت. چه خوب پایه هاي ترقي را يکي پس از ديگري طي مي کرد.
قهرمان جوانان، نايب قهرمان بزرگسالان کشتي فرنگي. همراهي تيم المپيک ايران و ...
اما اينها همه ماجرا نبود. قدرت بدني، شجاعت، نبود راهنما، رفقاي نا اهل و... همه دست به دست هم داد انساني بوجود آمد که کسي جلو دارش نبود.
هر شب کاباره، دعوا، چاقوکشي و ... پدر نداشت. از کسي هم حساب نمي برد.
مادر پيرش هم کاري نمي توانست بکند الا دعا! اشک مي ريخت و براي فرزندش دعا مي کرد.
خدايا پسرم را ببخش، عاقبت به خيرش کن.
خدايا پسرم را از سربازان امام زمان-عج- قرار بده.
ديگران به او مي خنديدند. اما او مي دانست که سلاح مؤمن دعاست.
کاری نمي توانست بکند الا دعا.
هميشه مي گفت:
خدايا فرزند مرا به تو سپردم. خدايا همه چيز به دست توست. پسرم را نجات بده !
زندگي #شاهرخ در غفلت و گمراهي ادامه داشت.
تا اينكه دعاهاي مادر پيرش اثر كرد. مسيحا نفسي آمد و از انفاس خوش او مسير زندگي #شاهرخ تغيير كرد.
#ادامه_دارد
🌸 سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت 2)
#قسمت_دوم
◾️عمویم دوباره صورتش را به من نزدیک کرد و شهادتین را به من تلقین نمود.
همین که خواستم زبانم را تکان دهم دوباره شیاطین به تلاش افتادند اما این بار از راه تهدید وارد شدند...
💥 لحظه عجیبی بود، از یک طرف آن شخص سفید پوش با کارهای عجیبش و از طرف دیگر اصرار عمویم بر گفتن شهادتین و از سوی دیگر ارواح خبیثه که سعی در ربودن ایمان، در آخرین لحظات زندگیم داشتند. 💠زبانم سنگین و گویا لبهایم بهم دوخته شده بود. واقعاً درمانده شده بودم. دلم میخواست از این وضع رنج آور نجات مییافتم اما چگونه؟ از کدام راه؟ به وسیله چه کسی؟ ✨ در این کشاکش ناگهان از دور چند نور درخشان ظاهر شدند، با آمدن آنها مرد سفیدپوش به تعظیم ایستاد و آن چهرههای ناپاک فرار کردند، 💫 هرچند در آن لحظه آن نورهای پاک و بی نظیر را نشناختم اما بعدها فهمیدم که آنها ائمه اطهار (علیم السلام) بودند که در آن لحظه حساس به فریاد من رسیدند و از برکت وجود آنها چهرهام باز و سبک شده، لبهایم را تکان دادم و شهادتین را زمزمه کردم. 🌼 در این لحظه دستهای آن سفیدپوش از روی صورتم گذشت و من که در اوج درد و رنج بودم ناگهان تکانی خورده و آرام شدم. ✅انگار تمام دردها و رنجها برای اهالی آن دنیا جا نهاده بودم، زیرا چنان آسایش یافتم که هیچگاه مثل آن روز آزادی و آرامش نداشتم .. ✳️حال زبان و عقلم به کار افتاده بود، همه را میدیدم و گفتارشان را میشنیدم. 🔆در این لحظه نگاهم به آن مرد سفیدپوش افتاد. پرسیدم: تو کیستی؟ از من چه میخواهی؟ همه اطرافیانم را میشناسم جز تو. 🔰گفت: تا حال باید مرا شناخته باشی من ملک الموت هستم. از شنیدن نامش ترس و اضطراب وجودم را لرزاند. ⚜ خاضعانه در مقابلش ایستادم و گفتم: درود خدا بر تو فرشته الهی باد، نام تو را بارها شنیدهام با این حال در آستانه مرگ هم نتوانستم تو را بشناسم، آیا برای تمام کردن کار از من اجازه میخواهی؟ ♦️فرشته مرگ در حالی که لبخند میزد گفت: من برای جدا کردن روح از بدن، محتاج به اجازه هیچ بندهای نیستم و تو هم اگر خوب دقت کنی دار فانی را وداع گفتهای، خوب نگاه کن آن جسد توست که در میان جمع بر زمین مانده است. 🔷به پایین نگاه کردم. وحشت و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفته بود.
جسدم در میان اقوام و آشنایان بدون هیچگونه حرکتی بر زمین افتاده بود و همسر و فرزندان و بسیاری نزدیکانم، در حالیکه در اطراف جنازهام خیمه زده بودند، ناله و فریادشان به آسمان بلند بود،با خود اندیشیدم: اینان برای چه و برای که اینگونه شیون میکنند؟!
🌷 ادامه دارد..
🌸 سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت 2)
#قسمت_دوم
◾️عمویم دوباره صورتش را به من نزدیک کرد و شهادتین را به من تلقین نمود.
همین که خواستم زبانم را تکان دهم دوباره شیاطین به تلاش افتادند اما این بار از راه تهدید وارد شدند...
💥 لحظه عجیبی بود، از یک طرف آن شخص سفید پوش با کارهای عجیبش و از طرف دیگر اصرار عمویم بر گفتن شهادتین و از سوی دیگر ارواح خبیثه که سعی در ربودن ایمان، در آخرین لحظات زندگیم داشتند. 💠زبانم سنگین و گویا لبهایم بهم دوخته شده بود. واقعاً درمانده شده بودم. دلم میخواست از این وضع رنج آور نجات مییافتم اما چگونه؟ از کدام راه؟ به وسیله چه کسی؟ ✨ در این کشاکش ناگهان از دور چند نور درخشان ظاهر شدند، با آمدن آنها مرد سفیدپوش به تعظیم ایستاد و آن چهرههای ناپاک فرار کردند، 💫 هرچند در آن لحظه آن نورهای پاک و بی نظیر را نشناختم اما بعدها فهمیدم که آنها ائمه اطهار (علیم السلام) بودند که در آن لحظه حساس به فریاد من رسیدند و از برکت وجود آنها چهرهام باز و سبک شده، لبهایم را تکان دادم و شهادتین را زمزمه کردم. 🌼 در این لحظه دستهای آن سفیدپوش از روی صورتم گذشت و من که در اوج درد و رنج بودم ناگهان تکانی خورده و آرام شدم. ✅انگار تمام دردها و رنجها برای اهالی آن دنیا جا نهاده بودم، زیرا چنان آسایش یافتم که هیچگاه مثل آن روز آزادی و آرامش نداشتم .. ✳️حال زبان و عقلم به کار افتاده بود، همه را میدیدم و گفتارشان را میشنیدم. 🔆در این لحظه نگاهم به آن مرد سفیدپوش افتاد. پرسیدم: تو کیستی؟ از من چه میخواهی؟ همه اطرافیانم را میشناسم جز تو. 🔰گفت: تا حال باید مرا شناخته باشی من ملک الموت هستم. از شنیدن نامش ترس و اضطراب وجودم را لرزاند. ⚜ خاضعانه در مقابلش ایستادم و گفتم: درود خدا بر تو فرشته الهی باد، نام تو را بارها شنیدهام با این حال در آستانه مرگ هم نتوانستم تو را بشناسم، آیا برای تمام کردن کار از من اجازه میخواهی؟ ♦️فرشته مرگ در حالی که لبخند میزد گفت: من برای جدا کردن روح از بدن، محتاج به اجازه هیچ بندهای نیستم و تو هم اگر خوب دقت کنی دار فانی را وداع گفتهای، خوب نگاه کن آن جسد توست که در میان جمع بر زمین مانده است. 🔷به پایین نگاه کردم. وحشت و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفته بود.
جسدم در میان اقوام و آشنایان بدون هیچگونه حرکتی بر زمین افتاده بود و همسر و فرزندان و بسیاری نزدیکانم، در حالیکه در اطراف جنازهام خیمه زده بودند، ناله و فریادشان به آسمان بلند بود،با خود اندیشیدم: اینان برای چه و برای که اینگونه شیون میکنند؟!
🌷 ادامه دارد..
🌱🔑📚کلیدبهشت📚🔑🌱
قسمتی از جهنم به روایت تصویر🔥
لطفا با ارامش کامل ببینید⛔️
#قسمت_دوم🌹
💠کپےباذڪࢪصلواتبࢪایظهوࢪقائم(؏)💠
┅┅┅┅┅┅❀🏵❀┅┅┅┅┅┅
33.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
@dar_samte_tooگذشته رو جبران کن.mp3
زمان:
حجم:
709.2K
#چت_با_خدا 💓
شرط بعدی برای توبه چیه؟ 🥺
#قسمت_دوم☺️
این صوت ها ادامه داره . . .
آموزش دینداری لذتبخش ↶
⸾‣
@dar_samte_tooچرا بعضیا نماز نمیخونن؟ 2.mp3
زمان:
حجم:
4.9M
#چرا_بعضیا_با_نماز_مشکل_دارن ؟
اولین پیشنهاد برای اونایی که
میخوان با خدا رفیق بشن چیه ؟😉
این صوتها ادامه داره #قسمت_دوم
سخنران: دکتر سعید عزیزی
آموزش دینداری لذتبخش ↶
- گناه به عنوان ظلم به خود : در سوره یونس آیه⁴⁴ آمده است :
﴿إِنَّ اللَّهَ لَا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئًا وَلَکنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾
‹یقیناً خدا هیچ ستمی به مردم روا
نمی دارد ، ولی مردم «با روی گردانی
از حق»بر خود ستم می ورزند› ، این آیه نشان میدهد که گناه در واقع ظلم به
خود انسان است و عواقب آن به خود
او برمیگردد .
- توبه و بازگشت به خدا : در سوره زمر آیه⁵³ ، خداوند به بندگانش میفرماید :
که از رحمت او نا امید نشوند و توبه کنند
‹ای بندگان من که به خودتان ظلم کردهاید ، از رحمت خدا ناامید نشوید›
این آیه بر اهمیت توبه و بازگشت به سوی خدا تأکید دارد و نشان میدهد که همیشه فرصتی برای اصلاح وجود دارد .
- عواقب گناه : در سوره بقره آیه⁸¹ ،
خداوند میفرماید :
﴿بَلَىٰ مَن كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ
خَطِيئَتُهُ فَأُو۟لَـٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ ، این آیه به عواقب گناه اشاره دارد و نشان میدهد که کسانی که
در گناه غرق شوند ، عذاب الهی را خواهند دید .
#قسمت_دوم
تحلیل قرآن راجب گناه