❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
❤️#بدون_تو_هرگز💔
#قسمت_هفدهم
#رگ_یاب 💉💉
🔘اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه.رفتم جلوی در استقبالش.
بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم.
دنبالم اومد توی آشپزخونه،
- چرا اینقدر گرفته ای؟
حسابی جا خوردم!
✔من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!!
با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم
بهش.خنده اش گرفت ...
- این بار دیگه چرا اینطوری نگام می کنی؟
–علی جون من رو قسم بخور ، تو ذهن آدم ها رو می خونی؟
💔صدای خنده اش بلندتر شد.نیشگونش گرفتم.
–ساکت باش بچه ها خوابن.
صداش رو آورد پایین تر. هنوز می خندید...
–قسم خوردن که خوب نیست ولی بخوای قسمم می خورم.
🍃نیازی به ذهن خونی نیست ،روی پیشونیت نوشته .
رفت توی حال و همون جا ولو شد.
–دیگه جون ندارم روی پا بایستم.
🍵با چایی رفتم کنارش نشستم.
–راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم.آخر سر، گریه همه در اومد.
دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ
بگیرم.تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن...
💥–اینکه ناراحتی نداره ...
بیا روی رگ های من تمرین کن...
–جدی؟لای چشمش رو باز کرد...
–رگ مفته جایی هم که برای در رفتن ندارم...
و دوباره خندید. منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش...
–پیشنهاد خودت بود ها ... وسط کار جا زدی، نزدی...
🌟و با خنده مرموزانه ای رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم...
💞بیچاره نمی دونست بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم. با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه ای کرد و بلند شد، نشست از حالتش خنده ام گرفت...
🌠–بزار اول بهت شام بدم وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سرم هم بزنم کارم رو شروع کردم یا رگ پیدا نمی کردم یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم می شد...
💉هی سوزن رو می کردم و در می آوردم می انداختم دور و بعدی رو برمی داشتم.
نزدیک ساعت 3 صبح بود که
بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم.
ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم...
🎈–آخ جون. بالاخره خونت در اومد.
یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده. زل زده بود به ما، با چشم های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می کرد.خندیدم و گفتم:
–مامان برو بخواب.چیزی نیست. انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود.
🔷–چیزی نیست؟بابام رو تیکه تیکه کردی، اون وقت میگی چیزی نیست؟
تو جلادی یا مامان مایی؟
و حمله کرد سمت من.علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش.محکم بغلش کرد...
🔶–چیزی نشده زینب گلم ،بابایی مرده ،مردها راحت دردشون نمیاد، سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت.
❤محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه می کرد.حتی نگذاشت بهش دست بزنم.
اون لحظه تازه به خودم اومدم، اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم هر دو دست علی سوراخ سوراخ وکبود و قلوه کن شده بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
👈🏻با ما همراه باشید....❤️
💎ادامه دارد....💎
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
❤️ آقا جان تمام این سالها که درســـ📖ــــ خواندیم:
"دبیر ریاضی" به ما نگفت که حد #غربت تو وقتی شیعیانت به @گناه⛔️ نزدیک می شوند بی نهایت است
"دبیر شیمی" نگفت که اگر #عشق و ایمان و معرفت با هم ترکیب شوند ،شرایطــ😍 #ظهور تو مهیا می شود
"دبیر زیست" نگفت که این صدای تپش قلب نیست صدای #بی_قراری دل برای مهدیست💔..!
"دبیر فیزیک" نگفت که #جاذبه زمین اشک💦 های غریبانه ی توست..نگفت که جاذبه ی زمین🌎 به همان #سمتیست که تو هستی
"دبیر ادبیات" از عشق مجنون به لیلی ، از #غیرت فرهاد گفتـــ😐ــــ ، اما از عشق شیعه به مهدی، از غیرتش به #زهرا(س) نگفت
"دبیر تاریخ" نگفت که اماممان #امسال سال چندم غربتش است و اینکه نگفتــ😕 غربت اهل بیت علی(ع) از کی شروع شد و تا کی ادامه دارد
"دبیر دینی" فقط گفت که انتظار #فرجــ از بهترین اعمال👌 است اما نگفت که انتظار فرج یعنی گناه❌ نکنیم و یعنی گناه نکردن از بهترین اعمال است.
"دبیر عربی" به ما یاد داد که #مهدی اسم خاصی است که تنوین پذیر است!
اما نگفت که مهدی خاص ترینـــ🌺اسم خاص است که تمام غربت و😭 تنهایی را پذیرا شده است
فدای غربتت آقایمن❣
کاش روزی بنویسند🖌 به دیواربقیع : کارگران مشغولند به کار احداث ضریح
کاش روزی بنویسند🖌 به دیوار بقیع : چند روزی مانده به اتمام ضریح
کاش روزی بنویسند 🖌به دیواربقیع : مهدی فاطمه آید، به تماشای ضریح
کاش روزی بنویسند🖌 به دیواربقیع : عید امسال، نماز ، صحن بقیع
کاش روزی بنویسند🖌 به دیواربقیع : فلش راهنما ⬅️ ، مرقد زهرای شفیع😍😭
❤️اللهم عجل لولیک الفرج❤️
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
همیشه میگفت:
واسه ڪی کار میکنے؟!
میگفتم: امام حسیــن
میگفت: پس حرف ها رو بیخیـال!
کار خودت رو بڪن
جوابش با #امامحسین ❣
[ #شہـیدمحمدحسیـنمحمدخانے]
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
Clip-Panahian-CheraEjazeMidiZamanetBiKhodBegzare-64k.mp3
1.71M
🎵چرا اجازه میدی زمانت بیخود بگذره؟
➕پیشنهادی برای والدینی که نوجوان در خانه دارند....
#کلیپ_صوتی🎧
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
﷽
خودت را به خدا بسپار،❤️
چون اوست که بی رنگ است
چون وادی عشق است او،
چون دور ز نیرنگ است...
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
|~💛☘~|
#شهیدانھ♥️
-خانومت رو با یه بچه نوزاد تنها میذاری میری سوریه...
برات سخت نیست؟
- زنم و بچم و همه هفت جدّم فداے یه کاشیِ حرم بی بی س..
شهیدمصطفۍ صدرزاده ♡ 🍃
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
فَـداٖیـےْ❥زِیــنــَـبٰツٰ:
قول میدی
🌺
💚
🍂
اگه خوندی
🌺
💚
🍂
توهرشرایطی
🌺
💚
🍂
که هستی
🌺
💚
🍂
کپی کنی
🌺
💚
🍂
وتا اونجایی که
🌺
💚
🍂
میتونی منتشرکنی
🌺
💚
🍂
اللهم
🌺
💚
🍂
عجل
🌺
💚
🍂
لولیک
🌺
💚
🍂
الفرج و
🌺
💚
🍂
العافیه و
🌺
💚
🍂
النصر
🌺
💚
🍂
اگه سر قولت هستی این پیامو منتشر کن تا همه برای ظهور #مهدی عج دعا کنن😊
#ثواب_یهویی
#انتظار...
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
🌸🕊🍃
🌸
🕊
🍃 💠ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ #ﻗﺮﺍﺋﺘﯽ💠
.
. 🔶ﭼﺮﺍ ﺑﻌﻀﯽ آدمﻫﺎ ﺑﺎ ﮐﻮﭼﮏﺗﺮﯾﻦ #ﮔﻨﺎﻫﯽ ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻣﯽﺷﻦ ﺍﻣﺎ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﻫﺮ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﻣﯽﺧﻮﺍﺩ ﻣﯽﮐﻨﻦ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ میکنن⁉
.
️ 🔵ﭘﺲ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺧﺪﺍ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟☝️ .
💥ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺳﻪ ﺩﺳﺘﻪﺍﻧﺪ:
۱. ﻋﯿﻨﮏ
۲. ﻣﻠﺤﻔﻪ
۳. ﻓﺮﺵ .
🔘ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﻟﮑﻪ ﭼﺎﯾﯽ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻋﯿﻨﮑﺖ، "ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ" ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ "ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ" ﮐﺎﻏﺬﯼ ﭘﺎﮎ ﻣﯽﮐﻨﯽ! .
☑️ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﮑﻪ بنشیند ﺭﻭﯼ ﻣﻠﺤﻔﻪ، ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯼ "ﺳﺮ ﻣﺎﻩ" ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺱﻫﺎ ﻭ ﻣﻠﺤﻔﻪﻫﺎ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ، ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ "ﭼﻨﮓ” (مثل ﺯﻣﺎﻥ ﻗﺪﯾﻢ) ﻣﯽﺷﻮﯾﯽ! .
🔲ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﮑﻪ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﺵ، ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯼ "ﺳﺮ ﺳﺎل"، ﺑﺎ "ﺩﺳﺘﻪ ﺑﯿﻞ"ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺶ ﻣﯿﻓﺘﯽ! .
♥️ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺑﻨﺪﻩﻫﺎﯼ مؤﻣﻨﺶ ﻣﺜﻞ ﻋﯿﻨﮏ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ⚜ﺑﻨﺪﻩﻫﺎﯼ ﭘﺎﮎ ﻭ ﺯﻻﻟﯽ ﮐﻪ ﺟﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﻭﯼ ﭼﺸﻢ ﺍﺳﺖ، ﺗﺎ ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺣﺎﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ (ﻭﺍﻟﺒﺘﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﺧﻔﯿﻒ).⚜ .
💠ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻌﺶ ﺗﻨﺒﯿﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﺎ ﭼﻨﮓ!💠
⛔️ﻭ ﺁﻥ ﮔﺮﺩﻥ ﮐﻠﻔﺖﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﭼﺮﮎﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﻮﺩ.
.
⛔️ ⬅️(ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﯾﻢ: ﻣﺎ ﺑﻪ ﮐﺎﻓﺮﺍﻥ ﻣﻬﻠﺖ ﻣﯽﺩﻫﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﺮ ﮐﻔﺮ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﯿﻓﺰﺍﯾﻨﺪ) ﻭ ﺳﺮ ﺳﺎﻝ (ﯾﺎ ﻗﯿﺎﻣﺖ، ﯾﺎ ﻫﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﻫﻢ ﻗﯿﺎﻣﺖ) ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺍﺯ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ.❌ #وقتی_کاری_انجام_نمیشه😔
#حتما_حکمتی_توش_هست😊☝️
#به_خدا_اعتماد_کن😇 🍃
🕊
🌸
🌸🕊🍃
.
.
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
تقویم🗓
📌27خرداد📌
⚜روز جهاد کشاورزی (تشکیل جهاد سازندگی به فرمان امام خمینی (رحمه الله علیه)1358هجری شمسی)⚜
💐پندی آموزنده👌🏼
🍏عالیه👍🏻✅
⚜ﺳﺮﻋﺖ ﺁﻫﻮ ۹۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺩﺭ ﺳﺎﻋﺖ ﺍﺳﺖ🦌؛ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ که سرعت شیر ۵۷ کیلومتر در ساعت ﺍﺳﺖ.🐆
ﭘﺲ ﭼﻄﻮﺭ ﺁﻫﻮ ﻃﻌﻤﻪ شیر میشود؟❌
"ﺗﺮﺱ" ﺁﻫﻮ ﺍﺯ ﺷﮑﺎﺭ ﺷﺪﻥ ﺑﺎﻋﺚ میشود ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﯼ سنجیدن فاصله خود با شیر مدام به "پشت ﺳﺮ" ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﺪ، ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ همین سرعتش بسیار کم میشود!😞
تا جایی که شیر میتواند به او برسد؛ یعنی ﺍﮔﺮ ﺁﻫﻮ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ طعمه ﺷﯿﺮ نمیشود!🤔
ﺍﮔﺮ ﺁﻫﻮ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ شیر به نیرویش ایمان دارد؛ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﻃﻌﻤﻪﯼ ﺷﯿﺮ نخواهد شد.👌🏻👍🏻💎💎
💠ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ! ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ایمان نداشته باشیم و در طول زندگی ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻧﮕﺎﻩ کنیم و به مرور خاطرات ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯾﻢ؛ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﻋﻘﺐ میمانیم ﻭ ﻫﻢ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ...✅✅
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL