امام علی علیه السلام:
اهل دنیا چون کاروانی باشندکه هنوز بارانداز نکرده،
کاروانسالارشان بانگ برمی دارد که بار بندند و بروند
قسمتی از حکمت 415 نهج البلاغه
#کلیدبهشت🌈
@Kelidebeheshte
♦️رهبر انقلاب اسلامی در آخرین جمعه ماه مبارک رمضان مصادف با روز قدس خطاب به امت اسلامی و ملت ایران سخن خواهند گفت.
♦️این سخنرانی ساعت ۱۴:۳۰ روز ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ به صورت زنده از صدا و سیما پخش خواهد شد.
#کلیدبهشت🌈
@Kelidebeheshte
کلیدبهشت🇵🇸』
⛅️|| #صبحگاه_انتظار32 ||✨ سلام دوستان صبح تون بخیر 🦋 هفته قبل در مورد #قیام_خراسانی و ارتباطش با ک
🌿|| #صبحگاه_انتظار33 ||🌺
سلام دوستان
وقت تون بخیر 🦋
هفته قبل
در مورد شرایط ظهور صحبت کردیم...
برای کسب اطلاعت بیشتر در مورد #شرایط_ظهور می تونید از این سایت استفاده کنید :')
https://b2n.ir/m01142
✨روزی خواهد آمد که از هر امتی،
گروهی را که ما را تکذیب کردند را بر می انگیزیم...
نمل/83
🕊امام صادق علیه السلام :)
کسانی رجعت می کنند که ایمانشان یا کفرشان خالص باشد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝 خلاصهٔ تدریسِ موضوعِ #رجعت
- استاد #رائفی_پور (قسمت اول)
✍🏻 رجعت چیست و رجعتکنندگان چه کسانیاند؟ (عقیدهای از شیعه که اگه بهش ایمان نداشته باشی کافر به حساب میای)
🖇 برگرفته از #کلاسهای_مهدویت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝 خلاصهٔ تدریسِ موضوعِ #رجعت
- استاد #رائفی_پور (قسمت دوم و پایانی)
✍🏻 آیا رجعت در باقی ادیان هم وجود دارد؟ رجعت چه فوایدی دارد؟
🖇برگرفته از #کلاسهای_مهدویت
🗝کلیدش را رو به دوربین گرفت و گفت:
این کلید خانه ای است که در آن به دنیا آمدم!
خبرنگار کنجکاو بود تا بیشتر بداند
او به خبرنگار گفت:
صهیونیست ها در حالی خود را مالکِ سرزمینِ من می دانند که عمرِ کلیدی که می بینید از عمر حکومت آنها بیشتر است...
✍🏻آقای تحلیلگر
#روز_قدس
@kelidebeheshte
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸
🔶توجه🔔توجه🔶 🍃
🌸
🍃
🌸
🍃
♥️#نمازشب_بیست_وپنجم_ماه_مبارک_رمضان_الکریم♥️
#ثواب_نماز🎁
💌هرکس این نماز را بخواند.برای او ثواب عابدین نوشته می شود.💌
💎نماز شب بیست و پنجم ماه مبارک رمضان الکریم، هشت رکعت است، که در هر رکعت، بعداز سورهء حمد، ده مرتبه سورهء اخلاص بخواند.💎
📓#منبع:{معراج المومن.ص101}📓
🤲🏻#التماس_دعا🦋
#یاعلی✋🏻
#کلیدبهشت🔑🌹 🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
نشر این پیام #صدقه_جاریه است 💌
📡 حداقل برای ☝️🏻 نفر ارسال کنید.
💠دعای جمعه آخر ماه مبارک رمضان :
🔹 رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به جابربن عبدالله انصاری فرمودند:
اى جابر اين آخرين جمعه از ماه مبارک رمضان است، پس با آن وداع كن و بگو:
✨ اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِيَامِنَا إِيَّاهُ فَإِنْ جَعَلْتَهُ فَاجْعَلْنِی مَرْحُوما وَ لا تَجْعَلْنِی مَحْرُوما ✨
▫️ خدايا! اين ماه را آخرين ماه روزهداری ما قرار نده، و اگر قرار دادى، پس مرا رحمت شده قرار بده و محروم از رحمت قرار مده.
📚مفاتیح الجنان
#کلیدبهشت 🗝
@kelidebeheshte
🍁#عاشقانهای_برای_تو🍁
#قسمت_ششم
خیلی تعجب کرده بود ، ولی ساکت گوش می کرد ...
منم ادامه دادم؛
"بدجور غرورم شکسته و مسخره همه شدم ... تو می خوای تا تموم شدن درست اینجا بمونی ... من می خوام غرورم برگرده ..."
اینو که گفتم سرش رو انداخت پایین، ناراحتی رو به وضوح می شد توی چهره اش دید ... برام مهم نبود ... .
تمام شرط هات هم قبول ... لباس پوشیده می پوشم ... شراب و هیچ چیز الکل داری نمی خورم ... با هیچ مردی هم حتی دست نمیدم، فقط یه شرط دارم ، بعد از تموم شدن درست، این منم که باهات بهم میزنم، تو هم که قصد موندن نداری ... بهم که زدم برو ..
سرش پایین بود ... نمی دونم چه مدت سکوت کرد ...
همون طور که سرش پایین بود ازم عذرخواهی کرد؛
" تقصیر من بود که نسنجیده به شما پیشنهاد ازدواج دادم. اگر این کار رو نکرده بودم کار به اینجا نمی کشید ... من توی کافه دانشگاه از شما خواستگاری می کنم. شما هم جلوی همه بزن توی گوشم ..."
برای اولین بار بود که دلم برای چند لحظه برای یه پسر سوخت!
اما فایده ای نداشت ...
ماجرای کتابخونه دهن به دهن چرخیده بود، چند روز پیش، اون طوری ردم کرده بود حالا اینطوری فایده نداشت ...
خیلی جدی بهش گفتم: اصلا ایده خوبی نیست ... آبروی من رو بردی ، فقط این طوری درست میشه ...
بعد رفتنت میگم عاشق یه احمق شده بودم که لیاقتم رو نداشت! منم ولش کردم ...!
یه معامله است، هر دو توش سود می کنیم ...
اما من خیال نداشتم تا آخر باهاش بمونم ... فقط یه احمق می تونست عاشق این شده باشه ...
🍁شهید طاها ایمانی🍁
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
🍁#رمان_عاشقانهای_برای_تو🍁
#قسمت_هفتم
وسایلم رو جمع کردم و رفتم خونه مندلی ... دوست صمیمیم بود ...
به پدر و مادرم گفتم فقط تا آخر ترم اونجا می مونم ...
جرات نمی کردم بهشون بگم چکار می خوام بکنم ...
ما جزء خانواده های اصیل بودیم و دوست هامون هم باید به تایید خانواده می رسیدن و در شان ارتباط داشتن با ما می بودن ...
چه برسه به دوست پسر، دوست دختر یا همسر ...
اومد خونه مندلی دنبالم ...
رفتیم مسجد و برای مدت مشخصی خطبه عقد خونده شد ...
بعد از اون هم ازدواج مون رو به طور قانونی در سیستم دولتی ثبت کردیم ...
تا نزدیک غروب کارها طول کشید ...
ثبت ازدواج، انجام کارهای قانونی و ...
اصلا شبیه اون آدمی که قبل می شناختم نبود. با محبت بهم نگاه می کرد ...
اون حالت کنترل شده و بی تفاوت توی رفتارش نبود ...
سعی می کرد من رو بخندونه ..!
اون پسر زبون بریده، حالا شیرین زبونی می کرد تا از اون حالت در بیام ...
از چند کیلومتری مشخص بود حس گوسفندی رو داشتم که دارن سرش رو می برن ...
از هر رفتارش یه برداشت دیگه توی ذهنم میومد ...
و به خودم می گفتم
فقط یه مدت کوتاهه، چند وقت تحملش کن. این ازدواج لعنتی خیلی زود تموم میشه ...
نفرت از چشم هام می بارید ...
شب تا در خونه مندلی همراهم اومد ...
با بی حوصلگی گفتم: صبر کن برم وسایلم رو بردارم ...
خندید و گفت: شاید طبق قانون الهی، ما زن و شوهریم اما همون قانون میگه تو با این قیافه نمی تونی وارد خونه من بشی ...
هنوز مغزم داشت روی این جمله اش کار می کرد که گفت: برو تو. دنبالت اومدم مطمئن بشم سالم رسیدی ...
چند قدم ازم دور شد ...
دوباره چرخید سمتم و با همون حالت گفت:
خواب های قشنگ ببینی ...
رفت ...
🍁شهید طاها ایمانی🍁
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte