💗#قصه_معراج💗
#قسمت_هفتم
اكنون لحظه بازگشت است !
پيامبر بايد هفتاد هزار حجاب را پشت سر بگذارد تا دوباره به جبرئيل برسد.
اما پيامبر از هر حجاب كه مى گذرد صدايى را مى شنود:
اى محمد !
على را دوست داشته باش !
همسفرِ خوب من، اكنون ديگر مى دانى كه چرا پيامبر ما، اين قدر به حضرت على(ع) عشق و علاقه مىورزيد، زيرا در شب معراج، خداوند هفتاد هزار بار به او توصيه كرده است كه محبّت على(ع) به دل داشته باش.
عزيزم، مى دانم كه اشكِ شوق در چشمت حلقه زده است، همانطور كه وقتى من اين سطرها را برايت مى نوشتم اشكم جارى شد.
وقتى كه انسان اين مطالب را مى خواند تازه مى فهمد كه عشق چه مولاى عزيزى را به دل دارد !
جبرئيل در انتظار پيامبر است.
و پيامبر از آخرين حجاب هم بيرون مى آيد.
جبرئيل خطاب مى كند:
دوست من، خوش آمدى،
بگو بدانم ميان شما و خدا چه گذشت؟
پس پيامبر مقدارى از آنچه گذشته بود را براى جبرئيل مى گويد.
جبرئيل از آخرين سخن خدا سؤال مى كند.
و پيامبر فرمود كه آخرين سخن خدا اين بود: "اى ابا القاسم، خوش آمدى، خوشا به حال تو و پيروان تو".
و جبرئيل عرضه داشت:
خدا تو را "ابا القاسم" خطاب كرد چرا كه تو روز قيامت، رحمت را بين بندگان تقسيم مى كنى.
آرى ! قاسم يعنى تقسيم كننده !
ابا القاسم، كسى است كه روز قيامت، مهربانى خدا را ميان بندگان تقسيم مى كند !
و جبرئيل افزود:
گوارايت باد اى دوست من !
به خدا قسم آنچه خدا به شما عنايت كرد به هيچ كسى قبل از تو نداده است.
و اكنون جبرئيل و پيامبر با هم به سوى "سدره منتهى "مى روند.
آنجا چه خبر است؟
فرشتگان ايستاده اند و همه به پيامبر تبريك مى گويند.
تبريك به پيامبر به خاطر اينكه جانشين او معيّن شده است و خداوند او و على(ع) را مورد كرامت خود قرار داده است.
و پيامبر آسمان ها را يكى بعد از ديگرى پشت سر مى گذارد و به سوى زمين مى آيد.
به هر آسمانى كه مى رسد اهل آن آسمان مى گويند:
وقتى به زمين بازگشتى، سلام ما را به على و شيعيان او برسان.
و تو كه اين كتاب را تا به اينجا خواندى، بدان اين كتاب، وسيله اى شد تا آن سلام اهل آسمان ها، امروز به تو برسد، چرا كه در اين كتاب، سخنان رسول خدا را شنيدى و خواندى.
پيامبر ديگر به نزديكى هاى شهر مكه رسيده است.
ديگر چيزى تا اذان صبح نمانده است.
پيامبر مى خواهد از جبرئيل، خداحافظى كند.
آيا پيامبر از جبرئيل تشكر مى كند؟
پيامبر به او مى فرمايد:
آيا كارى دارى كه من آن را انجام دهم !
خوب دقت كن، جبرئيل در اين سفر دور و دراز، همراه پيامبر بوده است و اكنون مى خواهد مزد خود را از پيامبر بگيرد.
به نظر شما او چه مزدى از پيامبر مى گيرد؟
جبرئيل مى گويد:
حاجت من اين است كه سلام مرا به خديجه برسانى.
نویسنده کتاب:دکتر مهدی خدامیان
🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗#داستان_ظهور💗
#قسمت_هفتم
حالا ديگر آفتاب بالا آمده است، مردم مكّه متوجّه مى شوند كه در مسجد الحرام خبرهايى است.
آنها از يكديگر سؤال مى كنند: اين كيست كه در كنار كعبه ايستاده است و گروهى گرد او را گرفته اند؟
در اين ميان صدايى در همه جا طنين انداز مى شود.
گوش كن !
اين صداى جبرئيل است: "اى مردم! اين مهدى آل محمّد است، از او پيروى كنيد".
همه مردم دنيا اين صدا را مى شنوند.
عجيب اين است كه هر كسى اين ندا را به زبان خودش مى شنود، اگر عرب زبان است به زبان عربى مى شنود، اگر فارس زبان است به زبان فارسى.
وقتى مردم اين ندا را شنيدند با يكديگر در مورد ظهور سخن مى گويند و مى فهمند كه وعده خدا فرا رسيده است.
مردم مكّه با شنيدن اين ندا به سوى مسجد الحرام هجوم مى آورند تا ببينند چه خبر شده است.
آنان مى بينند كه امام با يارانش جمع شده اند.
اكنون امام مى خواهد با مردم سخن بگويد به نظر شما اوّلين سخن امام با مردم چيست؟
امام به كنار كعبه مى رود و به خانه خدا تكيه مى زند و چنين مى گويد: "اى مردم ! من مهدى، فرزند پيامبر هستم. هر كس مى خواهد آدم و ابراهيم و موسى و عيسى و محمّد(عليهم السلام) را ببيند، مرا ببيند ! اى مردم من شما را به يارى مى طلبم. چه كسى مرا يارى مى كند؟".
و اكنون يك امتحان بزرگ الهى در پيش روى مردم مكّه است; زيرا با اينكه امام بيش از هزار سال عمر دارد; امّا به شكل يك جوان ظهور كرده است.
مردم مكّه در شك و ترديد هستند، گروهى از آنها باور نمى كنند كه اين جوان، همان مهدى(ع) باشد.
آنها دسيسه مى كنند و تصميم مى گيرند تا امام را به قتل برسانند; ولى فراموش كرده اند كه امام چه ياران باوفايى دارد، يارانى كه عهد بسته اند تا آخرين نفس از امام دفاع كنند.
نویسنده کتاب:دکتر مهدی خدامیان
🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗#هفت_شهر_عشق💗
#قسمت_هفتم
روز دوشنبه هفتم ذى الحجّه است و ما دو روز ديگر تا روز عرفه فرصت داريم. همه حاجيان لباس احرام بر تن كرده اند و خود را براى رفتن به صحراى عرفات آماده مى كنند.
آيا تو هم آماده اى لباس احرام بر تن كنى و به صحراى عرفات بروى؟
ناگهان خبر مهمّى به شهر مى رسد. گوش كن! يزيد براى مكّه، امير جديدى انتخاب كرده و اين امير همراه با لشكر بزرگى به نزديكى هاى مكّه رسيده است.
او مى آيد تا نقشه شوم يزيد را عملى كند و شعله نهضت امام حسين(ع) را خاموش كند. امير جديد به مكّه مى رسد و وارد مسجدالحرام مى شود.
تا پيش از اين، هميشه امام حسين(ع) كنار خانه خدا به نماز مى ايستاد و مردم پشت سر او نماز مى خواندند. موقع نماز كه مى شود امير جديد، در جايگاه مخصوص امام جماعت مى ايستد.
امام حسين(ع) اين صحنه را مى بيند. ولى براى اينكه بهانه اى به دست دشمن ندهد، اقدامى نمى كند و پشت سر او نماز مى خواند.
با ورود امير جديد و بررسى تغييرات اوضاع مكّه، امام تصميم جديدى مى گيرد. مردم از همه جاىِ جهان اسلام به مكّه آمده اند تا اعمال حج را به جا آورند. دو روز ديگر نيز، مردم به صحراى عرفات مى روند. ولى امام مى خواهد به كوفه برود.
به راستى چرا امام اين تصميم را گرفته است؟
پيام امام حسين(ع)، به گوش ياران و شيفتگان آن حضرت مى رسد: "هر كس كه مى خواهد جان خويش را در راه ما فدا كند و خود را براى ديدار خداوند آماده مى بيند، با ما همسفر شود كه ما به زودى به سوى كوفه حركت خواهيم كرد".
امام حسين(ع) مى خواهد طواف وداع را انجام دهد. طواف خداحافظى با خانه خدا!
مردم همه در لباس احرام هستند و آرام آرام خود را براى رفتن به سرزمين عرفات آماده مى كنند، امّا ياران امام حسين(ع) بار سفر مى بندند.
نویسنده کتاب:دکتر مهدی خدامیان
🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗#قصه_معراج💗
💗#قسمت_هفتم💗
اكنون لحظه بازگشت است !
پيامبر بايد هفتاد هزار حجاب را پشت سر بگذارد تا دوباره به جبرئيل برسد.
اما پيامبر از هر حجاب كه مى گذرد صدايى را مى شنود:
اى محمد !
على را دوست داشته باش !
همسفرِ خوب من، اكنون ديگر مى دانى كه چرا پيامبر ما، اين قدر به حضرت على(ع) عشق و علاقه مىورزيد، زيرا در شب معراج، خداوند هفتاد هزار بار به او توصيه كرده است كه محبّت على(ع) به دل داشته باش.
عزيزم، مى دانم كه اشكِ شوق در چشمت حلقه زده است، همانطور كه وقتى من اين سطرها را برايت مى نوشتم اشكم جارى شد.
وقتى كه انسان اين مطالب را مى خواند تازه مى فهمد كه عشق چه مولاى عزيزى را به دل دارد !
جبرئيل در انتظار پيامبر است.
و پيامبر از آخرين حجاب هم بيرون مى آيد.
جبرئيل خطاب مى كند:
دوست من، خوش آمدى،
بگو بدانم ميان شما و خدا چه گذشت؟
پس پيامبر مقدارى از آنچه گذشته بود را براى جبرئيل مى گويد.
جبرئيل از آخرين سخن خدا سؤال مى كند.
و پيامبر فرمود كه آخرين سخن خدا اين بود: "اى ابا القاسم، خوش آمدى، خوشا به حال تو و پيروان تو".
و جبرئيل عرضه داشت:
خدا تو را "ابا القاسم" خطاب كرد چرا كه تو روز قيامت، رحمت را بين بندگان تقسيم مى كنى.
آرى ! قاسم يعنى تقسيم كننده !
ابا القاسم، كسى است كه روز قيامت، مهربانى خدا را ميان بندگان تقسيم مى كند !
و جبرئيل افزود:
گوارايت باد اى دوست من !
به خدا قسم آنچه خدا به شما عنايت كرد به هيچ كسى قبل از تو نداده است
و اكنون جبرئيل و پيامبر با هم به سوى "سدره منتهى "مى روند.
آنجا چه خبر است؟
فرشتگان ايستاده اند و همه به پيامبر تبريك مى گويند.
تبريك به پيامبر به خاطر اينكه جانشين او معيّن شده است و خداوند او و على(ع) را مورد كرامت خود قرار داده است.
و پيامبر آسمان ها را يكى بعد از ديگرى پشت سر مى گذارد و به سوى زمين مى آيد.
به هر آسمانى كه مى رسد اهل آن آسمان مى گويند:
وقتى به زمين بازگشتى، سلام ما را به على و شيعيان او برسان.
و تو كه اين كتاب را تا به اينجا خواندى، بدان اين كتاب، وسيله اى شد تا آن سلام اهل آسمان ها، امروز به تو برسد، چرا كه در اين كتاب، سخنان رسول خدا را شنيدى و خواندى.
پيامبر ديگر به نزديكى هاى شهر مكه رسيده است.
ديگر چيزى تا اذان صبح نمانده است.
پيامبر مى خواهد از جبرئيل، خداحافظى كند.
آيا پيامبر از جبرئيل تشكر مى كند؟
پيامبر به او مى فرمايد:
آيا كارى دارى كه من آن را انجام دهم !
خوب دقت كن، جبرئيل در اين سفر دور و دراز، همراه پيامبر بوده است و اكنون مى خواهد مزد خود را از پيامبر بگيرد.
به نظر شما او چه مزدى از پيامبر مى گيرد؟
جبرئيل مى گويد:
حاجت من اين است كه سلام مرا به خديجه برسانى.
عجب، سلام به حضرت خديجه(س) اين قدر ارزش دارد !
خوبِ من، يادت باشد وقتى كه به مكه سفر كردى به قبرستان "ابو طالب" برو و به خديجه كبرى(س) سلام بنما (چرا كه قبر آن بانوى بزرگ اسلام آنجاست).
جبرئيل به آسمان بر مى گردد.
و چون پيامبر با حضرت على(ع) روبرو مى شود به او مى فرمايد:
على جان، آيا تو را بشارت بدهم؟
حضرت موسى و عيسى و همه انبياء الهى(عليهم السلام)، در مورد تو سخن مى گفتند و توصيه تو را به من مى كردند !
و اينجاست كه حضرت على(ع) اشك شوق مى ريزد و چنين مى گويد :
حمد خدائى را كه مرا فراموش نكرد !
نگاه به دست پيامبر كن !
دو "صحيفه" مى بينى !
آرى، دو ليست كه پيامبر از آسمان آورده است.
اينها سوغاتىِ شب معراج است كه خدا به پيامبر داده است.
بر روى يكى از آنها نام اهل بهشت نوشته شده است و بر روى ديگرى نام اهل جهنم.
پيامبر آنها را به حضرت على(ع) مى دهد...
آرى، به راستى كه حضرت على(ع) قسيم النار و الجنة، تقسيم كننده بهشت و جهنم مى باشد.
اكنون، حكايت معراج پيامبر را به پايان مى بريم.
بار خدايا !
نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
♥⃢ 🌿 eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗#حوادث_فاطمیه💗
💗#قسمت_هفتم💗
شب آخر، شب سيزدهم جَمادى الاُولى سال 11 هجرى قمرى
84 ـ خواب فاطمه(عليها السلام)
فاطمه(س) چشمان خود را باز مى كند، على(ع) را در كنار خود مى بيند، رو به او مى كند و مى گويد:
ــ على جان! من الآن، خوابى ديدم.
ــ در خواب چه ديده اى، اى عزيز دلم؟
ــ در خواب، پدرم را ديدم، او در قصر سفيدى نشسته بود، وقتى با او روبرو شدم به من گفت: "دخترم! تو به زودى مهمان من خواهى بود".
اكنون فاطمه(س) رو به على(ع) مى كند و مى گويد: "پسر عمو، نگاه كن، جبرئيل به ديدن من آمده است، الآن او به من سلام كرد و من جواب او را دادم، او به من خبر داد كه امشب، شب آخر زندگى من است و من فردا به اوج آسمان ها پرواز مى كنم".
85 ـ وصيّت هاى فاطمه(عليها السلام)
اكنون فاطمه(س) وصيّت هاى خود را براى على(ع) بيان مى كند:
1 - على جان! تو بايد در مرگ من صبر داشته باشى.
2 - على جان! از تو مى خواهم كه بعد از من با فرزندانم، مهربانى بيشترى داشته باشى.
3 - بعد از من با دختر خواهرم، اَمامه، ازدواج كن، زيرا او با فرزندان من مهربان است.
4 - بدنم را شب غسل بده، شب به خاك بسپار، تو را به خدا قسم مى دهم مبادا بگذارى آنهايى كه بر من ظلم كردند بر سر جنازه من حاضر شوند، آنهايى كه مرا با تازيانه زدند; محسن(ع)مرا كشتند نبايد بر پيكر من نماز بخوانند.
5 - على جان! من مى خواهم قبرم مخفى باشد.
6 - على جان! از تو مى خواهم كه خودت مرا غسل دهى و كفن نمايى و در قبر بگذارى! على جان! وقتى بدن مرا دفن كردى، كنار قبرم بنشين و قرآن و دعا بخوان، تو كه مى دانى من سخت مشتاق تو هستم و چقدر شيداى صداى دلنشين تو هستم! على جان! بر سر قبرم بيا، چرا كه دل من به تو انس دارد.
86 ـ گريه فاطمه(عليها السلام)
على(ع) نگاه مى كند، مى بيند فاطمه(س) اشك مى ريزد، على(ع)به اشك چشم همسرش خيره مى ماند.
لحظاتى مى گذرد، ديگر وقت آن است كه على(ع) سوال خود را از همسرش بپرسد:
ــ فاطمه جان! چرا گريه مى كنى؟
ــ من براى غربت و مظلوميّت تو گريه مى كنم، مى دانم كه بعد از من با سختى ها و بلاهاى زيادى روبرو خواهى شد.
ــ فاطمه جان! گريه نكن، من در راه خدا بر همه آن سختى ها صبر خواهم نمود...
نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
♥⃢ 🌿 eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗#معجزه_دست_دادن💗
💗#قسمت_هفتم💗
نزديك عيد نوروز كه مى شود به هر خانه اى كه سر بزنيد مى بينيد كه افرادى مشغول خانه تكانى هستند و تمام خانه را مثل آينه تميز و زيبا مى كنند.
آرى، اين خانه اى كه در آن زندگى مى كنيم هر چند وقت يكبار نياز به تميز كردن دارد، آيا خانه دل ما نياز به خانه تكانى ندارد؟
در مسير زندگى ممكن است بارها خانه دل آلوده شود حال سؤال اين است كه چگونه خانه دل را تميز كنيم؟ و با چه آبى آن را شستشو بدهيم تا دلمان مثل آينه پاك شود، در خانواده، در محيط كار و در اجتماع، قلب ما روشن و شاد باشد و همه را مجذوب خود كنيم.
به راستى اگر خانه دل روشن و تميز نباشد و در آن كينه و نفرت باشد انسان روى سعادت را نمى بيند، اگر چه اين كه ميلياردها ثروت داشته باشد كه ثروت واقعى همان شادى دل و روشنايى روح است.
پيامبر فرمود: "با يكديگر دست بدهيد تا كينه و نفرت از دل شما زدوده شود".
امام صادق(ع) نيز فرمودند: "با يكديگر دست بدهيد كه دست دادن حقد و كينه را از بين مى برد".
اگر از دوستان خود نفرتى به دل داريم يا از همكاران خود دلخور هستيم، بايد بدانيم كه درِ خوشبختى بر خود بسته و نمى گذاريم تا شادى و نشاط به جان و دلمان نازل شود.
اكنون بايد برخيزيم و به ديار محبّت پا بگذاريم و دست دوستان را به مهربانى بفشاريم و محبّت خويش را نثار آنان كنيم تا خودمان به شادى و نشاط برسيم.
اينجا است كه سؤال مهمّى مطرح مى شود و آن اين كه چگونه كينه ها و نفرت هايى كه از ديگران داريم را درمان كنيم؟ آيا صبر كنيم تا اين كينه ها خود به خود از بين برود؟
هر چه اين كينه ها را مدّت زيادترى در خانه دل نگه داريم خودمان را از خوشبختى محروم كرده ايم بايد برخيزيم و دلمان را خانه تكانى كنيم، نبايد صبر كنيم تا اين نفرت و كينه ها كه در واقع سرطان روح است ريشه بدواند، بايد برخيزيم و ريشه اين نفرت ها را بخشكانيم، دست در دست دوستان خود نهاده و تمام محبّتى را كه انتظارش داريم به آنان هديه كنيم.
آرى شما قلب خود را خانه تكانى مى كنيد و ايمان داريد كه پيامبر و امام صادق(ع) بزرگ ترين درمانگر روح و جان ما هستند و چون دست در دست برادر و همكار خود مى نهيد تمام قلب شما از كينه ها پاك مى گردد، گويا بارانى بر صحراى دلت مى بارد و همه اين پليدى را با خود مى شويد و دشتِ دلت پر از گل هاى زيباى عشق مى گردد، به راستى كه هوا بعد از يك باران، چقدر با صفا و دلنشين مى شود!
نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
♥⃢ 🌿 eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗#خدای_قلب_من💗
💗#قسمت_هفتم💗
چقدر توبه كردم و دوباره گناه كردم!
اكنون از آن توبه هاى خود توبه مى كنم.
اگر تو نگاهم نكنى، من كجا بروم؟
اگر تو رحمم نكنى، چه كسى را دارم كه به من رحم كند؟
اگر تو مرا نااميدم كنى به چه كسى دل خوش كنم؟
با آن كه گناهانم زياد است امّا فقط به عفو تو انديشه دارم.
مى دانم، خواهان چيزى هستم كه لياقت آن را ندارم و اين را هم مى دانم كه تو اهل بخشش و مهربانى هستى!
خداى من !
آرزويى دارم كه فقط تو مى توانى آن را برآورده كنى.
حاجتى دارم كه فقط تو مى توانى آن را به من بدهى!
به عزتت قسم اگر مرا از درِ خانه ات برانى، جاى ديگرى نمى روم.
چگونه باور كنم كه تو اميدم را نااميد مى كنى!
من به تو اميد زيادى دارم!
آرى، نافرمانى تو كردم و اكنون اميد دارم كه مرا ببخشى!
چرا كه من تو را به بزرگوارى و آقايى مى شناسم.
خداى من !
از وقتى كه تو را شناختم، تو را به مهربانى و زيبايى شناختم.
آرى، تو به بخشيدنِ من عادت كرده اى.
پس بار ديگر بزرگوارى كن و گناهم را ببخش!
تو چقدر با نعمت هايت با من مهربانى مى كنى با اين كه از من بى نيازى! و من چقدر نافرمانى تو را مى كنم، حال آن كه سخت به تو محتاجم!
تا به حال كدامين اميدوار را نااميد كرده اى تا من نااميد شوم؟
كدام گدا از درِ خانه ات، دست خالى برگشته است كه من نفر دوّم باشم؟
تو وعده كرده اى كه دعاى دعاكننده را مستجاب كنى و باور دارم به وعده ات وفا مى كنى!
خداى من !
به چه كسى پناه ببرم اگر تو پناهم ندهى؟
به دنبال عفو چه كسى بروم اگر تو مرا نبخشى؟
به كه دل ببندم اگر تو دلم را بشكنى؟
به كه اميدوار گردم اگر تو نااميدم كنى؟
از همه جا نااميد شده و به درگاه تو رو كرده ام.
از تو مى خواهم تو ديگر نااميدم نكنى.
توبه اى روزيم كن كه پس از آن شايسته دوستى تو گردم و در زمره بندگان خوب تو قرار گيرم.
خداى من !
از دانشى كه برايم فايده نداشته باشد و از دعايى كه مستجاب نشود به تو پناه مى برم!
من از شرّ نفس خويش به تو پناه مى برم!
بار خدايا! مرا لحظه اى و كمتر از لحظه اى به خود وامگذار.
چرا كه اگر لطف تو يك لحظه از من فاصله گيرد ديگر روى سعادت را نخواهم ديد.
اى كسى كه من همواره در سايه لطف تو بوده ام!
باز هم، لطف و مهربانى خويش را از من دريغ مدار كه من به مهربانى تو نيازمندم.
خداى من !
با تمام وجود به تو روى آورده ام و از مردمى كه نيازمند عطاى تو هستند روى گردانده ام، چرا كه هر كس از غير تو طلب كرد، نااميد شد.
اكنون به سوى تو آمده ام و به عطاى تو دل بسته ام.
چگونه مى شود كسى را كه فقط اميدش به تو است، نااميد كنى!
اى كسى كه هنوز من تو را نمى شناختم و تو با من مهربانى ها نمودى!
يادم نمى رود كه چه بسيار وقت ها من دعا نكرده بودم كه تو حاجتم را دادى!
اكنون كه تو را مى خوانم، چگونه مى شود دعايم را بى پاسخ گذارى!
خداى من !
اين جايگاه كسى است كه شيطان او را فريب داده است و گنهكار است.
اكنون با دلى اميدوار و رويى شرمسار به سوى تو آمده ام و در مقابل عظمت تو ايستاده ام.
چشم خود به زمين دوخته ام، چرا كه شرمسار توام.
تو خدايى هستى كه بخشش گناهان در نظرت بزرگ نمى نمايد.
پس ببخش گناه كسى را كه گناهش به تو ضرر نمى زند!
كه تو بخشنده و مهربانى!
خداى من !
تو را مى خوانم، چرا كه خود مرا به دعا كردن فرا خواندى.
تو خود در قرآن فرمودى كه توبه توبه كنندگان را مى پذيرى!
مى دانم كه تو توبه كنندگان را دوست دارى و آنان را به سوى خود دعوت كردى، پس توبه ام را قبول كن و از گناهانم درگذر!
مرا دوست داشته باش كه من محتاج مهربانى توام!
اين توبه مرا به گونه اى قرار ده كه ديگر بعد از آن توبه نكنم;
توبه اى كه بعد از آن ديگر هرگز گردِ گناه نگردم!
خداى من !
اگر پشيمانى به درگاه تو، توبه حساب مى شود، من از همه پشيمان ترم;
اگر استغفار باعث مى شود تا از گناهانم درگذرى من همواره استغفار مى كنم;
اگر دلِ شكسته به درگاهت خريدار دارد، ببين كه اشك چگونه قلبم را شكسته است!
تو مرا به توبه كردن، امر كردى و قول دادى كه توبه مرا قبول كنى;
پس توبه مرا قبول كن و هرگز از رحمتت نااميدم مكن
كه تو بخشنده و مهربانى!
نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
♥⃢ 🌿 eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗#به_باغ_خدا_برویم💗
💗#قسمت_هفتم💗
چقدر توبه كردم و دوباره گناه كردم!
اكنون از آن توبه هاى خود توبه مى كنم.
اگر تو نگاهم نكنى، من كجا بروم؟
اگر تو رحمم نكنى، چه كسى را دارم كه به من رحم كند؟
اگر تو مرا نااميدم كنى به چه كسى دل خوش كنم؟
با آن كه گناهانم زياد است امّا فقط به عفو تو انديشه دارم.
مى دانم، خواهان چيزى هستم كه لياقت آن را ندارم و اين را هم مى دانم كه تو اهل بخشش و مهربانى هستى!
خداى من !
آرزويى دارم كه فقط تو مى توانى آن را برآورده كنى.
حاجتى دارم كه فقط تو مى توانى آن را به من بدهى!
به عزتت قسم اگر مرا از درِ خانه ات برانى، جاى ديگرى نمى روم.
چگونه باور كنم كه تو اميدم را نااميد مى كنى!
من به تو اميد زيادى دارم!
آرى، نافرمانى تو كردم و اكنون اميد دارم كه مرا ببخشى!
چرا كه من تو را به بزرگوارى و آقايى مى شناسم.
خداى من !
از وقتى كه تو را شناختم، تو را به مهربانى و زيبايى شناختم.
آرى، تو به بخشيدنِ من عادت كرده اى.
پس بار ديگر بزرگوارى كن و گناهم را ببخش!
تو چقدر با نعمت هايت با من مهربانى مى كنى با اين كه از من بى نيازى! و من چقدر نافرمانى تو را مى كنم، حال آن كه سخت به تو محتاجم!
تا به حال كدامين اميدوار را نااميد كرده اى تا من نااميد شوم؟
كدام گدا از درِ خانه ات، دست خالى برگشته است كه من نفر دوّم باشم؟
تو وعده كرده اى كه دعاى دعاكننده را مستجاب كنى و باور دارم به وعده ات وفا مى كنى!
خداى من !
به چه كسى پناه ببرم اگر تو پناهم ندهى؟
به دنبال عفو چه كسى بروم اگر تو مرا نبخشى؟
به كه دل ببندم اگر تو دلم را بشكنى؟
به كه اميدوار گردم اگر تو نااميدم كنى؟
از همه جا نااميد شده و به درگاه تو رو كرده ام.
از تو مى خواهم تو ديگر نااميدم نكنى.
توبه اى روزيم كن كه پس از آن شايسته دوستى تو گردم و در زمره بندگان خوب تو قرار گيرم.
خداى من !
از دانشى كه برايم فايده نداشته باشد و از دعايى كه مستجاب نشود به تو پناه مى برم!
من از شرّ نفس خويش به تو پناه مى برم!
بار خدايا! مرا لحظه اى و كمتر از لحظه اى به خود وامگذار.
چرا كه اگر لطف تو يك لحظه از من فاصله گيرد ديگر روى سعادت را نخواهم ديد.
اى كسى كه من همواره در سايه لطف تو بوده ام!
باز هم، لطف و مهربانى خويش را از من دريغ مدار كه من به مهربانى تو نيازمندم.
خداى من !
با تمام وجود به تو روى آورده ام و از مردمى كه نيازمند عطاى تو هستند روى گردانده ام، چرا كه هر كس از غير تو طلب كرد، نااميد شد.
اكنون به سوى تو آمده ام و به عطاى تو دل بسته ام.
چگونه مى شود كسى را كه فقط اميدش به تو است، نااميد كنى!
اى كسى كه هنوز من تو را نمى شناختم و تو با من مهربانى ها نمودى!
يادم نمى رود كه چه بسيار وقت ها من دعا نكرده بودم كه تو حاجتم را دادى!
اكنون كه تو را مى خوانم، چگونه مى شود دعايم را بى پاسخ گذارى!
خداى من !
اين جايگاه كسى است كه شيطان او را فريب داده است و گنهكار است.
اكنون با دلى اميدوار و رويى شرمسار به سوى تو آمده ام و در مقابل عظمت تو ايستاده ام.
چشم خود به زمين دوخته ام، چرا كه شرمسار توام.
تو خدايى هستى كه بخشش گناهان در نظرت بزرگ نمى نمايد.
پس ببخش گناه كسى را كه گناهش به تو ضرر نمى زند!
كه تو بخشنده و مهربانى!
خداى من !
تو را مى خوانم، چرا كه خود مرا به دعا كردن فرا خواندى.
تو خود در قرآن فرمودى كه توبه توبه كنندگان را مى پذيرى!
مى دانم كه تو توبه كنندگان را دوست دارى و آنان را به سوى خود دعوت كردى، پس توبه ام را قبول كن و از گناهانم درگذر!
مرا دوست داشته باش كه من محتاج مهربانى توام!
اين توبه مرا به گونه اى قرار ده كه ديگر بعد از آن توبه نكنم;
توبه اى كه بعد از آن ديگر هرگز گردِ گناه نگردم!
خداى من !
اگر پشيمانى به درگاه تو، توبه حساب مى شود، من از همه پشيمان ترم;
اگر استغفار باعث مى شود تا از گناهانم درگذرى من همواره استغفار مى كنم;
اگر دلِ شكسته به درگاهت خريدار دارد، ببين كه اشك چگونه قلبم را شكسته است!
تو مرا به توبه كردن، امر كردى و قول دادى كه توبه مرا قبول كنى;
پس توبه مرا قبول كن و هرگز از رحمتت نااميدم مكن
كه تو بخشنده و مهربانى!
نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
♥⃢ 🌿 eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗#لطفا_لبخند_بزنید💗
💗#قسمت_هفتم💗
هنگامى كه در جامعه حضور پيدا مى كنيد و به روى مردم لبخند مى زنيد، بدانيد كه با اين كار خود باعث شادى قلب پيامبر مى شويد.
رسول خدا فرمود:
هر كس كه مؤمنى را شاد سازد مرا شاد ساخته است و هر كس مرا شاد سازد خدا را شاد ساخته است.
آيا در محيط خانه وقتى با همسر خود روبرو مى شويم لبخند مى زنيم يا اينكه غم و غصه هاى خود را براى لحظه ديدار همسر خود مى گذاريم؟
آيا شايسته است كه جامعه شيعه اين قدر در عطش عشق و محبّت بسوزد؟
آيا ما مايه افتخار امامان خويش هستيم؟
امام صادق(ع) فرمودند:
هرگاه يكى از شما مؤمنى را شاد نمايد، خيال نكند كه فقط آن مؤمن را شاد ساخته است، به خدا قسم ما را شادمان نموده، به خدا قسم رسول خدارا مسرور نموده است.
از امروز به بعد بدانيد كه با لبخندى شيرين و يا كمك كردن به برادر مؤمن، مى توانيد مولاى خود حضرت على(ع) و ديگر ائمه اطهار(عليهم السلام) را شاد سازيد.
آن لحظه كه شادى به قلب همسر، فرزند و دوست با ايمانتان مى نشانيد بدانيد كه همان لحظه، اين شادى بر قلب نازنين رسول خدا و ائمه اطهار(عليهم السلام) هم مى رسد.
و شما خود مى دانيد كه هيچ چيز در اين دنيا به اندازه شاد نمودن دل آن عزيزان ارزش ندارد.
اگر مى خواهيد امام زمان(ع) را شادمان سازيد، از همين امروز تصميم بگيريد با مردم با روى باز و لبخند روبرو شويد، چرا كه آن حضرت به همه شيعيان خود علاقه و محبّت دارد، چطور شما فرزند خودتان را دوست داريد؟ آيا شادابى فرزندتان شما را شاد نمى كند؟
اگر ببينيد كه همه مردم، احترام فرزند شما را مى گيرند و به روى او لبخند مى زنند آيا خوشحال نمى شويد؟
خوب، امام زمان(ع) هم پدر معنوى جامعه شيعه مى باشد و همه ما چون فرزندانى براى آن حضرت هستيم، آرى، هر پدرى فرزندان خود را دوست دارد؟
اكنون كه شما با شيعيان مولايتان با روى باز و شادمانى برخورد مى كنيد و مى كوشيد به همه آنها لبخندى زيبا هديه كنيد، باعث مى شويد كه امام زمان(ع) خوشحال شود و به وجود شما افتخار كند.
خواننده محترم، حال كه سخن به اينجا رسيد من از شما سؤالى دارم:
آيا مى خواهيد به روى خدا لبخند بزنيد؟
حتماً از سخن من تعجب مى كنيد، آخر چگونه مى شود به روى خدا لبخند زد؟
پيامبر در حديثى فرمود:
آگاه باشيد هر كس برادر مؤمن خود را احترام كند، خدا را احترام نموده است.
آرى، هنگامى كه با برادر خود روبرو مى شويد و به روى او لبخند مى زنيد و با اين كار از او احترام مى گيريد بدانيد كه در واقع به روى خدا لبخند زده ايد و احترام خالق خويش را گرفته ايد.
نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
♥⃢ 🌿 eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
بسماللهالرحمنالرحیم
تقدیمبهساحتمقدسحضرتزینب(س)
#رمانزیبایعطرخدا
#قسمت_هفتم
... سرم درد میکرد 🤕
ساعت ۴تا ساعت ٨ خوابیدم 😴
بهتر شده بودم ولی هنوز سرم درد میکرد 🤕
باید ساعت ۱٠ محمد دنبالمان می آمد صبحانه خوردم وآماده شدم 😕
چادرم را سرم کردم
محمد زنگ زد 📲
جواب دادم و گفتم:اومدم عزیزم ☺️
از مامانم خدا حافظی کردم ورفتم👋🏻
سوار ماشین که شدم بعد از احوال پرسی محمد گفت:زینب خوبی؟ 😐
گفتم:چیزی نیست خوبم☺️
گفت:تا نگی چی شده نمیرم 😃
گفتم:اذیت نکن محمد زهرا منتظره ☺️
گفت:اگه نگران زهرایی بگو چی شده 😜
گفتم:برو میگم😊
حرکت کردیم 💭 🚙
گفتم:دیشب نتونستم بخوابم😪
حالم بد بود ونمیتونستم بیشتر برایش توضیح بدهم 🤤
به زور گفتم:سرم درد میکنه 🤕
دست روی پیشونیم گذاشت،گفت:اوه اوه اوه 😂 مردنی شدی 😂
نمیتونستم بخندم 😢
لبخند زورکی زدم 🙂
گفت:عروس خانم دلت میخواد دویاره بری تو شیشه 😂
گفتم:محمد ترو خدا اذیت نکن 😭
دوباره دست گذاشت روی پیشونیم گفت:قندت افتاده 😕
نگهداشت ورفت داخل مغازه وبرایم آبمیوه خرید 🥤
نگران بود 😨
گفتم:چیز مهمی نیست 😊بریم زهرا منتظره ☺️
گفت:تو اینقدری که حواست به زهرا هست، اگه حواست به خودت بود الان حالت این نبود 😒
گفتم:زهرا مادر نداره که مواظبش باشه،من که یه شوهر دارم مواظبم باشه 😜
از تعبیرم خندید 😂
رسیدیم 🏠
میخواستم پیاده شوم 🚙
محمد گفت:نه من خودم میرم ☺️
پیاده شد وزنگ در را زد 🔔
زهرا در را باز کرد 🚪
از داخل ماشین دست برایش تکان دادم 👋🏻
زهرا سرحال شده بود ومن سردرد بودم 🤕
حال من راکه دید سریع سوار ماشین شد 🚙
گفت:زینب جون خوبی؟😟
گفتم:آره عزیزم چیزی نیست ☺️
کمی آرام تر شد ولی میدانست که حالم خوب نیست 😞
حرکت کردیم 💭 🚙
محمد رانندگی میکرد ولی هم زمان شوخی هم میکرد 😂
من نمیتوانستم بخندم وفقط لبخند میزدم 🙂محمد که حالم را دید گفت:زینب 🤨
گفتم:جان زینب ☺️
گفت:میخوای ببرمت بیمارستان؟ 🤔
گفتم:نه بابا ولش کن، یه سردرد سادست ☺️
گفت:پس میریم یه جای دیگه که حالت خوب بشه 😉
نمیدانستم!منظورش چیست؟!
گفت:پیاده نمیشی؟
پیاده شدیم 🚙
رفتیم تابه خانه ای دوطبقه رسیدیم 🏡
محمد کلید انداخت و در را باز کرد 🚪
گفتم:کلید خونه مردمو از کجا آوردی 😳
خندید و گفت:خونه خودته عروس خانم...😂
رفتیم داخل.....
نویسنده ✍🏻: #کنیز_الزهرا
19.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍باید یه شرط هایی برقرار باشه تا امربه معروف بهمون واجب بشه !💁♂
چه چیزهایی شرط واجب شدن امر به
معروف و نهی از منکر نیســــــت؟🤓
[ برنامه ریسمان ✓]
#قسمت_هفتم⁷
🆔 @aamerin_ir
@zekrroozane ذڪرروزانہقسمت هفتم کیمیای صلوات.mp3
زمان:
حجم:
10.92M
📚 مجموعه چهل قسمتی جذاب: «کیمیای صلوات»👇🎧 #قسمت_هفتم
اندر فضائل بیانتهای ذکر شریف صلوات
🎙 اجرا و تهیه و تنظیم : مصطفی صالحی
#نشر = #صدقه_جاریه
#نذرظهور
┅❅⊰🌺⊱⊰🌺⊱⊰🌺⊱❅┅
@kelidebeheshte