eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸🇮🇷』
1.1هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
5.9هزار ویدیو
400 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 تبلیغات♥️ https://eitaa.com/AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
4.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بصیرت #حجاب 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @ya_Hossein_AL
#پروفایل ✨ #پسرانه🌸 #نظامی 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @ya_Hossein_AL
#پروفایل ✨ #پسرانه🌸 #نظامی 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @ya_Hossein_AL
#پروفایل ✨ #دخترانه🌸 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @ya_Hossein_AL
چادرت بوی خداویاس ویاسین می دهد...❤️ #پروفایل ✨ #دخترانه🌸 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @ya_Hossein_AL
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من به آمارزمین مشکوکم...😔 #یاصاحب_الزمان #صلوات 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @ya_Hossein_AL
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌌هرشب ساعت21🕘 🎀با ما همراه باشید🎈 📕رمان📕
💎به وقت رمـ💖ـان💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗رمان📕 عاشقانه 💞مذهبی💚 ❤️💔 ⚜️📖 :)👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
❤ بسم رب الشهدا ❤ ❤️💔 ✳وجودم آتش گرفته بود. می سوختم و ضجه می زدم. محکم علی رو توی بغل گرفته بودم. صدای ناله های من بین سوت خمپاره ها گم می شد... 😢از جا بلند شدم ،بین جنازه شهدا ،علی رو روی زمین می کشیدم ، بدنم قدرت و توان نداشت. ✔ هر قدم که علی رو می کشیدم ،محکم روی زمین می افتادم ،تمام دست و پام زخم شده بود، دوباره بلند می شدم و سمت ماشین می کشیدمش، آخرین بار که افتادم، چشمم به یه مجروح افتاد... 💞علی رو که توی آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش. بین اون همه جنازه شهید، هنوز یه عده باقی مونده بودن ، هیچ کدوم قادر به حرکت نبودن.تا حرکت شون می دادم، ناله درد، فضا رو پر می کرد... 🔷دیگه جا نبود. مجروح ها رو روی همدیگه می گذاشتم.با این امید که با اون وضع فقط تا بیمارستان زنده بمونن و زیر هم، خفه نشن ...  🍃نفس کشیدن با جراحت و خونریزی، اون هم وقتی یکی دیگه هم روی تو افتاده باشه... آمبولانس دیگه جا نداشت.چند لحظه کوتاه ایستادم و محو علی شدم. 🔶کشیدمش بیرون ،پیشونیش رو بوسیدم، –برمی گردم علی جان ...  برمی گردم دنبالت... و آخرین مجروح رو گذاشتم توی آمبولانس.   💥آتیش برگشت سنگین تر بود. فقط معجزه مستقیم خدا،ما رو تا بیمارستان سالم رسوند.از ماشین پریدم پایین و دویدم توی بیمارستان.بیمارستان خالی شده بود. 🔘 فقط چند تا مجروح ، با همون برادر سپاهی اونجا بودن. تا چشمش بهم افتاد با تعجب از جا پرید. باورش نمی شد من رو زنده می دید. مات و مبهوت بودم. 🍃–بقیه کجان؟ آمبولانس پر از مجروحه ، باید خالی شون کنیم و دوباره برگردم خط... به زحمت بغضش رو کنترل کرد. –دیگه خطی نیست خواهرم. خط سقوط کرد. الان اونجا دست دشمنه. 🌠یهو حالتش جدی شد،شما هم هر چه سریع تر سوار آمبولانس شو برو عقب. فاصله شون تا اینجا زیاد نیست. بیمارستان رو تخلیه کردن.اینجا هم تا چند دقیقه دیگه سقوط می کنه.یهو به خودم اومدم... 💟–علی ... علی هنوز اونجاست... و دویدم سمت ماشین ...  دوید سمتم و درحالی که فریاد می زد، روپوشم رو چنگ زد... 🔸–می فهمی داری چه کار می کنی؟ بهت میگم خط سقوط کرده... هنوز تو شوک بودم. رفت سمت آمبولانس و در عقب رو باز کرد.  جا خورد.سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد. 🔸–خواهرم سوار شو و سریع تر برو عقب، اگر هنوز اینجا سقوط نکرده بود، بگو هنوز توی بیمارستان مجروح مونده،  بیان دنبال مون. من اینجا، پیششون می مونم... سوت خمپاره ها به بیمارستان نزدیک تر می شد.سر چرخوند و نگاهی به اطراف کرد ،   🔸–بسم الله خواهرم.معطل نشو. برو تا دیر نشده... سریع سوار آمبولانس شدم.هنوز حال خودم رو نمی فهمیدم. 🔹–مجروح ها رو که پیاده کنم سریع برمی گردم دنبالتون. ✔اومد سمتم و در رو نگهداشت... 🔸–شما نه. اگر همه مون هم اینجا کشته بشیم، ارزش گیر افتادن و اسارت ناموس مسلمان ،دست اون بعثی های از خدا بی خبر رو نداره.جون میدیم ولی ناموس مون رو نه... ❌یا علی گفت و در رو بست. با رسیدن من به عقب ،خبر سقوط بیمارستان هم رسید... 🌟پ.ن: شهید سید علی حسینی در سن 29 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمدپیکر مطهر این شهید هرگز بازنگشت... 💫جهت شادی ارواح طیبه شهداصلوات💫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 👈🏻با ما همراه باشید....❤️ 💎ادامه دارد....💎 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte