1.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم جواب بلی می دهد صلای تو را
صلا بزن که به جان می خرم بلای تو را
#شهریار
#رهبر
#اَللهُمَعجِللوَلیِکاَلفرج
کپی با ذکر یک صلوات بر امام زمان (عجل الله) آزاد است.
#سیدنا_خامنه_ای
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@kelidebeheshte
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🔸حضرت #امام_خامنه_ای (مدظله العالی):
💠بسیج یک حقیقت است، اما شبیه افسانه هاست...
▫اگرچه خود انقلاب اسلامی و پدیده هایی که انقلاب یکی پس از دیگری در طول زمان و در عرصههای گوناگون بهوجود آورد، همه پدیدههای شگفتآور هستند؛ اما پدیدهی بسیج و تشکیل این نیروی عظیمِ معجزگون، استثنایی و کمنظیر است. بسیج، حقیقتی شبیه افسانههاست...
بسیج برای جوانان، شورآفرین است؛ برای دوستان، امیدآفرین است؛ برای دشمنان، بیمآفرین است...
#سیدنا_خامنه_ای
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@kelidebeheshte
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
گیرم که دوباره جَملی هست ،غمی نیست
یک فتنه ی بین المللی هست غمی نیست
ما تجربه کردیم ،که در موسم « #فتنه»
تا رهبر ما #سید_علی هست غمی نیست
#لبیک_یا_خامنه_اے
#اللهم_احفظ_قائدنا
#سیدنا_خامنه_ای
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@kelidebeheshte
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
هرکس شهید حق شد
همراه با حسین است
آری مسیر عشق از
عباس تا حسین است
در کربلای این عصر
سوگند بر ابوالفضل
«لبیک یا خامنـهای
لبیک یا حسین است
#سیدنا_خامنه_ای
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@kelidebeheshte
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
11.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبرانقلاب خطاب به جوانان عرب چه گفتند؟
🔺️ترجمه سخنرانی عربی اخیر رهبرانقلاب در حرم امام خمینی(ره).
#سیدنا_خامنه_ای
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@kelidebeheshte
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🔊🔊 همانا یاری خدا نزدیک است❕ 🔊🔊
#آیه_گرافی
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@kelidebeheshte
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
معبودی جز تو نیست❌
تو از هر عیب و نقصی منزهی،
همانا من از ستمکارانم❗️
#آیه_گرافی
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@kelidebeheshte
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
همه امور به پروردگارت منتهی می گردد..💫
#آیه_گرافی
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@kelidebeheshte
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
به راستی ❕
ما برای تو پیروزی آشکاری
فراهم آوردیم ...💪
#آیه_گرافی
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@kelidebeheshte
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
💗#پلاک_پنهان💗
#قسمت_صد_و_سی_و_سوم
کمیل کلافه رو به یاسر گفت:
ــ مگه خودت نگفتی خطرناکه من با سمانه دیدار داشته باشم
ــ آره خودم گفتم
ــ پس الان چرا میگی باید برم و خودمو نشونش بدم؟
ــ نقشه عوض شده،باید همسرت از زنده بودنت باخبر بشه،تیمور داره همه ی خط قرمزهارو رد میکنه،هر لحظه ممکنه خبری بدی بشنویم،ما الان بریم به خانوادت بگیم که حواستونو جمع کنید از خونه بیرون نیاید یا ببریم خونه ی امن،نمیپرسن برا چی؟اونوقت ما چی داریم بگیم.
کمیل روی صندلی نشست و گنگ به یاسر خیره شد.
ــ کمیل الان مادرت و همسرت فکر میکنن چون تو زنده نیستی پس خطری اونارو تهدید نمیکنه،برای همین باید همسرت از زنده بودنت باخبر بشه.مگه خودت اینو نمیخواستی؟
ــ میخواستم اما نمیخوام خطری اونارو تهدید کنه
یاسر لبخند مطمئنی زد و گفت:
ــ اتفاقی نمیفته نگران نباش،ما حواسمون هست ،الانم پاشو یه خورده به خودت برس قراره بعد چهارسال خانومت ببینتت.
کمیل خنده ی آرامی کردو چشمانش را بست،تصویر سمانه مقابل چشمانش شکل گرفت و ناخوداگاه لبخندی
بر لبانش نشست،باورش نمی شد سمانه را بعد از چهارسال از نزدیک خواهد دید،نمی دانست چه باید به او بگوید؟یا عکس العمل سمانه چه خواهد بود؟
میترسید که سمانه حق را به او ندهد،و به خاطر این چهارسال او را بازخواست کند.
ــ به چی فکر میکنی که قیافت دوباره درهم شد؟
کمیل لبخند غمگینی زد و گفت:
ــ هیچی
ــ باشه من هم باور کردم
کمیل از جایش بلند شد و کتش را تن کرد و چفیه اش را برداشت.
ــ من میرم بیرون یکم هوا بخورم
ــ باشه برو،اما زود برگرد عصر باید بری دیدنش
کمیل سری تکان داد و از اتاق خارج شد.
🍁فاطمه امیری زاده🍁