#نمازشب
خواندن قضای_نمازشب و
آمرزش خداوند متعال 🌸
°پیامبر اکرم ص:
خداوند به کسی که #نمازشب ترک شده را در روز قضا کند، افتخار می کند و می فرماید: ای فرشتگان من! بنده من قضای چیزی را که من بر او واجب نکرده ام، بجا می آورد. شاهد باشید که من او را آمرزیدم.
📚بحارالانوار، ج۸۴، ص۲۰۲، ح۱۰
♥⃢ 🌿 eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
آیت الله حق شناسآیت الله حق شناس_۲۰۲۲_۰۷_۲۴_۱۵_۴۲_۳۹_۵۸۵.mp3
زمان:
حجم:
2.84M
#نمازشب
🚩شیطون نماز شب از همه شیطان ها قوی تره
♥⃢ 🌿 eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
🔻آیتالله مشکینی(ره)
🔹از اول تا آخر نماز بکوشید که توجهتان به خدا باشد و هرچه که میتوانید، نماز را کامل کنید تا روحتان از نماز سیراب شود. گاهی سجدههای طولانی انجام دهید و اصرار کنید تا اشکتان جاری شود. روایت هست که با اصرارهای فراوان، درهای آسمان باز میشود و خداوند میفرماید: «ملائک ببینید بنده من چه میکند!»
#آیت_الله_مشکینی_ره
♥⃢ 🌿 eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
#احکام
✅ #نمازمستحبی
💠 #نماز_زیارت چیست و چگونه خوانده می شود؟
📚 #همــــــــه_مراجع:
✍ «نماز زیارت» رو فقط میشه بعد از زیارت پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)، امامان معصوم (علیهمالسلام) و همچنین حضرت اباالفضل (علیهالسلام) بخوانیم.
✍️ یعنی مستحبه بعد از زیارت، دو رکعت نماز مثل نماز صبح بخونیم با این نیت: «نماز زیارت فلان امام رو میخونم، قربةً الیالله».
البته همین که نیت توی دلتون باشه، کافیه و اصلاً لازم نیست به زبون بیارین.
✍ برای بقیه امامزادهها اصلاً «نماز زیارت» نداریم و نمیشه نیت «نماز زیارت» کرد؛ ولی میشه دو رکعت نماز مستحبی به نیت «قربةً اِلیالله» خوند و ثوابش رو به روح اونها هدیه کرد.
🔺عروةالوثقی، ج1، فصل في صلاة الإستیجار؛ پرسمان احکام
♥⃢ 🌿 eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
2.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 جان دادن بدون سختی!
🔹 استاد مسعود #عالی
درس اخلاق
♥⃢ 🌿 eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗#هفت_شهر_عشق💗
💗#قسمت_چهل_و_ششم💗
سُوَيد در ميان ميدان افتاده است. او يكى از ياران امام حسين(ع) است كه امروز صبح به ميدان رفت تا جانش را فداى امامش كند.
او بعد از جنگى شجاعانه با زخم نيزه اى بر زمين افتاد و بى هوش شد. دشمن به اين گمان كه او كشته شده است او را به حال خود رها كردند.
اكنون صداى ناله و شيون زنان او را به هوش مى آورد. بى خبر از حوادث كربلا برمى خيزد و پيكر شهدا را مى بيند. اشك در چشمانش حلقه مى زند. كاروان شهدا رفت و من جا مانده ام. همه رفتند، زُهير رفت، على اكبر رفت، عبّاس رفت. خوشا به حال آنها كه جانشان را فداى مولا نمودند.
اين صداى شيون، براى چيست؟ خداى من! چه خبر شده است؟
او نگاه مى كند كه خيمه هاى امام مى سوزد و زنان با سر و پاى برهنه از دست نامردها فرار مى كنند. سويد در خود قدرتى مى بيند، شمشيرى را برمى دارد و به سوى دشمن هجوم مى برد. او فرياد مى زند: "مگر شما غيرت نداريد؟".
او بار ديگر مى جنگد و شمشير مى زند و بار ديگر باران شمشير بر سرش فرود مى آيد.
و لحظاتى بعد، سويد آخرين شهيد كربلا، بار ديگر بر روى خاك گرم كربلا مى افتد و روحش به سوى آسمان پر مى كشد.
اسب سوارى به دنبال فاطمه دختر امام حسين(ع) است. او نيزه به دست دارد و فاطمه فرار مى كند.
اين صداى فاطمه است: "آيا كسى هست مرا يارى كند؟ آيا كسى هست مرا از دست اين دشمن نجات دهد؟".
هيچ كس جوابى نمى دهد و فاطمه در ميان صحرا مى دود. ناگهان ضربه نيزه را در كتف خود احساس مى كند و با صورت روى زمين مى افتد.
آن مرد از اسب پياده مى شود و مقنعه از سر فاطمه برمى دارد و گوشواره هاى او را مى كشد. خداى من! گوش فاطمه پاره مى شود و صورتش رنگ خون مى گيرد.
آن مرد برمى خيزد و به سوى خيمه ها مى رود تا غنيمت ديگرى پيدا كند.
فاطمه سر روى خاك گرم كربلا مى نهد و بى هوش مى شود. من با خود مى گويم، كجايى اى عبّاس تا ببينى با ناموس امام حسين(ع)چه مى كنند.
صدايى به گوش فاطمه مى رسد: "دختر برادرم، برخيز!".
اين صدا چقدر آشنا و چقدر مهربان است. او چشم خود را باز مى كند و سر خود را در سينه عمه اش زينب مى بيند.
ــ فاطمه! بلند شو عزيزم! بايد به دنبالِ بقيّه بچّه ها بگرديم، نمى دانم آنها كجا رفته اند.
ــ عمّه جان، چادر و مقنعه مرا برده اند. آيا پارچه اى هست تا موى سرم را بپوشانم؟
ــ دختر برادرم! نگاه كن من هم مانند تو...
فاطمه نگاه مى كند، مقنعه عمّه را هم ربوده اند و صورت و بدن عمّه از تازيانه ها سياه شده است.
فاطمه برمى خيزد و با عمّه به سوى خيمه ها مى روند. آنها نزد امام سجّاد()مى روند و مى بينند كه خيمه او هم سوخته و غارت شده است. زير انداز امام را هم برده اند!
خداى من! امام سجّاد(ع) با صورت بر روى زمين افتاده است. به علّت تشنگى و بيمارى آن قدر ضعف بر امام سجّاد(ع) غلبه كرده كه نمى تواند تكان بخورد.
آنها كنار امام سجّاد(ع) مى نشينند و صورت او را از خاك برمى دارند. امام به آنها نگاه مى كند و گريه مى كند. آخر چگونه او عمّه و خواهر خود را در آن حالت ببيند و گريه نكند.
مقنعه خواهر را ربوده اند، گوشواره از گوشش كشيده اند و صورت او خون آلود شده است. كدام مرد مى تواند اين صحنه را ببيند و گريه نكند.
فاطمه نيز اشك در چشمانش حلقه مى زند. برادر تشنه و بيمار است و توان حركت ندارد.
نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
♥⃢ 🌿 eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗#هفت_شهر_عشق💗
💗#ادامه_قسمت_چهل_و_ششم💗
شمر با لشكر خود در ميان خيمه هاى سوخته مى تازد و همه با شتاب مشغول غارت خيمه ها هستند. ناگهان چشم شمر به امام سجّاد(ع) مى افتد.
او تعجّب مى كند و با خود مى گويد: "مگر مردى هم از اين قوم مانده است. قرار بود هيچ نسلى از حسين باقى نماند".
شمر به عمرسعد خبر مى دهد و او با عجله مى آيد و در خيمه اى نيم سوخته امام سجّاد(ع) را مى بيند كه در بستر بيمارى افتاده است. او حجّت خدا بر روى زمين است كه نسل امامت به او منتهى شده است.
عمرسعد فرياد مى زند: "هر چه زودتر او را به قتل برسانيد". شمر به سوى امام سجّاد(ع) مى آيد. زينب اين صحنه را مى بيند و پسر برادر را در آغوش مى گيرد و مى گويد: "اى عمرسعد اگر بخواهى او را بكشى اوّل بايد مرا بكشى".
صداى شيون و گريه زنان به آسمان مى رسد.
نمى دانم چه مى شود كه سخن زينب در دل بى رحم عمرسعد اثر مى كند و به شمر دستور مى دهد كه باز گردد.
من تعجّب مى كنم عمرسعد كه به شيرخواره امام حسين(ع) رحم نكرد و مى خواست نسل امام را از روى زمين بردارد، چگونه مى شود كه از كشتن امام سجّاد(ع) منصرف مى شود؟ اراده خدا اين است كه نسل حضرت زهرا(س) تا روز قيامت باقى بماند.
عمرسعد به گروهى از سربازان خود دستور مى دهد تا در اطراف خيمه هاى نيم سوخته، نگهبانى بدهند و نگذارند ديگر كسى آسيبى به آنها برساند و مواظب باشند تا مبادا كسى فرار كند.
دستور فرمانده كل قوا اعلام مى شود كه ديگر كسى حقّ ندارد به هيچ وجه نزديك اسيران بشود.
آرامش نسبى در فضاى خيمه ها حاكم مى شود و زنان و كودكان آرام آرام به سوى خيمه هاى نيم سوخته باز مى گردند.
نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
♥⃢ 🌿 eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19