eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸』
1.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
4.6هزار ویدیو
327 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 آوا {حرفامون}:@AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام🙋‍♀ به دلیل درخواست مکرر اعضای عزیز از امشب روزی سه پارت از رمان تقدیم نگاهتون میشه🌺 التماس دعا
حرف های یک داوطلب برای تست واکسن کرونا👌
🌼علامه حسن‌زاده فرموده‌اند: گوش‌تان به دهان رهبر باشد. 🌱چون ایشان گوششان به دهان حجت‌بن‌الحسن(عج) است. 🌹 این جملات وقتی بیشتر معنا پیدا می‌کند که بدانیم صاحب تفسیر المیزان،📔 علامه عارف آیت‌الله طباطبایی 💫درباره شاگردش علامه حسن‌زاده فرموده‌اند: حسن‌زاده را کسی نشناخت جز امام زمان(عج).🍃🌷 📛 [●@kelidebeheshte●]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ کجاست ویران کننده‌ی بناهای شرک و نفاق؟! اَیْنَ هادِمُ اَبْنِیَةِ الْشِّرْکِ وَ الْنِّفاق... یامهدی ادرکنی♥️͜͡🌿 اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج... [●@kelidebeheshte●]
پیام رهبر انقلاب درپی ترور دانشمند هسته‌ای و دفاعی شهید محسن فخری‌زاده حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی در پی ترور دانشمند هسته‌ای و دفاعی شهید، دکتر محسن فخری‌زاده پیامی صادر کردند. متن پیام به این شرح است: بسم‌الله الرحمن الرحیم دانشمند برجسته و ممتاز هسته‌ئی و دفاعی کشور جناب آقای محسن فخری‌زاده به دست مزدوران جنایتکار و شقاوت‌پیشه به شهادت رسید. این عنصر علمی کم‌نظیر جان عزیز و گرانبها را به خاطر تلاشهای علمی بزرگ و ماندگار خود، در راه خدا مبذول داشت و مقام والای شهادت، پاداش الهی اوست. دو موضوع مهم را همه‌ی دست‌اندرکاران باید به جِدّ در دستور کار قرار دهند، نخست پیگیری این جنایت و مجازات قطعی عاملان و آمران آن، و دیگر پیگیری تلاش علمی و فنی شهید در همه‌ی بخشهائی که وی بدانها اشتغال داشت. اینجانب به خاندان مکرم او و به جامعه‌ی علمی کشور و به همکاران و شاگردان او در بخشهای گوناگون، شهادت او را تبریک و فقدان او را تسلیت میگویم و علو درجات او را از خداوند مسألت میکنم. سیّدعلی خامنه‌ای ۸ آذرماه ۹۹ [●@kelidebeheshte●]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️منتظر پاسخ سخت هستیم فرمانده الوعده وفا. 🔹نشر حداکثری برای درخواست از اسرائیل، پیرو وعده فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هشتک: [●@kelidebeheshte●]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍🏻 صلى الله عليه و آله: خداوند سبحان فرمود: «هرگاه بدانم كه ‏‌ام غالبا به ياد من است، خواست او را به درخواست و و نياز با خودم منتقل مى‏‌كنم، 👈🏻و هرگاه بنده‌‏ام چنين [همواره خواهان درخواست از من و راز و نياز با من‏] باشد، اگر بخواهد اشتباه كند، اشتباه كردنش مى‌‏شوم. اينان، اولياى حقيقى من‌‏اند. اينان، پهلوانان حقيقى‏‌اند». 📚 بحار الأنوار، جلد ۹۳ صفحه ۱۶۲. 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte 💚نمازشب را با ما تجربه کنید💚
💐بسم رب نور علی نور💐
.‌.‌.♥️🌿 تانور ‌ولا‌بہ‌سینہ‌ماتابید. . .✨ نفرت‌زِ منافق‌‌ بہ‌دل مارویید ما‌جملہ ولایت‌هستیم✌🏻 تاڪور شود هرآنڪہ‌ نتوان ‌دید. .😌 🌸 [●@kelidebeheshte●]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سـلام ڴرمماݩ را بہ حاج قاڛݦ بـرسانـید🌷🌸 [●@kelidebeheshte●]
5_6267132822813671512.mp3
2.55M
•﷽• [تـاآخـر گـۅش ڪنید^^🎙🖇] برکت‌میخوای‌گوش‌کن ‌حمایټ ڪنید🌻💕 [●@kelidebeheshte●]
🌌هرشب ساعت21🕘 🎀با ما همراه باشید🎈 📕رمان📕
💎به وقت رمـ💖ـان💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗💗 فاطمہ گفت: -ببین عسل هممون خطاهای بزرگ وکوچیک داریم تو زندگی فقط تو نیستی! با التماس دستم رو بردهانش گذاشتم وگفتم: -خواهش میکنم بزار حرفم رو بزنم چرا تا میخوام خودواقعیمو بهت معرفی کنم مانعم میشے؟ او دستم رو کنارزد و پرسید: -حالا شما چرا اینقدر اصرارداری اعتراف به گناه کنی؟ فکر میکنی درستہ؟! سرم رو با استیصال تکان دادم و گفتم: -نمیدونم...نمیدونم… فقط میدونم که اگه بناباشه به یکی اعتماد کنم وحرفهامو بزنم اون تویی و بعد از این که بگی فکر میکنی چی میشه؟ -نمیدونم!!!! شاید دیگه برای همیشہ از دستت بدم او اخم دلنشینی کرد و باز با نمک ذاتیش گفت: پس تصمیم خودتو گرفتے!! فقط از راه حلت خوشم نیومد. میتونستے راه بهتری رو برای دک کردنم پیدا کنے! میان گریه خندیدم: -من هیچ وقت دلم نمیخواد تو رو از دست بدم فاطمه او انگشت اشاره اش رو بہ حالت هشدار مقابل دیدگانم آورد و گفت: -والبته کورخوندی دختر جان! من سریش ترین فرد زندگیتم! مطمئن نبودم... بخاطر همین با بغض گفتم: -کاش همینطور باشه… او خودش رو جمع وجور کرد و با علاقه گفت: -خوب رد کن اعترافتو بیاد ببینیم… میخواستم حرف بزنم که او با چشم وابرو  وادار بہ سکوتم کرد وفهمیدم کسی به ما نزدیک میشود. سرم را برگرداندم و همان خانمی که مسؤول برنامہ‌ ها بود را دیدم که با لبخندی پرسشگرانہ بہ سمتمون میومد. با نگرانی آهستہ گفتم: -وای فاطمہ الانه که بیاد یه تشر بزنه بهمون فاطمہ با بیتفاوتی گفت: -گنده دماغ هست ولے نه تا اون حد... نگران نباش.... رگ خوابش دست خودمه. در حالیکه بهمون سلام میکرد مقابلمون ایستاد و با لحن معنے داری خطاب به فاطمه گفت: -به به خانوم بخشے!!! میبینم که فرمانده ی بسیج در وقت خاموشی اومده هواخوری!!! فاطمہ با لبخند و احترام خطاب به او پاسخ داد: -خانوم اسکندری هم مثل همیشه با تمام خستگی آماده به خدمت!! هردو خنده ی کوتاه واجباری تحویل هم دادند.بعد خانوم اسکندرے خیلے سریع حالت چهره اش را جدی کرد و پرسید: -مشکلی پیش اومده؟ چرا نخوابیدید؟ اگر فرماندهان ببینند گزارش میدن فاطمہ با آرامش پاسخ داد: -قبلا با جناب احمدی هماهنگ کردم. بعد در حالیکه دست مرا در دستانش میگذاشت ادامہ داد: -دوست عزیزم حال خوشی نداشت. در طول روز وقتی برای شنیدن احوالاتش نداشتم.باخودم گفتم امشب کمی برای گپ زدن با ایشون وقت بزارم. خانوم اسکندرے نگاه موشکافانه ای بہ من انداخت و بگمانم با کنایه گفت: -عجب دوست خوبے.!! پس پیشنهاد میدم اینجاننشینید.سربازها رفت وآمد میکنند خوب نیست... تشریف ببرید بہ خوابگاه مسئولین. فاطمہ گفت: -ممنون ولی ما در مدتی ڪه اینجا بودیم سربازی ندیدیم. ومیخواستیم تنها باشیم. بنابراین خوابگاه مسئولین گزینہه یمناسبی نیست.. ماحصل صحبتهای این دونفر این شد که ما طبق خواست خانوم اسکندری که کاملا مشخص بود یڪ درخواست اجباریست بہ سمت خوابگاه مورد نظر که به گفته ی ایشون کسے داخلش نبود راه راکج کردیم و او وقتی بہ آنجا رسید به فاطمہ گفت: من یکساعت دیگر برمیگردم. که یعنے هرحرفے دارید در این یکساعت بہ سرانجام برسونید. تا رفت بہ فاطمہ با غرولند گفتم: بابا اینجا کجاست دیگہ!!! یعنی یک دیقہ هم نمیتونیم واسه خودمون باشیم.؟ فاطمہ با خنده ی شیطنت آمیزی گفت: -فقط یڪ ساعت…. گفتم: -خیلے کمہ… گفت:پس حتما صلاح نیست.. من با لجبازی گفتم: -آسمون بہ زمین بیاد زمین برسه بع آسمون من باید امشب باهات حرف بزنم 🍁نویسنده: ف مقیمی🍁 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
💗💗 نشستیم روی یکی از تختها و من بدون وقفه شروع کردم به صحبت: -فاطمه من خواب آقام رو دیدم.. بعد از سالها... خواب دیدم تو دوکوهه است. همونجایی که ما امروز بودیم... دیدم که ازم ناراحته. روشو ازم برمیگردونه... هرچی التماسش کردم باهام حرف نزد... جز یک جمله که مو به تنم سیخ میکنه… پرسید: چی گفت آقات؟ بغضم رو فرو خوردم و با صدای لرزون گفتم: -گفت:سردمه’،!! تو لباس از تنم درآوردی... فاطمه حالت صورتش تغییر کرد وبا حیرت وناراحتی گفت: -ای وااای….تو مگه چیکار کردی دختر؟! لحن فاطمه کافی بود تا دوباره هق هق از سر بگیرم و صورتم رو میون دستانم پنهون کنم.میون هق هقم با درماندگی گفتم: واآی فاطمه فاطمه فاطمه… بپرس چیکار نکردم.. من تا خرخره تو کثافتم… فاطمه که حالا نگرانی درصورتش موج میزد دستان منو از روی صورتم کنار زد و در آغوشم گرفت. لرزش بدنش رو میان هق هقم کاملا حس میکردم و گمانم این بود که حالش خوب نیست. ازش پرسیدم: -خوبی؟ او که لبهایش کبود شده بود با تکان سر بهم فهماند خوبه. ولی خوب نبود... روی تخت دراز کشید و بالبخند تصنعی گفت: -خوبم فقط خواب آقات… چیکارکردی عسل که آقات ازت گله داره؟ اوبایادآوری خوابم حواسم رو ازخودش پرت کرد. گردن کج کردم وچیزی یادم آمد. گفتم: -میدونی اسم واقعی من چیه؟ او با تعجب وپرسش نگاهم کرد. یک قطره ازاشکم روی گونه ام آرام سر خورد و روی چادرم افتاد: -رقیه….رقیه سادات فاطمه حسابی شوکه شد .به سرعت پاشو جمع کرد. بسمتم نیم خیز شد وبا با ناباوری پرسید: -تو …از ساداتی؟؟ خودم هم از یادآوریش قلبم به درد آمد وبا حالت تاسف چشمانم وبستم. فاطمه هنوز تو شوک بود... انگار که من خودم رو ملکه معرفی کردم و او از اینکه چرا تا به الان نمیدونسته که من چه شخص مهمی هستم ناراحت وخجالت زده ست! گفت: -چرا زودتر نگفتی؟! تو این پنج شیش ماه اینهمه باهم ازهردری صحبت کردیم اون وقت تو یک کلمه موضوع به این مهمی رو بهم نگفتی؟ گفتم چه فرقی میکرد؟! با ناراحتی گفت: -چه فرقی میکرد؟!! میدونی چقدر مقامت پیش خدا بالاست؟ اگر میگفتی پاهامو درحضورت دراز نمیکردم..مدام صورت وگردنتو میبوسیدم... تو یادگار اهل بیتی..اونوقت... فاطمه چی میگفت؟!! چرا اینطوری خطابم میکرد؟! پس چرا هیچ کس دیگری درمورد سادات بودنم چنین نظری نداشت؟ فقط عیدهای غدیرخم که میشد دوستان پدرم میومدند و اسکناسهای مهرشده می‌گرفتند وبا تبریک میرفتند؟ سرو صورتم رو میبوسیدند ولی کسی اینقدر از اینکه من ساداتم حس ارزشمندی بهم نداده بود! و جمله ی آخر فاطمه عجب مشت محکمی بود..مشتی که درست گناهان ریزودرشت وخرابکاریهای این ده ساله ام رو هدف می‌گرفت. امشب چرا اشکهای من تمامی نداشتند؟ چرا حس شرمندگی وسرخوردگی من پایان نداشت؟ ! اون از آقام که صبح به خوابم آمد و گله کرد من لباس تنشو ازش گرفتم و این هم از فاطمه که یادم انداخت من یادگار اهل بیتم!! چقدر جمله ی سنگینی بود. پرونده سیاه من کجا و کتاب سفید و خوشبوی اهل بیت کجا؟! گفتم:شرمنده تر از اینم نکن…. روم سیاهه فاطمه.. از کنارش بلندشدم وکنار پنجره ایستادم. نور اتاق کم بود  با این حال چراغ رو خاموش کردم تا فاطمه رو نبینم.از بیرون ماه پیدا بود. با تمام نفرتی که از خودم وکارهام داشتم اعتراف کردم : -فاطمه میخوای بدونی یادگار اهل بیت تو این دنیا چیکار کرده؟! 🍁نویسنده: ف مقیمی🍁 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
💗💗 بعد فوت آقاش زد به جاده خاکی.. اول نمازشو قطع کرد! چون میخواست به خیال خودش از خدایی که آقاشو ازش گرفته انتقام بگیره تو مدرسه همیشه تنها بود. هیچکس باهاش عیاق نمیشد. آخه همیشه ماتم بود. همیشه آینه ی دق بود تنها یک نفر درکش کرد و اونو با همه ی احوالات بدش خواست و باهاش دوست موند که اونم دست روزگارازش گرفت و برای همیشہ مهاجرت کرد به انگلیس.. اون دوست خوب و واقعی یک سری یادگاری براس یادگاراهل بیت گذاشت که اون یادگاریها یک اسم بود که کسے نتونه بشکنتش! و یک عالمه اعتماد بنفس و محبت و شجاعت که الان مطمئنم همشون پوشالی بود! آره اسمم رو عاطفه انتخاب کرد تا دیگه کسی منو صدا نکنند رقی... بهم شجاعت داد تا مقابل مهری بایستم و حق وحقوقم روبگیرم. بهم اعتماد بنفس داد تا بتونم با مرگ آقام کنار بیام و از توسریهای مهری نترسم و یادبگیرم چطور گلیم خودمو تو این روزگار از آب بیرون بکشم. ولے در ازای اینها یک چیز هیچ وقت از بین نرفت واون آرامش وتوجه بود! مخصوصا با رفتنش خیلی تنها شدم. اوایل باهاش در تماس بودم. میگفت دانشگاه میره و منم باید برم. حرفشو گوش دادم. با هر بدبختی ای بود رفتم. کارمیکردم وخرج دانشگاهمو جور میکردم. قبل از دانشگاه اگرچه چادرسرم نمیکردم ولی سنگین بودم. نه آرایشی.نه لباس نافرمی تونخ هیچ کدوم اینها نبودم. تو سال اول با دوتا از همکلاسیهام سر ردو بدل کردن جزوه دوست شدم که تو کل دانشکده معروف بودن به ژورنال مدو زیبایی. هم زیبا بودند وهم خوب لباس می‌پوشیدند. پسرهای زیادی دنبالشون بودند و اونها هم هرروز با یک نفر قرار میگذاشتند. اوایل رفتارهاشون برام آزاردهنده بود وحتی نصیحتشون میکردم ولی نفهمیدم چیشد که منم کم کم عین اونا شدم. خب میدیدم اونها در راس توجهند.شادند. میخندند واز همه مهمتر با من خیلی مهربونند. شرایط دانشگاه و کارم باهم جور درنمی اومد.از کارم بعد از یہ مدت بیرون اومدم و دنبال یہ کاری با درامد بهتر گشتم که بتونم گلیمم رو از آب بیرون بکشم. سحر یک دختر شیرازی بود که پدر ثروتمندی داشت و براش خونه ای رهن کرده بود. او وقتی دید اوضاع واحوال مادی و زندگیم درست حسابی نیست بهم پیشنهاد داد منم با او ونسیم در اون خونه زندگے کنم. آغاز تغییرات وفساد من در همون خونه بود. اکیپ سہ نفره ی ما باعث به وجود اومدن خیلی اتفاقها شد.اونها با آب وتاب از پسرهای مختلف صحبت میکردند و گاهی با آنها به پارتیهای مشترک میرفتند. اوایل من قبول نمیکردم باهاشون برم ولی یه شب سر اون مساله هم وا دادم حالا که دارم فکر میکنم میبینم وقتی گناه رو به چشم ببینی و مدام راجبش با زیباترین کلمات تعریف بشنوی کم کم نسبت بهش بیتفاوت میشی وخودت هم گنهکار میشی... هم از اول که گناه کار نبودن از یه گناه کوچک شروع میشه تو به گناه بزرگتر ختم میشه.... تو همون مهمونی ها بود که فهمیدم چقدر نیاز دارم یہ مردی بهم توجه کنه. چقدر دلم نگاه عاشقونه میخواد… سحر منو با یکی آشنا کرد... یک پسر زشت وسیاه که وقتی باهات حرف میزد یک کم باید صورتت رو میکشیدی عقب تا بوی وسیگارش حالتو بد نکنه. اون با همه ی زشتی و غیر قابل تحمل بودنش چیزی گفت که حالم رو تغییر داد. گفت:با اینکه عین سحر ونسیم هفت قلم آرایش نکردی ولے خیلی جذاب تر از اونایی شاید او به خیلیها این جملہ رو در طول روز میگفت ولی من احتیاج داشتم بشنوم. احتیاح داشتم یکی منو ببینه. بهش گفتم: اگر اینطور بود حتما دوستام بهم میگفتن. اون با نگاهش خیره به چشمام گفت: باید از یه مرد بپرسی که زیبایی یعنی چی؟! شک نکن دوستات از روی حسادت بهت نگفتن که زیبا هستی.... 🍁نویسنده: ف مقیمی🍁 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از کلید‌بهشت🇵🇸』
🌸 بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ ✨الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ✨اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی ✨السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَة ✨الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ ✨یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِ ✨مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین. 🌷 « یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِک َ» 🌱 به نیت شفای بیماران و رهایی از ویروس منحوس کرونا و سلامتی اقا صاحب الزمان و رهبرمان ..... ╔═══✨ ════╗ @kelidebeheshte ╚═══✨ ════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥تلنگر هرگاه ڪه نمازتــ قضاشدونخواندے دراین فڪر نباش ڪہ وقت نماز خواندن نیافتے بلڪه! فڪرڪن چہ گناهے را مرتڪب شدے کہ خداوندنخواست درمقابلش بایستے! نماز راسبڪ نشماریم💔 [●@kelidebeheshte●]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بابا امام زمان(عج) سفارش کرده دعا کنید برا من😔 🔴بسیار زیبا و تاثیر گذار ببینید و منتشر کنید 👤 🌏 [●@kelidebeheshte●]
🙏اگر پریدن به داری ،بدان که . 🌹نماز شب امشب را هدیه می کنیم به حضرت زهرا سلام الله علیها [●@kelidebeheshte●] 💛نمازشب را با ما تجربه کنید💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 صبح خودمون روباسلام به 14معصوم شروع میکنیم به نیابت از رهبرعزیزمون 🌸 🍁الْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اَللّه صل الله علیه وآله 🍁السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَاَلْمؤمِنین 🍁السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَلزَهْراءُ 🍁السَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی 🍁السَّلامُ عَلَیْکَ یا حُسَینَ بنَ عَلیٍ سَیدَ اَلشُهَداءِ 🍁السَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ‌اَلحُسَیْنِ زینَ اَلعابِدینَ 🍁السَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍ نِ اَلباقِرُ 🍁السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ نِ اَلصادِقُ 🍁السَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ نِ اَلکاظِمُ 🍁السَّلامُ عَلَیْکَ یاعَلیَّ بنَ‌مُوسَی‌اَلرِضَا اَلمُرتَضی 🍁السَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدٍ بنَ عَلیٍ نِ اَلجَوادُ 🍁السَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ مُحَمَّد نِ اَلهادی 🍁السَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلعَسْکَری 🍁السَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمان وَ رَحْمَةَ اَللّهِ وَ بَرَکاتِهِ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂