eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸』
1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
326 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 آوا {حرفامون}:@AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ali-fani-8.mp3
21.06M
❤️ منتظران بقیه الله (ارواحنا فداه) ❤️ ان شاء ا... هر روز صبح همراه باشید با قرار تجدید بیعت روزانه با 🌺امام زمان (عج)🌺 ❗️چله دعای عهد❗️ روز9⃣3⃣ جهت یادآوری فراموش نشه ها☺️😇 🎤 https://eitaa.com/kelidebeheshte/6370
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ ✨مسئله روز ✨ ♻️حکم گوش دادن آهنگ رپ 🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
مساله ٢٧٩ - اگر در صورت يا دستها بريدگى يا زخمى است که خون آن بند نمی آيد و آب براى آن ضرر ندارد، بايد در آب کر يا جارى فرو برد و قدرى فشار دهد که خون بند بيايد بعد به دستورى که گفته شد وضوى بگيرد. 🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
سلام روزتون بخیر متاسفانه دیشب یه اشتباهی پیش اومده و رمان رو اشتباه گذاشته بودم... الان ویرایششون کردم میتونید قسمت های جدید رو مطالعه کنید امشب منتظر ۴پارت جدید باشید🌸 بازهم شرمنده بابت اشتباهی که پیش اومده بود حلال کنید🙏
[﷽] 🍁📄 ♦️خـــــد‌ا‌ همہ‌ را امتحـــــان‌ مےڪــــــــــند خـــــوش‌ بـــــہ‌ سعادت‌ ڪـــــسی‌ ڪـــــہ‌ عـــــلاقہ‌هاے‌ بےارزش‌نـــــدارد‌ و از علاقـــــہ‌هاے بـــــا ارزشش‌ هــــــــــم‌ مےتـــــواند‌ بـــــگذرد. (مانـــــند شـــــهد‌ا‌ ڪـــــہ‌ براے‌ رســـــیدن‌ بـــــہ‌ خـــــدا ا‌ز‌هـــــمہ‌ علایـــــق‌ دنـــــیویشون‌ گذشـــــتن:) [﷽] 🍁📄 ♦️خـــــد‌ا‌ همہ‌ را امتحـــــان‌ مےڪــــــــــند خـــــوش‌ بـــــہ‌ سعادت‌ ڪـــــسی‌ ڪـــــہ‌ عـــــلاقہ‌هاے‌ بےارزش‌نـــــدارد‌ و از علاقـــــہ‌هاے بـــــا ارزشش‌ هــــــــــم‌ مےتـــــواند‌ بـــــگذرد. (مانـــــند شـــــهد‌ا‌ ڪـــــہ‌ براے‌ رســـــیدن‌ بـــــہ‌ خـــــدا ا‌ز‌هـــــمہ‌ علایـــــق‌ دنـــــیویشون‌ گذشـــــتن:) 🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
[﷽] 🍁📄 ♦️خـــــد‌ا‌ همہ‌ را امتحـــــان‌ مےڪــــــــــند خـــــوش‌ بـــــہ‌ سعادت‌ ڪـــــسی‌ ڪـــــہ‌ عـــــلاقہ‌هاے‌ بےارزش‌نـــــدارد‌ و از علاقـــــہ‌هاے بـــــا ارزشش‌ هــــــــــم‌ مےتـــــواند‌ بـــــگذرد. (مانـــــند شـــــهد‌ا‌ ڪـــــہ‌ براے‌ رســـــیدن‌ بـــــہ‌ خـــــدا ا‌ز‌هـــــمہ‌ علایـــــق‌ دنـــــیویشون‌ گذشـــــتن:) 🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
❣ دوست داشتنَت حسِ دنیاست که صبــــــح‌ها پیش از باز شدنِ در بیدار می‌شود 🌹 السلام علیک یا بقیه الله 🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔮 💎از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت است که فرمودند:💎 🍀نماز شب بیست و سوم ماه رجب، دورکعت است که در هر رکعت، بعد از سوره حمد، ۲۵ مرتبه سوره شمس، خوانده شود.🍀 🎁 ✍🏻هرکس این نماز را بخواند،پس خداوند ثواب هفتادحج و ثواب هزارتشییع جنازه و ثواب عیادت مریض وثواب کسی که حاجت هزار مومن را داده است به او بدهد.❤️ :اقبال الاعمال.صفحه ۱۷۴📚 🤲🏻🌿 🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
فقط برای خدا.mp3
1.92M
ـ از کجا بفهمم، میزان اخلاصم در کاری که به اصطلاح "برای خدا" انجام می‌دهم، چقدر هست؟ 💥آیا واقعاً "برای خداست"، یا "برای خودم"؟ 🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
روزِمان را با سَلام بَر چهارده مَعْصوم آغاز می‌کنیم 🌱اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اَللّه صل الله 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَاَلْمؤمِنین 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَلزَهْراءُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُسَینَ بنَ عَلیٍ سَیدَ اَلشُهَداءِ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ‌اَلحُسَیْنِ زینَ اَلعابِدینَ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍ نِ اَلباقِرُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ نِ اَلصادِقُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ نِ اَلکاظِمُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاعَلیَّ بنَ‌مُوسَی‌اَلرِضَا اَلمُرتَضی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدٍ بنَ عَلیٍ نِ اَلجَوادُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ مُحَمَّد نِ اَلهادی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلعَسْکَری 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمان وَ رَحْمَةَ اَللّهِ وَ بَرَکاتِهِ 🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💎به وقت رمـ💖ـان💎
🌌هرشب ساعت21🕘 🎀با ما همراه باشید🎈 📕رمان📕
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت137 بعد از مدتی که رسیدیم از امیر خداحافظی کردم و رفتم سمت در ورودی زنگ طبقه خونه پدر علی رو فشار دادم بعد از چند ثانیه در باز شد اولین بار بود بدون علی خونه پدرو مادرش میرفتم استرس عجیبی داشتم تا برسم فقط صلوات میفرستادم مادر علی دم در منتظرم بود با دیدنم جلو آمد و بغلم کرد مامان: سلام عزیزم ،خیلی خوش اومدی _سلام مامان جون ،خیلی ممنون بعد از کلی احوالپرسی به اتاق علی رفتم ،نفس میکشیدم و آروم میشدم ،کل اتاق بوی علی رو میداد لباسامو عوض کردم شب که شد به پدر و مادر علی گفتم که از اومدن من به اینجا حرفی به علی نزنن بابای علی هم با شنیدن این حرف کلی خندید و تحسینم کرد بعد از خوردن شام ،ظرفا رو شستم و به اتاق برگشتم برق اتاق و خاموش کردم تا وقتی علی برگشت با دیدن روشنایی اتاقش شک نکنه با نور چراغ گوشیم به سمت کتابخانه کوچیک اتاق رفتم مشغول نگاه کردن کتاب بودم که چشمم به یک برگه که از لای کتاب نهج البلاغه بیرون زده بود افتاد کتاب و برداشتم و رفتم روی تخت درازکشیدم برگه رو که نگاه کردم ،دیدم همون برگه ای بود که بهش داده بودم توی حرم امام رضا لای برگه گل نرگس خشکیده بود انگار هنوز هم تازه اس و بوی تازگی میده... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت138 بعد از خوندن کمی کتاب زیر نور چراغ گوشیم نفهمیدم کی خوابم برد با شنیدن صدای اذان گوشی بیدار شدم و خواستم خاموشش کنم ولی گوشیم خاموش بود بلند شدم ببینم صدا از کجاست دیدم علی درحال نماز خوندنه با دیدنش اشکام جاری شد ریشاش بلند شده بود و صورتش به خاطر آفتاب سوخته بوداز اتاق خارج شدمو رفتم وضو گرفتم و برگشتم سجاده مو پشت سر علی پهن کردمو منتظر شدم تا نمازش تمام بشه و با هم نماز صبح و بخونیم چقدر دلم تنگ شده بود برای خوندن نماز دونفره مون ... علی بعد از سلام آخر برگشت سمتم تا چند ثانیه فقط به هم نگاه میکردیم دلتنگی رو از چشمای خسته علی دیدم علی: سلام بانو... _سلام آقا.. علی:حالا گوشیت و خاموش میکنی؟ نمیگی این دل من هزار راه میره ،؟ شانس آوردم از دیوار خونه اتون بالا نرفتم وگرنه نمیدونستم چه جوابی به بابات بدم ... البته اون موقع شب ،با قیافه در به داغون من ،اگه کسی منو رو دیوار میدید یقین میکرد که دزدم،علی حرف میزد و من میشنیدم چقدر دلم برای حرفهاش تنگ شده بود دلم میخواست ساعت ها بشینم رو به روش... فقط حرف بزنه و من نگاهش کنم علی: آیه ؟ خوبی ؟ چرا چیزی نمیگی! خندیدم و گفتم : منو باش ! میخواستم آقا رو قافلگیر کنم ،نگو که خودم قافلگیر شدم علی: پس بگوو ..خانم خانوما نقشه ها داشتند... پاشو پاشو اول نمازمونو بخونیم بعدا باهم صحبت میکنیم چادرمو سرم کردمو ایستادیم برای خوندن نماز عاشقی ... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت139 بعد از خوندن نماز ودعا آماده شدیم و سمت تپه نور الشهدا حرکت کردیم بعد از چند ساعت رسیدیم صدای دعای عهد به گوش میرسید ماشین و پارک کردیم و پیاده شدیم تا برسیم بالا چند باری گوشه ای نشستم و نفس تازه میکردم علی هم لبخندی میزد و چیزی نمیگفت انگاراینجا هم خودشو برای محرم سیاه پوش کرده بوداول رفتیم سمت مزار شهدا کنارشون نشستیم و شروع کردیم به خوندن زیارت عاشورا علی هم آروم زیر لب روضه میخوند اولین بار بود که صدای روضه خوندنش رو میشنیدم سوزی در روضه اش بود که آدم و به آتش میکشوند بعد از مدتی بلند شدیم و به سمت محوطه رفتیم اول رفتیم دوتا چایی با نذری گرفتیم بعد رفتیم یه گوشه ای نشستیم من شروع کردم به تعریف کردن .... از سیاه پوش شدن دانشگاه گفتم از هیئتی که داخل نماز خونه برپا کردیم گفتم.. حالا علی سکوت کرده بود و فقط گوش میداد . داشتم صحبت میکردم که دوباره گوشیش زنگ خورد با نگاه کردن به صفحه گوشیش عذرخواهی کرد و بلند شد و رفت ... دومین بار بود ..فکر و خیال امانم نمیداد میدانستم که علی خطایی نمیکنه .. ولی چه کسی پشت خط بود که باعث میشد علی از من جدا بشه ... بعد از خوردن چایی و لقمه نون و پنیرم علی برگشت و کنارم نشست _علی ؟ علی:جانم _اربعین پیاده بریم کربلا؟ (کمی سکوت کرد ) علی: ان شاء الله _من پاسپورت دارم ولی انقضاش گذشته بیا فردا باهم بریم کارامونو انجام بدیم ،که ان شاءالله اربعین حرم امام حسین(ع) باشیم علی: ان شا ءالله 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت140 از جوابهای کوتاهش متوجه شدم خبریه ... دلم میخواست بپرسم ،ولی با خودم گفتم اگه نیاز به دونستن من بود حتما علی بهم میگفت چند لحظه ای نگذشت که یه آقایی به سمت ما آمد و علی رو صدا زد علی هم بلند شد و به سمتش رفت همدیگه رو بغل کردند علی هم منو به اون آقا معرفی کرد و اون آقا رو هم به من معرفی کرد اسمش حاج اکبر بود حاج اکبر : داداش شنیدم داری راهی میشی،،التماس دعا ما رو فراموش نکنیااا....یه موقعی پریدی رفتی دست ما رو هم بگیر حرفاش نامفهوم بود برام از چی داشت صحبت میکرد کجا قرار بود بره ! دنیایی سوال ذهنمو درگیر کرده بود علی بحث و عوض کرد از حاج اکبر خواست دهه اول محرم به دانشگاه بیاد واسه روضه خوانی و مداحی کردن حاج اکبرم هم با کمال میل قبول کرد ولی من همچنان توی فکر بودم حتی متوجه رفتن حاج اکبر نشدم علی: آیه؟ آیه خوبی؟ _اره ،خوبم علی : بریم؟ _اره بریم با علی رفتیم سمت خونه ما ناهار و باهم خوردیم وبعد از ناهار گفت با کسی قرار داره و نمیتونه بیشتر بمونه منم اصرار نکردم و خداحافظی کردیم توی ذهنم پر از سوالای بی جواب بود علی چه چیزی رو داشت از من پنهان میکرد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫شب ❄️داستان زندگی ماست 💫گاهی پرنور، ❄️گاهی کم نور میشود 💫اما بخاطر بسپار هر آفتابی ❄️غروبی دارد و هر غروبی طلوعی 💫قرنهاست که هیچ شبی ❄️بی صبح شدن نمانده است 💫به امید ❄️طلوع آرزوهایتان شبتون بخیر 🌟🌙