eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸』
1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
326 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 آوا {حرفامون}:@AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🌱 این عشقِ آتشین ، زِ دلم پاڪ نمےشود مجنون بہ غیر خانہ‌ے لیلا نمےشود بالاے تخٺ یوسف ڪنعان نوشتہ‌اند هر یوسفے ڪہ یوسفِ زهرا نمےشود 🌷 💚 🌷 🌼 🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹 @kelidebeheshte
Ali Faani - Be Taha Be Yasin (128).mp3
5.3M
بــــه طاها بــــه یاسی ن بــه معــراج احــمد♪♬ یــــه قــــدر و بــــه ڪــــوثر بــــه رضــــوان و طوبــے♪♬ ،بــــه وحے الهے بــــه قــــرآن جارے♪♬ بــــه توراتــــــ موسے و انجــــیل عیسے♪♬ 🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹 @kelidebeheshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌∞♥∞ [ 📲 ] جه‍آنم‌بی‌تــ✧ـــو.. مه‌آل‍ــود است! :)🎈 اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🤲🏻 🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹 @kelidebeheshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پیغام عجیب بنده برای خدا... 🎙حجت الاسلام سید حسین مؤمنی(: 🌤اللـهُمــّ عَجّـلــْ لـِوَلیـّڪـَ الفـَرجــْ 🌤 🌕الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ «منو بشناس» 🎼 چهل خواننده مطرح کشور برای ایران خواندند.....(: 🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔮 💎 از پیامبر اکرم {صلی الله علیه و آله و سلم} روایت است که فرمودند:💎 🍀نماز شب چهاردهم ماه شعبان، چهار رکعت است، که در هر رکعت بعد از سوره حمد، پنج مرتبه سوره عصر خوانده شود.🍀 🎁 💌هرکس که این نماز را به جا آورد، می نویسد خدا از برای او ثواب نماز گزاران از زمان آدم تا روز قیامت را، بر می انگیزد خدا او را در حالی که صورتش از خورشید و ماه نورانی تر بوده باشد و او را می آمرزد.💌 :وسائل الشیعه جلد ۵ صفحه ۲۳۴📚 اقبال الاعمال.صفحه ۶۹۳. 🤲🏻🍁 🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
🌌هرشب ساعت21🕘 🎀با ما همراه باشید🎈 📕رمان📕
💎به وقت رمـ💖ـان💎
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان او_را ...💗 قسمت چهاردهم دیگه دلم نمیخواست ریخت عرشیا رو ببینم، از بعد ماجرای خودکشیش واقعا ازش بدم اومده بود، اخلاقاش خوب بود دوستم داشت ولی برای من،ضعف یک مرد غیر قابل تحمله😒 فعلا رابطمو باهاش قطع نکرده بودم چون از دیوونه بازیاش میترسیدم! ولی اصلا دوست نداشتم باهاش صحبت کنم😣 خودشم اینو فهمیده بود! فردا پنجشنبه بود و به مرجان قول داده بودم باهاش برم مهمونی، رفتم تو فکر... برم؟ نرم؟ چی بپوشم؟ اصلا به مامانینا چی بگم؟ تو فکر بودم که گوشیم زنگ خورد... عرشیا بود😒 فقط خدا رو شکر کردم که به این مثل سعید ،رو نداده بودم،وگرنه الان باید یه بهونه هم برای پیچوندن این پیدا میکردم😒 -الو...؟ -الو ترنم ....خوبی؟ -سلام.ممنون،تو چطوری؟ بهتری؟ -تا وقتی ترنم کنارم باشه خوبم...💕 میای با هم بریم بیرون... همون کافی شابی که اون بار رفتیم؟؟ -عرشیا،ببخشید... خیلی سرم شلوغه، کلی درس دارم -ترنم... جون من! پاشو بیا نزن تو ذوقم... بیا دیگه ...لطفا😢 از دست تو ... پس بیامم زود باید برگردما! تو فقط بیا... خودم اصلا میام دنبالت و برت میگردونم -نه نه،نمیخواد... خودم میام -باشه،نیم ساعت دیگه راه میفتم فعلا گوشی رو قطع کردم و پرتش کردم رو تخت... گاهی وقتا دلم میخواست عرشیا رو خفش کنم😑 یه دوش گرفتم و حاضر شدم رفتم آشپزخونه و چندتا بیسکوئیت برداشتم و راه افتادم. رسیدم کافی شاب ... اونم اونجا بود شروع کرد بازم اظهار علاقه کردن ... ولی اصلا تو دلم نمیرفت بعد مدتی که پیش هم بودیم خداحافظی کردمو رفتم رسیدم به چهارراه و طبق معمول چراغ قرمز...🚦 همینجور که داشتم اطرافو نگاه میکردم،چشمم افتاد به همون دختر گل فروش! سریع شیشه رو دادم پایین! - دختر! دختر خانوم! بیا اینجا! بدون معطلی دوید سمت ماشین و گفت -عه سلام!شمایید!😅 باز میخواید گل بخرید؟؟ -آره میخرم اما یه شرط داره! -چه شرطی؟؟ -بیا سوار ماشین شو باهم یه دور بزنیم. -چی ؟سوار ماشین شما؟😳 نه من نمیتونم! -چرا؟؟مگه میخوام بخورمت؟؟ فقط میخوام یکم باهم صحبت کنیم! -نه خانوم نمیشه... من که شمارو نمیشناسم... -خیلی خب ،بریم پارک همین خیابون بغلی؟ فقط میخوام چنددقیقه باهم صحبت کنیم. -اممممم... چی بگم... باشه من میرم،شما هم خودت بیا! -خب بیا سوار ماشین شو دیگه😕 -نه ممنون،من میرم شما خودتون بیاید! راه افتاد و منم بعد سبز شدن چراغ پیچیدم تو خیابون و رفتم سمت پارک. تا برسه ماشینو پارک کردم و صبرکردم تا باهم بریم یه جا بشینیم. از دور که داشت میومد خوب نگاهش کردم. یه مانتو شلوار گشاد و چروک کرمی رنگ و یه کاپشن مشکی خیلی زشت و بدقواره تنش، و یه روسری نخودی رنگ سرش بود. چهره ی بانمکی داشت،☺️ معلوم بود از بس زیر آفتاب بوده اینجوری سیاه شده🙍 لبخند شیرینی رو لباش بود. باهم رفتیم تو یکی از آلاچیقا نشستیم، هنوز هوا سرد بود -ببخشید من باید زود برم،هنوز هیچی نفروختم! چیکارم داشتید؟ -اسمت چیه؟؟ -نگار😊اسم شما چیه؟ -من ترنمم عزیزم -چه اسم قشنگی😍 خیلی اسمتون نازه ترنم خانوم☺️ -ممنون،اسم تو هم قشنگه! -ممنون،میشه زودتر بگید چیکارم دارید؟ -خونتون کجاست؟چندتا خواهر برادر داری؟کلا میخوام راجع به زندگیت برام بگی! -برای چی اخه؟ -میخوام بدونم،لطفا بگو... -خونمون این طرفا نیست، فقط برای کار میایم اینجا! پنج تا بچه ایم،منم دختر دومم، داداش بزرگمم بیست سالشه و.... تو زندانه😞 اون سه تای دیگه هم از من کوچیکترن. مادرم مرده،بابامم معتاده و الان من نون آور خونه ام... دیگه چی میخوای بدونی؟؟ با دهن باز داشتم نگاش میکردم... -تو؟؟ درسم میخونی؟؟ -تا سوم ابتدایی خوندم،بعدش بابام نذاشت برم و گفت باید کار کنی. داداشمم فرستاد سرکار،که مامورا گرفتنش😢 با تعجب داشتم نگاهش میکردم که گفت -چیه؟😠 چیشد؟ از بدبختیم تعجب کردی؟؟ فکر نمیکردی کسی تو دنیا باشه که مثل تو بی غم و غصه نباشه؟؟ منو آوردی اینجا که بیشتر بدبختیام بیاد جلو چشام؟؟😡 من باید برم! من مثل تو بیکار نیستم که بشینم فضولی یکی دیگه رو بکنم و به بدبختیاش بخندم... -ناراحت نشو! باور کن اینطور نیست! فقط خواستم چندتا سوال ازت بپرسم! -بفرما!فقط زود!باید برم! -تو چی تو زندگیت کم داری؟ فکر میکنی چی خوشبختت میکنه؟ -همون که تو زیاد داری😏 پول!🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
-ولی من خوشبخت نیستم...😢 باور کن... -باشه باور کردم😡 تو چه میفهمی بدبختی یعنی چی... دیگه سراغ من نیا خانوم😡 تو همون برو به ماشین بازیت برس! قبل اینکه بخوام حرفی بزنم،اشکاش مثل سیل رو صورتش جاری شد و بدو بدو رفت.... وقتی به خودم اومدم صورت منم از گریه خیس شده بود... نگامو به آسمون دوختم و دنبال خدا میگشتم... میخواستم داد بزنم... بگم این چه دنیاییه... این چیه که آفریدی😭😭 تن سنگینمو از آلاچیق بیرون کشیدم و راه افتادم سمت ماشین. هوا تاریک شده بود میدونستم الان تو کله ی نگار چی میگذره... حتما با خودش میگه منو مسخره کرده! مگه میشه با این همه دک و پز و امکانات ، کسی خوشبخت نباشه؟؟ ولی من نبودم...😞 من خوشبخت نبودم... نگار بدبخته چون هیچی نداره و فکرمیکنه دردش پوله... منم بدبختم چون همه چی دارم و نمیدونم دردم چیه... اصلا خوشبختی چیه... اصلا چرا باید من زنده باشم و نفس بکشم... اصلا ماها اینجا چیکار میکنیم...😭 من چم شده... من همه چیز دارم! اما هیچ چیز ندارم! اه😣 چرا منو آفریدیییییی؟؟😭😭 چرااااا!؟؟؟ همینطور داد میزدم و سرعتمو بیشتر میکردم... کاش ماشینم چپ کنه کاش یکی بزنه بهم کاش یه فردای دیگه نباشه‼️ من نمیخوام زنده باشم😭 هیچی نمیخوام😭 تا دیروقت تو خیابونا چرخ زدم و گریه کردم، میدونستم برسم خونه باید جواب پس بدم اما مهم نبود....😒 اون شب اونقدر دیر خوابیدم که ساعت دو بعدازظهر به زور چشمامو باز کردم😴 هنوز گیج و منگ قرصای آرامبخش دیشب بودم. رفتم سراغ گوشیم📱 خاموش شده بود! زدمش شارژ و رفتم پایین که یه چیزی بخورم. کسی خونه نبود. حتی خدمتکاری که پنجشنبه ها برای تمیز کردن خونه میومد هم نبود! برگشتم اتاقم و گوشیمو روشن کردم میدونستم تا الان عرشیا هزار بار زنگ زده!! 🍁محدثه افشاری🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان او_را ...💗 قسمت پانزدهم اما گوشی که روشن شد قبل اینکه بخوام هرکاری کنم، شماره مرجان افتاد رو صفحه! -الو.... -الو و زهرمااااااار -مرسی😅 -کجایی ترنم😭😭 اخه من از دست تو چیکارکنم😭 خواهش میکنم یا این گوشیو بنداز دور، یا هروقت کارت دارم جواب بده!! -چی شده باز ترمز بریدی😂 یه نفس بگیر بعد حرف بزن! -درد بگیری تو اینقدر منو حرص میدی! حاضری بریم؟ -بریم؟؟😳 کجا؟؟ خب مهمونی دیگه!! -واااای مرجاااانننننن به کل فراموش کرده بودم!!🙊🙈 -ترنمممم😠 من تا الان معطل تو بودم😭 پاشو بیا اذیت نکن -مرجان باورکن یادم رفت اجازه بگیرم از مامان و بابام.😢 اینجوری بیام منو میکشن!! -خدایا من چیکار کنم اخه😭 ترنم بمیییییری! خب الان زنگ بزن اجازه بگیر! -نمیشه، تلفنی که اصلا اجازه نمیدن! اونم بخوام بگم شب نمیام!! -اه...باشه بابا...نیا! -مرجان ناراحت نشو دیگه باور کن یادم رفت -باشه،خب،بای👋 تازه قطع کرده بود که دوباره گوشیم زنگ خورد... وای عرشیاس😣 حوصله این یکیو دیگه ندارم😒 اولش جواب ندادم، ولی اینقدر زنگ زد که مجبور شدم جوابشو بدم! -الو... -برای چی جواب نمیدی؟؟؟😡. چرا اینجوری میکنی؟؟😡 (وای خدا اینو کجای دلم بذارم😭) -عرشیا خواب بودم... معذرت... -اره تو گفتی و من باور کردم!!😡 ادرس اون خراب شده رو بده ببینم😡 -خراب شده خونه ی توعه😠 بی ادب -ترنم آدرسو بده وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی! میدونی که من دیوونه ام😡 -آدرسو میخوای چیکار؟؟ برای چی میخوای بیای؟؟ -به تو ربطی نداره باید ببینمت -عرشیا ولم کن😡😣 به همین زودی دیروزو یادت رفت؟؟ - دیوونه بازیای تو نمیذاره روزای خوش رو یادم بمونه😠 -ترنم یا میای پیشم یا بدون هرچی بشه تقصیر خودته! -‌مهم نیست،نمیام بای 😡 گوشیو قطع کردم و پرت کردم تو اتاق😖 اه... خودم کم بدبختی دارم،اینم اضافه شده😭 پسره ی روانی😭 نیم ساعت گذشته بود که دیدم زنگ خونه رو میزنن‼️ پشت سر هم و بدون وقفه انگار یکی دستشو گذاشته رو زنگ و ول نمیکنه! پله ها رو دوتا یکی رفتم پایین و با دیدن چهره ی عرشیا از پشت آیفون بدنم یخ زد....😥🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte