eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸🇮🇷』
1.5هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
405 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 فورقشنگترہ:) تبلیغات♥️ https://eitaa.com/AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
💚بسم رب المهدی💚 🎉🎈 💍بعد از اینکه عقدمان را محضری کردیم. سفر هایمان شروع شد. اول رفتیم قم. 💚 اولین بار بود که حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) را از نزدیک می دیدم. حس آرامش غریبی داشتم. انگار به عالم دیگری آمده بودم. تا به حال چنین فضایی را تجربه نکرده بودم. اینکه آمده بودم زیارتگاه زن جوانی که شاید هم سن و سال من محسوب می‌شد، برایم جالب بود. ⚜این نشان میداد برخلاف تبلیغات رسانه ها درباره ی زن ستیزی در اسلام، یک زن میتواند در اسلام به چه جایگاه والایی دست پیدا کند. جایگاهی که بسیاری از مردان و نه حتی مردان معمولی، بلکه مردانی که عالمان دین بودند، می‌آمدند زیارت این بانوی جوان و از ایشان درخواست می‌کردند به آنها توجه کند. بعدها حتی فهمیدم به اعتقاد شیعیان، مقام این بانو آن قدر بلند و ارجمند است که حتی در خود بهشت هم می‌تواند برای زیارت کنندگان شان شفاعت کنند و آنها را به مراتب بالاتری ببرند. ✨به جمکران هم رفتیم که نزدیک قم بود و حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها). محسن برایم توضیح داد، این مسجد اختصاص دارد به زیارت امام عصر {عجل الله تعالی فرجه الشریف} که آخرین امام شیعیان هستند و زنده اند. آنجا نماز خواندیم و به ایشان سلام دادیم. 🔶رفتیم کوه خضر. قبل از ازدواجم درباره ی حضرت خضر (علیه السلام) زیاد شنیده بودم. در بین داستان های قرآنی، داستان حضرت خضر را خیلی دوست داشتم. همین باعث شده بود نسبت به کوه خضر هم علاقهء ویژه ای پیدا کنم. ⛰بعدها که توی ایران ماندم. هم بارها بارها به کوه خضر رفتیم. آنجا را خیلی دوست داشتم. یکبار که با محسن رفته بودیم کوه خضر. دیدم مردم چقدر آشغال ریخته اند. دامنه‌های کوه خیلی کثیفش کرده بودند. دلم سوخت. به محسن گفتم بیا دفعه بعد که به اینجا آمدیم کیسه زباله بیاوریم و آشغال ها را جمع کنیم. محسن هم پایه اینجور کارهاست. دفعه بعد که آمدیم با خودمان دستکش و کلی کیسه زباله آوردیم و رفتیم از بالای کوه شروع کردیم به تمیز کردن. شب بود و خیلی شلوغ نبود. وقتی پایین کوه رسیدیم 15 تا کیسه زباله پر شده بود. زن و شوهری آنجا نشسته بودند و داشتند چایی می خوردند. مرد گفت:[ چه کار می کنید؟! نذر دارید؟! ] محسن گفت:{ نه نذر نیست، دوست داریم اینجا تمیز باشد. اینجا محل جمع شدن یاران امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، دوست داریم تمیز باشد. } مرد گریه اش گرفت و آمد یک مقدار پول داد. پول زیادی بود. گفت:[ دوست داشته این پول صرف یک کاری برای امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) کند و حالا دوست دارد این را به ما هدیه بدهد. هدیه اش را رد نکردیم. ما با نیت خالص برای امامان کار کرده بودیم، امام هم انگار به دل آن مرد انداخت که دستمزد ما را بدهد. بعد از قم رفتیم مشهد پابوس امام رضا (علیه السلام).... 👈🏻با ما همراه باشید... ❤️ ادامه دارد... ⛔️کپی بدون ذکر منبع جایز نیست⛔️ 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte