💚بسم رب المهدی💚
#داستان_اعتقادی_عاشقانه_مذهبی
#تولد_در_توکیو🎉🎈
#پارت_سوم
#شغل_پدرم
💟اصلش من ازیک خانواده ی متوسط ازاستان نیگاتاوشهراوجیای ژاپن بودم.
استان نیگاتا،جایی است درشمال ژاپن ودریک منطقه ی سردسیر.فضای شغلی
بیشترمردم شهرمان کشاورزی است وطبیعت خوبی دارد.
🌐ازبالاکه به نقشهء اوجیانگاه کنی،انگار یک خرس قطبی میبینی که داردباسری کمی خم،آرام آرام قدم میزند.
🗺شهر انگار در دشتی میانه ی یک جنگل بناشده.باخانه هایی کوچک.معمولا خانه ها یک طبقه یادو طبقه اند.باسقف های شیروانی دار برای پاییزوزمستان های پربارش.
❄️گاهی وقت هاارتفاع برف از یک مترهم بیشتر میشود.
🌊رودخانه ی شینانو هم هست که شهر رابه دوقسمت تقسیم میکند.
👑من فرزند اول خا نواده بودم وپدرم تا قبل از به دنیا آمدن من،دامدار بود.
⚖سه سال بعد از به دنیا آمدنم،عمویم پدرم را تشویق کرده بود که برودتوی یک مؤ سسه ی تخصصی حقوق درس بخواندووکیل شود.
به او اصرار میکرد وکالت شغل خوبی ست.بچه ات هم به دنیا آمده وباید به فکر آینده ی اوهم باشی.
باکمی تلاش ودرس خواندن راحت می توانی در امتحان قبول شوی.
📝پدرم شروع کرد به درس خواندن. قبلا در این زمینه کارنکرده بود، برای همین خیلی درس خواندن در رشتهء حقوق برایش سخت بود.
⚖پدر تنها رفت توکیو، تا در یک آموزشگاه تخصصی برای امتحان درس بخواند. همان جا تحصیل کرد و مدرک و پروانهء وکالتش را گرفت. بعداز چندسال برگشت و توی شهر اوجیا، دفتر وکالت باز کرد.
☑️پدرم از نسل ژاپنی های قدیمی بود. اقتدار داشت.سفت و سخت بود. خیلی به بچه هایش ابراز محبت نمی کرد. آن موقعه اینجور محبت کردن ها را برای مرد مایهء ننگ می دانستند. {دوستت دارم} و {عزیزم} گفتن و ابراز محبت پیش ازحد برای یک مرد آبرویزی بود.
🔘مردهای آن نسل، اکثرا احساس شان را پنهان می کردند. پدرم چون در بچگی پدرش رو از دست داده بود، از دیگران خشک تر و محکم تر بود. اما با همهء اینها رفتارش طوری نبود که از او بترسیم.
_____________________________________________________________
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
👈🏻با ما همراه باشید....❤️
💎ادامه دارد....💎
⛔️کپی رمان بدون ذکر منبع جایز نیست❌
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte