💚بسم رب المهدی💚
#داستان_اعتقادی_عاشقانه_مذهبی
#تولد_در_توکیو🎉🎈
#پارت_دوم
#حس_خوب_داشتن_لباسهای_مارک_دار
👘روز بعد که لباس رو پوشیدم، دیدم که چشم هانیکو برق زد. حتی برای یک لحظه لبخند نرمی هم زد.
👟این شد که دو روز بعد رفتم و یک جفت کفش ایتالیایی اسپرت خریدم.
👖هفتهء بعدش شلوار تیگو.
💞همین شد که بالاخره یخ هانیکو آب شد. و باهم دوست شدیم. حالا تعداد دوستانم توی دانشگاه بیشتر بیشتر میشد!
⌚️بعدش نوبت ساعتم شد. توی یک عکس، ساعتی با مارک امگا دیده بودم با صفحه ای ظریف و بندهای چرمی پوست ماری.ساعت خاصی بود! و می دانستم اگر این ساعت را ببندم، چشم همهء بچه ها در می آید.
🔸_ إ...اتسوکو چه قدر ساعتت خفنه! می دهیش منم باش یک عکس بندازم?...
🔹_ وای چه ساعتی چشم آدم رو میزنه پسر....
🔺_ چه ساعتی!...
💠به حرفها و تمجیدشان عادت کرده بودم.اصلا اگر توی یک هفته تعریف ها و تحسین هایشان رو نمی شنیدم دلم میگرفت.
✅از آن به بعد همهء وسایلم و لباس هایم مارک های معروف و برند آمریکایی، فرانسوی، ایتالیایی، و سوییسی بود. نایک، گوچی، شنل، آدیداس....در کمدم رو که باز میکردم دل خودم غنج میرفت از آن همه وسایل رنگ وارنگ.
♥️هانیکو عشقش همین بود که هراز گاهی به یک بهانه ای بیاید خانه ام و یک جوری خودش را برساند به کمد لباس هام و کفش هام.
♦️_ خوش به حالت اتسوکو....چه بلوزهایی داری!
❇️بعدها یکی از دوستانم که اهل منطقهء مینامی ماچیدا بود برایم گفت که توی مراکز خرید آن منطقه مغازه هایی هستند که جنس های برند می آورند، اما با قیمت های کمتر. با کشف مرکز خرید گرندبری، بخش زیادی از هزینه هایم کم شد، اما بازهم پولم به این همه هزینه نمی رسید.
💵برای من که پدرم پول زیادی نداشت، خریدن لباس های برند چندان راحت نبود. اگرخودم کار نمی کردم و درآمد نداشتم نمی شد چنین وسایل لوکسی خرید.
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
👈🏻با ما همراه باشید....❤️
💎ادامه دارد.....💎
⛔️کپی رمان بدون ذکر منبع جایز نیست❌
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte