eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸』
1.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
329 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 آوا {حرفامون}:@AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
💗💗 آن روز از صبح دل آسمان جبهه گرفته بود. نم نم باران صورت هاي آفتاب سوخته مان را نوازش مي كرد. صداي راز و نياز مجتبي به گوشم مي رسيد. كنار سنگر نشسته بود و با زاري مي ناليد : - اي خدا آخه چرا همه مي تونن برن خط فقط من نميتونم ؟.... خدايا كاري كن ! كاري كن ! بذار سيد منو هم بفرسته خط .... مجتبي پسر كوچك و كم سن و سالي بود كه تقريبا ساعتي يكبار به سيد التماس مي كرد : - اقا به پاتون مي افتم تو روبه جدت قسمت مي دم منو هم بفرست خط . سيد هم هر بار صبورانه جواب مي داد : نمي شه تو هنوز بچه اي سن و سالي نداري تا همينجا هم بيخود آمدي اصرار نكن به وقتش تو هم ميري . آن روز صبح هم طبق معمول مجتبي در حال دعا بود. قرار بو ما همراه سيد جلو برويم. مجتبي و امير كه بيسيم چي سنگر بود همان جا مي ماندند. امير شب گذشته كشيك داده بود و حالا زير پتوي خاكستري رنگ سربازي در حال خر و پف كردن بود. من و علي تصميم گرفتيم امير را براي خدا حافظي بيدار نكنيم. به نوبت خم شديم و صورتش را بوسيديم. بعد با مجتبي خداحافظي كرديم. مجتبي دستمان را گرفت و روي سرش گذاشت بابغض گفت : - خوش به حالتون . دستتون زير سر ما بلكه دل سيد نرم بشه و يه من هم رحم بكنه. هر دو خنديديم و با چند نفر ديگه از بچه ها راه افتاديم. همه تجهيزات لازم را برداشتيم و حركت كرديم. آن موقع توي فاو بوديم و تا خط دشمن تقريبا سيصد متر فاصله داشتيم. در حال گذاشتن گلوله هاي آر پي جي بوديم كه صداي ملتهب سيد بلند شد . - بچه ها آمپولهاتون رو ترزيق كنين مي گن پدر صلواتي خردل مي زنه. آن لحظه اصلا نگران نشديم . دلمان جوان بود و سرمان پرازشر و شور . با اينحال به حرف سيد گوش كرديم . به هر كدام از ما يك امپول اتروپين داده بودند كه روي ران تزريق مي شد. خيلي هم سريع و فوري مثل فشنگ فرو مي رفت. وقتي كارمان تمام شد صداي الله اكبر بچه ها بلند شد . بعد اتش دشمن روي ما گشوده شد و فرصت تفكر از همه مان گرفت. بانگ يا حسين و يا زهرا همراه صداي رگبار و انفجار طنين اندز شده بود. تمام فضا پر از بوي گوشت سوخته و باروت و گرد و خاك بود. چشم چشم را نمي ديد. فقط يك لظه صدايي را شنيدم كه فرياد كرد : - ماسكاتون رو بزنيد...... شميايي يه! با هول و هراس به اطرافم نگاه كردم علي كنارم بود و داشت توي كوله پوشتي اش را مي گشت .ماسكم را بيرون كشيدم . فرياد زدم : علي پيدا كردي ؟ علي نالان گفت : حسين تو ماسكو بزن من انگار جا گذاشتم. با دقت نگاهش كردم . ماسك روي صورتم قدرت درست ديدن را از من مي گرفت. اما انگار از دستش خون مي رفت. خداي من علي زخمي شده بود. با هول و هراس ماسكم را برداشتم و روي صورت از درد فشرده اش كشيدم. چند دقيقه بعد علي در بغلم از حال رفت. چفيه را از دور گردنم باز كردم و روي صورتم كشيدم. همه جا پر از دود سياه بود . بوي عجيبي مثل بوي خيار در فضا موج ميزد. سعي مي كردم كمتر نفس بكشم . در نهايت عجله عقب كشيديم. تعداد كشته ها زياد بود و مجروحين هم كم نبودند. ولي واي از وقتي كه برگشتيم. سنگري وجود نداشت همه چيز پاشيده شده بود. به اجساد همرزمانم كه به طرز فجيعي متلاشي شده بود خيره ماندم. يك دست و يك پاي امير از بدن كنده شده و در مسافتي دورتر افتاده بود. صورت نجيب و عزيزش غرق خون بود. تمام لباسش پاره و تكه تكه شده بود. كمي ان سو تر سر و بالا تنه مجتبي افتاده بود. جفت پاهايش گم شده بود. چشمانش باز بودند و معصومانه به ابرهاي اسمان خيره مانده بود. مي دانستم كه براي رفتن به بهشت احتياج به پا ندارد. دهنم خشك شده بود. علي را به درمانگاه اعزام كرده بودند و من تنها ي تنها بودم. لحظه اي بعد سر و صداي بچه ها به خودم اورد مثل تماشاگري كه به سينما آمده خيره به منظره روبرويم مانده بودم. قدرت تكلم و حركت نداشتم . صداي نالان و گريان سيد بلند شد : - مجتبي پسرم شهادتت مبارك !.. صداي هق هق گريه اش بعضي كلماتش را نا مفهوم كرد. - مجتبي سيد، قربون اون صورت نجيبت برم ! حالا چطوري به مادرت بگم؟ چطور بگم كه موقع پرواز پسرش پدر بالاي سرت نبود. بعدا به من نمي گه تو چطور پدري بودي كه پسرتو تنها گذاشتي؟ مجتبي .... مجتبي تنم یخ كرد. يعني مجتبي پسر سيد بود ؟ پس چرا هيچوقت نگفتن ؟ چرا سيد به مجتبي كه پسرش بود انقدر كارهاي سخت محول مي كرد؟ ..... چرا .... چرا ؟ هزار سوال در سرم مي چرخيد. بهت زده و مات روي زمين نشسته بودم .ناگهان صداي كسي بقيه رامتوجه من كرد : - سيد، حسين ماتش برده ! 🍁نویسنده تکین حمزه لو🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶راهی ساده برای تقرب به امام زمان (عجل الله)....⁉️ کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🍀یاستارالعیوب 🍃يكي ازدوستان شيخ به قصد زيارت شيخ از منزل خارج مي شود . در بين راه انديشه گناهي به سرش مي زند . به منزل شيخ كه مي رسد و مي نشيند ، شيخ مي گويد :فلاني ! در چهره توچه چيزي مي بينم ؟ 🌼دردل مي گويد:// يا ستار العيوب !// 🍃شيخ مي خندد و مي پرسد : چه كار كردي آنچه مي ديدم محو و ناپديد شد.؟ 🥀 🥀 کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معرفت امام زمان یعنی چه امـــــامـ زمـــانـــے شــــو کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واجباتت جای خود ای مومن اهل خدا... نور و برکت در 🌹نماز شب نمایان می شود آنقدر دارد ثواب و منزلت در پیش حق... جبرئیل(ع) از این شرافت مات و حیران می شود می خرد الله نازش را کسی که نیمه شب... درب درگاه الهی زار و گریان می شود عمر را باید غنیمت داشت فرصت می رود... خوش سعادت آن کسی که اهل ایمان می شود "عاصی" 🌺 ثواب عجیب نماز شب 👈 استاد شیخ حسین انصاریان 👌 عالی... پیشنهاد دانلود کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔮 💚نماز شب ششم ماه رجب،  دو ركعت است، که در هر رکعت بعد از سوره ی حمد،  هفت بار آية الكرسى خوانده شود.💚 🎁 ⬅️منادى‌ از آسمان ندا در مى‌دهد: اى بنده‌ى خدا، تو حقيقتا و واقعا دوست خدا هستى و در برابر هر حرف كه در اين نماز خوانده‌اى، شفاعت يك مسلمان براى تو است و نيز  هفتاد هزار  عمل نيك كه هر كدام از آن‌ها نزد خدا برتر از كوه‌هاى دنيا است، براى تو خواهد بود.♥️ :اقبال الاعمال.ص150📚 🤲🏻🌿 🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19 💛 💌حداقل برای یک نفر ارسال کنید✔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدترین گناه رومیتونی توچهل روزترک کنی کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🟧 آیت الله بهجت دست روي زانوي او گذاشت و پرسیدند: جوان شغل شما چيست؟ گفت: طلبه هستم. 🔷آیت الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوي و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشي. ️ دوباره آیت الله پرسیدند: اسم شما چیست؟ گفت: فرهاد 🔶 فرمود: حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدي بگذاريد. شما در شب امامت امام زمان (عج) ‌به شهادت خواهيد رسيد. 🔷شما يكي از سربازان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع می کنید. ؛ شهیدی که طبق تعبیر آیت الله بهجت برای خوابی که دیده بود، در شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در 29 آذر ماه 1394 درسوریه به رسید. کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄