🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗گامهای عاشقی💗
قسمت150
مامان: صبر کن ،زنگ بزنم امیر بیاد دنبالت با هم برین
_ نه مامان ،امیر تا برسه من نصف عمر میشم ،خودم سرکوچه یه دربست میگیرم میرم
چادرمو سرم کردم ،صورت مامان و بوسیدمو کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون
سرکوچه یه دربست گرفتم و حرکت کردم
دوباره گوشیم زنگ خورد و دوباره فاطمه بود
_ جانم فاطمه
فاطمه: چرا جواب نمیدی دختر ،جون به لب شدم
_ فاطمه جان من تو راهم دارم میام
فاطمه: آیه گفتم نیا یه مدت ...
_چرا نیام، تو میدونی چی به سرم اومده این مدت ؟ تو از حالم باخبری؟
فاطمه: آیه علی حالش زیاد خوب نیست نیای بهتره
(اشکام سرازیر شد ،یعنی چی علی حالش خوب نیست؟
تماس قطع کردمو گوشیمو خاموش کردم و داخل کیفم گذاشتم )
بعد از رسیدن به خونه پدر علی
کرایه رو حساب کردمو واز ماشین پیاده شدم
زنگ در خونه رو زدم ولی کسی جواب نداد
زنگ خونه برادر علی رو زدم
بازم کسی جواب نداد بعد از مدتی فاطمه در خونه رو باز کرد چشماش قرمز بود ،انگار ساعت ها گریه کرده بود
_سلام
فاطمه: آیه جان مگه نگفتم نیا ...چرا اومدی؟
_بعدا صحبت میکنیم ،بزار اول علی رو ببینم!
خواستم داخل بشم که فاطمه مانع شد
لبخندی زدم: اذیت نکن فاطمه جون ،اگه میخوای تنبیه کنی بزار برای بعد ،بزار بیام علی رو ببینم !
فاطمه نشست روی زمین و شروع کرد به گریه کردن
فاطمه: علی حالش خوب نیست ،الان نمیخواد ببینه تو رو ...برو آیه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗گامهای عاشقی💗
قسمت151
با شنیدن حرفش قلبم به درد گرفت
فاطمه رو کنار زدمو تن تن از پله ها بالا رفتم
فاطمه هم صدا میکرد و میگفت نرو آیه ..
گوشهام قابل شنیدن هیچ حرفی نبود
باید میدیدم آن کسی را که جانم برایش رفته بود وارد خونه شدم
بدون هیچ حرفی با مادر علی به سمت اتاق علی رفتم
درو باز کردم
با دیدن علی اینقدر خوشحال شدم
که نفهمیدم چه بلایی به سرش آمده بود
اشکام از همدیگه سبقت میگرفتن
_علی...
جوابم را نداد
پشت به من کنار پنجره اتاقش روی صندلی چرخ دار نشسته بود و به بیرون نگاه میکرد
گفتم حتما صدامو نشنید
دوباره صداش کردم
باز هم پاسخ نداد...
نزدیکش شدم، روبه رویش نشستم
چقدر شکسته شده بود توی این مدت ،مدتی که به ماه هم نرسیده بود
چشم دوخته بودیم به هم
چشمهایمان زودتر از زبانمان شروع به درد و دل کردن کرده بود
درد و دلهایی که همش بوی دلتنگی میداد ...
_چقدر لاغر شدی... مگه نگفتی که غذا میخورم ...مگه نگفتی که فقط روحیه میدم به افراد ...مگه نگفتی که خواب کافی دارم ...پس این چهره پر از درد چی داره برای گفتن علی...
فاطمه وارد اتاق شد
علی با اخم به فاطمه نگاه کرد ..
فاطمه: داداش به خدا فقط میخواستم از چشم انتظاری در بیاد ،،گفتم بهش نیاد ولی گوش نکرد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗گامهای عاشقی💗
قسمت152
_ علی تو خواستی من نیام ..آخه چرا ؟
میدونی این مدت بیخبری از تو چه بلایی سرم آورد ؟
علی دستش رو روی چرخ گذاشت و از من فاصله گرفت بلند شدم و ایستادم
بلند فریاد زدم
_ چرا جوابمو نمیدی چه اتفاقی افتاده ؟
فاطمه: آیه جان بیا بریم بیرون برات توضیح میدم
_ من جز علی از هیچ کس توضیحی نمیخوام
علی رفت سمت میز کارش
یه وسلیه ای رو برداشت و گذاشت زیر گلوش
شروع کرد به حرف زدن
علی: چیو میخوای بدونی ؟ اینکه الان دیگه نمیتونم بدون این دستگاه حرفی بزنم ،اینکه دیگه نمیتونم حتی یه قدم راه برم ، چیو میخوای بدونی آیه ، برو از اینجا ،برو آیه
دنیا روی سرم آوار شده بود ...
مات و مبهوت به علی نگاه میکردم
چه بلای سر صدای عشقم اومده بود ...
فاطمه زیر بغلمو گرفت و از اتاق خارج شدیم
به سمت پذیرایی رفتیم و یه گوشه روی زمین نشستم مادر علی نزدیکم شد و بغلم کرد
صدای گریه هاش آتیشم زد
مادر جون: دیدی آیه ؟ دیدی چه بر سر عشقت اومد ؟ علی یه هفته اس که برگشته
دکترا گفتن به خاطر ترکشی که خورده
هم به نخاع آسیب زده هم به تارهای صوتیش
آیه بچه ام نمیتونه دیگه راه بره ....
آیه بچه ام دیگه نمیتونه بدون دستگاه حرف بزنه....
فاطمه نزدیک شدو مادر و دلداری میداد
_مادر جون خدا رو شکر که سالمه و برگشته ،قسمتش همین بوده ،دلش میخواست شهید بشه ،ولی بی بی نخواست ....
فاطمه: آیه تو الان مشکلی نداری با وضعیت علی؟
_چرا باید مشکلی داشته باشم؟ ،قرارمون این بود که با هم همراه باشیم ،قرار نبود رفیق نیمه راه باشیم ....
فاطمه: ولی علی ،علی سابق نیست! از کوچکترین چیزی عصبانی میشه ؟
اصلا حالش خوب نیست
_درست میشه ،باید بهش زمان داد ،تا خودشو باور کنه
فاطمه: آیه جان ،تو رو خدا دیگه نیا اینجا ،یعنی تا زمانی که حال علی خوب نشده ...
_ علی الان به من احتیاج داره ،الان نباشم پس کی باشم ...من بدون علی میمیرم
بلند شدمو چادرمو روی سرم مرتب کردم
_با اجازه تون من میرم ،فردا میام
مادر جون: باشه مادر ،مواظب خودت باش
آیه : خدا بخیر کنه فردا رو ...
لبخندی زدمو چیزی نگفتم..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
.
#السلامعلیکیابقیهالله🦋
ای بهار آفرینش، ای یادگار اهل کسا، یا مهدی!💖
قسم بـه سپیدهی رویت،✨
بـه طلوع دیده ات،☀️
بـه مژگان سیاهت،😇
بـه محراب ابروی مهسایت،💛
بـه غنچهی لبهایت،🌹
بـه قامت رعنایت،🌱
بـه شهد کلامت...🙃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
.
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💙 حضـرتعلـی (ع) فـرمودند:
🦋 مــردم بهوسـیله دنیا آزمایش میشوند
🦋 پـس هر چیزی از دنیا را برای دنـیا بدست آورند
🦋 از کفشـان بیـرون میرود
🦋 و بر آن محاسـبه خواهنـد شد.
🦋 و آنچه را در دنیا برای آخرت تهیه کردند
🦋 به آن خواهند رسید.
[نهجالبلاغه-خطبه۶۳]
#حدیث #کلام_مولا
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
🚕نشستم توی تاکسی دیــدم
راننده نوار قرآن گذاشته!
گفـــتم: آقـا کسی مُـرده؟!
راننده با لبخـند گفـت:
بله *دل مـــن و شــــما* !!
♡{قـرآن مال مـرده ها نیـست بلکه *کتاب زندگانی است*
باقرآن *اُنس* بیشتری بگیریم}♡
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
#تݪنڳࢪآنہ🚨
#انس_با_قــــرآن✨
#ماه_رجب
࿐༅🌼༅࿐
〇
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا..
+ لَاعِبِينَ
و ما ، آسمان و زمين و آنچہ را كھ...
ميان آنھاسٺ براے بازے و بیھوده..
~ نيافريديـݦ⇦{🌱}
.
[ انبيا - ۱٦ ]🌈♥️~|°•
#میتونهتلنگربزرگےباشه!⏳
#آیه_گراف⇦💈⇨
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
✍طریقه #توسل به باب الحوائج حضرت #موسی_بن_جعفر علیه السلام
👈 دو روش توسل به ایشان وجود دارد:
1⃣ یا اینکه #نماز ایشان ( دو رکعت در هر رکعت بعد از حمد 12 مرتبه سوره توحید) و دعای بعد از آن که در مفاتیح الجنان ذکر شده که کوتاهترین نماز در میان نمازهای معصومین هست را خواند و بعد از اتمام نماز و دعای بعد از آن حاجت خود را بخواهیم.( که نماز و دعای بعد آن حدود 5 دقیقه زمان می برد ).
2⃣یا اینکه:دو رکعت #نماز به نیت توسل به امام موسی کاظم (ع) خوانده میشود، در هر رکعت بعد ازحمد دوازده مرتبه سوره توحید قرائت میشود. بعد از نماز صد مرتبه صلوات بفرستید و بعد به سجده بروید و دوازده مرتبه بگویید:
اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِحَقَّ الْمَحْبُوسِ فی سِجْنِ هارُونَ اَنْ تَقْضِیَ حاجَتی
🙏و سپس حاجات خود را از خداوند متعال درخواست نمایید.
📚 برای این نماز در مفاتیح الجنان و سایر کتب شیعه، آثار و برکات فراوانی آورده شده است.
🌕 #فرج امام عصر ارواحنا فداه را در راس حوائج خود قرار دهید.
🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹
@kelidebeheshte
16.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍یازده دقیقه طوفانی از بیان باورها و اعتقادات قلبی به خداوند و وعده هایش!
یازده دقیقه ای که اگر با تامل به آن گوش کنیم، ارزش خواندن یازده کتاب اعتقادی را دارد.
یازده دقیقه از بیان احساس عشق و دوستی، پیوستن به حقیقت هستی، و امید به آینده، و تزریق حس آرامش به درون انسان.
ای کاش... آدم ها می فهمیدند آنچه را که خداوند برای انسان ابلاغ کرده است!
ای کاش.....
افلا یتفکرون......
🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹
@kelidebeheshte