eitaa logo
ختم انتظار 🇵🇸
388 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
96 فایل
﷽؛ #اللّهـمّ‌صلّ‌علی‌محمّـد‌و‌آل‌محمّـد‌و‌عجّل‌فرجهم‌ #و‌اهلک‌اعدائهم‌اجمعین • اطلاع رسانی ختم قرآن، نهج البلاغه و ... خانه‌ی قرآن حضرت معصومه علیهاالسلام • دیگر کانال‌های خانه‌ی قرآن: https://eitaa.com/KanalKomaki
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽؛ ۲۰ فروردین روز ملی انرژی هسته‌ای ✌️⚛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛ سالروز شهادت سید شهیدان اهل قلم، شهید سید مرتضی آوینی 🌱 ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛ چگونه دعا کنیم و چه تصمیمی بگیریم که بالاترین تقدیرِ خودمان، نصیبمان شود؟
﷽؛ اعمال شب نوزدهم .
اعمال مشترک در سه شب قدر شب نوزدهم، بیست‌یکم، بیست‌سوم ماه مبارک رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛ ◾️◾️◾️ حیدر حیدر فاتح خیبر حیدر ..... 🥀 ◾️◾️◾️ 🌱🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽؛ دعاى روز نوزدهم ماه‌ مبارک رمضان 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ وفّرْ فیهِ حَظّی من بَرَکاتِهِ و سَهّلْ سَبیلی الى خَیْراتِهِ و لا تَحْرِمْنی قَبولَ حَسَناتِهِ یا هادیاً الى الحَقّ المُبین.  ✨ خدایا زیاد بگردان در آن بهره مرا از برکاتش و آسان کن راه مرا به سوى خیرهایش و محروم نکن من را از پذیرفتن نیکیهایش اى راهنماى به سوى حـق آشکار 🌙 🪴
- ناشناس.mp3
6.15M
﷽؛ 🎧🌱 معنی و توضیح دعایِ روز نوزدهم ماه مبارک رمضان 🔸 استاد مجتهدی تهرانی ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽؛ تلنگر 🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... 🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم ... بماند. 🔹 یک روز صبح گفتند: فردا جلسۀ کمیسیون خبرگان دارم و می‌خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله‌ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر، دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. 🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم» 🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره‌ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حَجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم، در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد که پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. 🔹 در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، درِ گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا» ... نگاهی به بالا کردند و گفتند: «خدا بی‌حساب می‌دهد. به هرکه اهل حساب و کتاب باشد با نشانه می‌دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم» 📚 کانال مرجع طب
﷽؛ دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان 🌸بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ الجِنانِ و اغْلِقْ عَنّی فیهِ أبوابَ النّیرانِ وَ وَفّقْنی فیهِ لِتِلاوَةِ القرآنِ یا مُنَزّلِ السّکینةِ فی قُلوبِ المؤمِنین.   ✨خدایا در این روز بگشا برایم درهاى بهشت را و ببند برایم درهاى آتش دوزخ را و توفیقم ده در آن براى تلاوت قرآن اى نازل کننده آرامش در دلهاى مؤمنان 🪴 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛ 🎧🌱 معنی و توضیح دعایِ روز بیستم ماه مبارک رمضان 🔸 استاد مجتهدی تهرانی ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  🇵🇸 خـــــانه قـــــرآن
اعمال مشترک در سه شب قدر شب نوزدهم، بیست‌یکم، بیست‌سوم ماه مبارک رمضان
هدایت شده از  🇵🇸 خـــــانه قـــــرآن