eitaa logo
❞ جرعه ای کتاب ❝ 🌿☕
171 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
742 ویدیو
47 فایل
هَـــر‌کس با کتابـــــ‌ها آࢪامــ گێرد،هــــــــيچ آࢪامشۍࢪا از دســــــتْ ندآدھ‌ اســـت؛) امـــــیڕالمـــؤمنیـݩ🌱🕊 ما اینجاییم اگه حرفی بود کافیه بزنی رو لینک 😉 https://harfeto.timefriend.net/17219293345896 کپی؟ صلوات بفرست برای ظهور اقا..حلاله
مشاهده در ایتا
دانلود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حالا واقعاً نشسته بودم بالای سرش، توی معراج😭. مشمع را بازتر کردم. یاد کفن و پلاک و تسبیحی افتادم که توی خواستگاری به من هدیه داده بود. مال تفحص بود. توی غربت، خبر شهادتش را شنیدم. زنگ زد که با پدر و مادرم بیا توی منطقه تا باهم برگردیم. یک ماه توی ولایت غریبی چشمم به در سفید شد. هی امروز فردا می کرد. آخرم خودش نیامد و به قول خودش «خبرش آمد.»💔 ــــــــــــــــــ .... ♡﴾@ketaaaab﴿‌‌♡
« »❤️ 💠نویسنده : 💠ناشر:  💠تعداد صفحه: ۱۴۴ ✨ کتاب قصه دلبری زندگی شهید به روایت همسرِشهید است. 🔸کتاب از دو انسان در قرن حاضر صحبت می کنه...دو انسانی که مثل تمامی بنده های خدا هستند اما سرلوحه کار و زندگیشون رو به خدا و شهدا دادند..چقدر زیبا 🔸اوج عشق در این داستان دیده می شه..عشق به آرمان..عشق به زندگی..عشق به همسر..شما فقط این شعرِزیبا رو که شهید به همسرشون تقدیم کردند ببینید👇🏻 تو مرجانی، تو در جانی، تو مروارید غلتانی اگر قلبم صدف باشد میان آن تو پنهانی 🔸صبر و توکل به زیبایی در داستان اومده و محاله کتاب رو بخونید و گریه نکنید. 💠 خواندن کتاب قصه دلبری رو از دست ندید ♡﴾@ketaaaab﴿‌‌♡
گفته بود: «اگه جنازه‌ای بود و من رو دیدی، اول از همه بگو نوش جونت!» بلندبلند می‌گفتم: «نوش جونت! نوش جونت!»😭 می‌بوسیدمش، می‌بوسیدمش، می‌بوسیدمش. این نیم ساعت را فقط بوسیدمش. بهش می‌گفتم: «بی‌بی زینب (س) هم بدن امام را وقتی از میان نیزه‌ها پیدا کرد، در اولین لحظه بوسیدش... سلام منو به ارباب برسون!» به شانه‌هایش دست کشیدم، شانه‌های همیشه گرمش، سردِ سرد شده بود. چشمش باز شد😭. حاج‌آقا که آمد، فکر کرد دستم خورده یا وقت بوسیدن و دولاراست‌شدن باز شده. آن‌قدر غرق بوسیدنش بودم که متوجه چشم بازکردنش نشدم😔. حاج‌آقا دست کشید روی چشمش، اما کامل بسته نشد.😭 ـــــــــــــــــــــ ♡﴾@ketaaaab﴿‌‌♡
رفتم مشهد، یه دهه متوسل شدم. گفتم حالا که بله نمی‌گید، امام‌رضا از توی دلم بیرونتون کنه، پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم. نشسته بودم گوشهٔ رواق که سخنران گفت: ’اینجا جاییه که می‌تونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن.‘ نظرم عوض شد. دو دههٔ دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید!»🤍 ♡﴾@ketaaaab﴿‌‌♡