☕️یک فنجان کتاب
حضرت آیت الله نمازی شاهرودی پس از نقل تشرفشان به حضرت ولی عصر عجل الله فرموده بود: من فهمیده ام که برای توفیق و رسیدن به خیرات و مبرات و سعادت ها چند چیز خیلی با اهمیت است:
اول: محبتاهلبیت (علیه السلام). هر قدر می توانید محبت به خاندان عصمت و طهارت، محمد و آل محمد، اولاد و ذراری آن ها را در دلتان بیشتر کنید. هر خدمتی که از دستتان بر می آید برای ذراری زهرا سلام الله علیها انجام دهید.
دوم: قرآن خواندن، هر روز مقداری بخوانید، به هر اندازه که می توانید قرآن بخوانید.
سوم: نمازجماعت، را هرگز ترک نکنید، درباره امام جماعت تحقیق کنید، هر جایی که نماز جماعت بر پا می شود و امام جماعت مورد اعتماد است، شرکت کنید.
چهارم: نمازشب را ترک نکنید، از خدا بخواهید که به شما توفیق خواندن نماز شب را عطا کند، نماز شب آثار عجیبی دارد.
📔حیات عارفانه فرزانگان
✍🏼حسن صدری مازندرانی
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🌙داستان شب
عثمان بن عفان کنار در مسجد نشسته بود که مردی نزدش آمد و از او کمک مالی درخواست کرد.
عثمان دستور داد که پنج درهم به او بدهند.
مرد به او گفت: مرا راهنمایی کن تا نزد کسی بروم که گرفتاریم را برطرف کند.
عثمان به او گفت: روبه رویت جوانانی هستند؛ آن جوانان که میبینی.
عثمان با دست به آن سوی مسجد اشاره کرد که در آن جا امام حسن و امام حسین و عبداللّه بن جعفر علیهم السلام بودند.
پس مرد نزد آنها رفت، بر آنان سلام کرد و کمک خواست.
امام حسن علیه السلام به او فرمود: درخواست تو جایز نیست مگر برای یکی از سه مورد: پرداخت خون بهای داغ دیده ای، قرضِ کمرشکن یا فقر شدید باشد.
پس برای کدام یک از اینها کمک میخواهی؟
مرد گفت: برای پاره ای از این سه مورد.
امام حسن علیه السلام پنجاه دینار، امام حسین علیه السلام چهل و نه دینار و عبداللّه بن جعفر چهل و هشت دینار به او دادند.
مرد برگشت تا به عثمان رسید.
عثمان به او گفت: چه کار کردی؟
مرد گفت: با شما روبه رو شدم و از شما کمک خواستم.
پس دستور دادی به من آن مقدار کمک کنند که خود میدانی، ولی از من نپرسیدی برای چه از شما کمک میخواهم، در حالی که آن انسان توانگر و صاحب مال؛ امام حسن علیهالسلام هنگامی که از او درخواست کمک کردم، به من فرمود: ای فلان، این کمک را برای چه میخواهی! زیرا این درخواست تو جایز نیست مگر این که برای یکی از سه کار باشد.
پس به او گفتم که برای کدام کار کمک میخواهم.
بنابراین، او پنجاه دینار و آن دو نفر، یکی چهل و نه دینار و دیگری چهل و هشت دینار به من دادند.
عثمان گفت: چه کسی برای تو از این جوان بهتر است؛ آنها علم را با خیر و حکمت از شیر مادر گرفته اند.
#داستان_شب
📚بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۳۳۳، روایت ۴
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
☕️یک فنجان کتاب
راه خلاصی از گرفتاریهای آخر الزمان
روایت دارد که در آخرالزّمان همه هلاک می شوند به جز کسی که برای فرج دعا می کند. ... البته دعایی که در همه اعمال ما اثر بگذارد. قطعاً اگر کسانی در دعا جدّی و راستگو باشند، مبصراتی (دیدنیهایی) خواهند داشت.
باید دعا را با شرایط آن خواند و «توبه از گناهان» از جمله شرایط دعا است. راه خلاصی از گرفتاری ها، منحصر است به دعا کردن در خلوات برای فرج ولیّ عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)؛ نه دعای همیشگی و لقلقه زبان...، بلکه دعای با خلوص و صدق نیّت و همراه با توبه.
📚در محضر بهجت، ج2، ص250
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
❌ضرب المثلها
چاه مکن بهر کسی، اول خودت دوم کسی
👈🏻باور کنید سیستم دنیا به گونه ای است که هر کس برای دیگری نقشه شومی بکشد اول خودش گرفتار می شود. برای همین خِطاب به چنین افرادی این ضربالمثل به کار می رود.
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
📖یک جرعه کتاب
...انتخاب لباس و نحوه پوشش و آرايش چهره مانند رنگ رخساره از سرّ ضمير خبر مىدهد، افرادى كه دچار كمبود شخصيت هستند، مىكوشند با لباسى كه تن مىكنند براى خود نوعى تشخّص و تعيّن ايجاد كنند، بنابر اين مىتوان حجاب را علامت سلامت روحى زن دانست، و بى حجابى را نشان بيمارى روانى.
در روايت نيز به اين نكته اشاره گرديده است: امام صادق عليه السلام مىفرمايد: كَفى بِالْمَرءِ خِذْياً اَنْ يَلْبِسَ ثَوْباً يَشْهُرَهُ. در خذلان و پستى (عقده حقارت) فرد همين بس كه لباسى مىپوشد تا بوسيله آن مشهور گردد.
📚داستانهایی از پوشش و حجاب
✍🏼علی میرخلفزاده
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🎧کتاب صوتی
لینک کتاب صوتی "طیب" 👉🏻
در ۶ قسمت
از سایت نمکتاب
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
📜حکایتهای پندآموز
در زمانهای گذشته، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بیتفاوت از کنار تخته سنگ میگذشتند؛ بسیاری هم غر میزدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بیعرضهای است و… با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمیداشت. نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسهای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکههای طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: هر سد و مانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡