معرفی کتاب جوجه اردک زشت درون👀
کتاب جوجه اردک زشت درون به قلم دبی فورد، به شما نشان میدهد که چطور نیمهی تاریک خود و یا به اصطلاح ضعفهایتان را شناسایی کرده و برای رفع این نیمهی تاریک تلاش کنید.
داشتن یک زندگى یکپارچه و بدون گسستگى امری مهم تلقی میشود. این بدین معنی است که در مرحلهى اولیه ویژگىهاى خود را به درستی شناسایى کنید و سپس با درآمیختن آنها و ایجاد هماهنگی میان ویژگىهای مثبت و منفى، زندگى کامل و ایدهآلی داشته باشید.
@kafe_ktab☕️📚
معرفی کتاب سلام بر ابراهیم🌱
هیچ انسان متعهدی نیست که در راستای تعالی روح و تربیت اخلاقی خویشتن، همواره بهدنبال راه راست و روشن نباشد؛ اما بسیارند افرادی که در عین جستوجو برای بهتر زیستن، در این گذر سعادت، مسیر روشنی برای دیگراناند. «ابراهیم هادی» یکی از این ستارههای روشن است. اگر برای خویش یا برای تربیت فرزندانتان به دنبال نمونه هایی عینی و ملموس میگردید، خواندنن کتاب سلام بر ابراهیم را از دست ندهید.
@kafe_ktab☕️📚
#نکته_تربیتی
🌼زمانی که از دست فرزندمان عصبانی هستیم چه کار کنیم؟
هرگز به عنوان تهدید از جمله "من مادرت نیستم" ، "من دیگه پدرت نمیشم" و یا "دیگه دوستت ندارم " استفاده نکنید.
لازم نیست ناراحتی و عصبانیت خود را با جمله "دیگه تو رو دوست ندارم" همراه کنید.
هنگام عصبانیت خیلی صادقانه می توانید فقط ناراحتی و خشم خود را بگویید و به کودک بگویید که از دست او ناراحت هستید! همین! "خیلی ناراحتم که اتاقت نامرتبه"
انتظار خود را از کودک بیان کنید. "دوست دارم وقتی بازی با اسباب بازی هات تموم شد اونا رو سر جاشون بذاری"
شما می توانید از دست کودک عصبانی شود، غمگین شوید، ناراحت شوید و ... اما هیچ کدام از این موارد ربطی به دوست نداشتن او ندارد.
🌸🍂🍃🌸
#قصه_کودکانه
🐸 قورباغه با سواد
یکی بود یکی نبود در یک باغ بزرگ و سرسبز که پر از درختا و گل های زیبا و رنگارنگ بود تعداد زیادی قورباغه در کنار هم زندگی میکردن. در بین این قورباغه ها یه قورباغه ای زندگی میکرد که خیلی تنها بود و هیچ دوستی نداشت بچه ها. همه قورباغه های اون باغ با همدیگه دوست بودن و با هم بازی میکردن اما هیچکدومشون با قورباغه کوچولوی قصه ما دوست نشده بودن و باهاش بازی نمیکردن. به خاطر همینم قورباغه کوچولو خیلی ناراحت و غصه دار بود بچه ها
یکی از از روزا که قورباغه کنار برکه نشسته بود خیلی حوصلش سر رفته بود و از اینکه هیچکس باهاش بازی نمیکرد ناراحت بود به خاطر همین تصمیم گرفت از کنار برکه بره و یه گشتی تو باغ بزنه.
قورباغه همینطور که داشت میرفت سرراهش به یه خونه رسید و از پنجره خونه که باز بود پرید تو و زیر تخت خواب یه پسر بچه قایم شد.
درهمون موقع مادر پسر بچه وارد اتاق شد ، مادر پسر بچه تکالیف و مشق های پسرش رو برداشت و شروع کرد به نگاه کردن به اونا. بعد رو کرد به پسرش و بهش گفت :” تو اصلا نمره های خوبی نگرفتی و تو درس خوندن تنبلی کردی ، مگه تو نمیخوای که یه پسر زبر و زرنگ و باسواد و درسخون بشی ؟”
اما پسر بچه اصلا به حرفای مادرش گوش نمیکرد، اون هیچوقت به اندازه کافی تلاش نمیکرد و همش از درس خوندن و انجام دادن تکلیفش فرار میکرد.
بچه ها جونم اون انقدر تنبل و بی خیال بود که یک روز که روی تختش خوابش برده بود تمام حروف الفبا و عددای کتاباش از توی صفحه ها افتادن پایین ،درست زیر تخت پسر بچه.
قورباغه کوچولو هنوز زیر تخت پسر بچه بود و اونجا نشسته بود.قورباغه کوچولو که تا حالا اینهمه حرف و عدد یک جا ندیده بود از دید اون همه عدد و حرف از خوشحالی پرید بالا و کلی ذوق کرد.
اون با خوشحالی فریاد می زد :” من همه اینا رو یاد میگیرم ،بعد من با سواد میشم و میتونم بخونم و بنویسم ، اون موقع قورباغه های دیگه با من دوست میشن و باهام بازی میکنن”
عددا و حروف الفبا از بس که استفاده نشده بودن و مدت طولانی ای بود که پسر بچه اونارو نخونده بود پر از گرد و خاک شده بودن ، قورباغه کوچولو با شادی و خوشحالی تمام اونارو تمیز و پاکیزه کرد و گرد و خاکشون رو گرفت.
حالا قورباغه آماده یاد گرفتن بود.اون تونست به کمک حروف درست خوندن و درست نوشتن رو یاد بگیره ، عددها هم به قورباغه کمک کردن و بهش یاد دادن که چطوری بشماره و مسئله های ریاضی رو حل کنه وحساب وکتاب کنه.
روزها میگذشت و قورباغه با تلاش و کوشش زیاد درسها رو خوب خوب یاد میگرفت و تمرین میکرد.
و بعد از مدتی حالا…. قورباغه کوچولو دیگه میتونست مثل یه آدم با سواد بخونه و بنویسه.
اون خیلی خوشحال و هیجان زده بود بچه ها.
یک روز که قورباغه میخواست یه کم خستگی در کنه و یه هوایی بخوره از پنجره اتاق پسرک به بیرون پرید و رفت تا توی حیاط یه دوری بزنه. اما همون موقع بود که مامان پسر بچه قورباغه رو دید و اونو از خونه بیرون کرد، قورباغه هم مجبور شد که از اونجا بره و دوباره به سمت برکه برگرده.
اما قورباغه از قبل تو خونه پسر بچه کلی چیزهای مفید یاد گرفته بود ، اون یاد گرفته بود که بخونه و بنویسه و ریاضی حل کنه. اون حتی میتونست وقتی هم که برگشت به باغ باز هم چیزهای بیشتری یاد بگیره.
قورباغه های دیگه که اونو دیدن به همدیگه گفتن :” قورباغه میتونه بخونه و بنویسه و ریاضی حل کنه ، اون کلی چیزهای خوب و مفید یاد گرفته و میدونه”
بعد همگی به قورباغه گقتن :” وای قورباغه میتونی به ما هم خوندن ونوشتن یاد بدی ؟”
و اینطوری شد که قورباغه کوچولو تمام چیزهایی که یاد گرفته بود رو به قورباغه های دیگه هم یاد داد.
حالا بشنویم از پسر بچه تنبل قصه مون ، چند روز بعد که پسر بچه سراغ کتاباش رفت و اونارو باز کرد جیغ بلندی کشید و گفت :” چی؟؟؟ اونهمه عدد و حروف کجا رفتن ؟”
اون نمیدونست که قورباغه کوچولو همه اعداد و حروف رو با خودش برده و در حال حاضر اون باهوش ترین و باسواد ترین قورباغه باغ هستش.
🌸🍂🍃🌸
#نکته_تربیتی
⚠زماني كه #فرزند شما ناراحت است و براي درد دل نزد شما ميآيد. ممكن است به عنوان مثال بگويد :
❌- از معلمم متنفرم
❌- از خاله بدم مياد
❌- بابا رو دوست ندارم
❌- ديگه خونه مادر بزرگ نميام
❌- از خواهرم يا برادرم بدم مياد
و .....
در چنين شرايطي :
🔸نصيحت نكنيد
🔸حالت دفاعي به خود نگيريد.
🔸سعي نكنيد فرزندتان را متقاعد كنيد كه اشتباه ميكند.
🔸سعي نكنيد نظر او را عوض كنيد.
🔸سعي نكنيد در حمايت از ديگران صحبت كنيد.
در چنين مواردي:
✔شنونده خوبي باشيد.
✔احساسش را درک کنید.
✔سعی کنید علتش را متوجه شوید تا بهتر بتوانید به او کمک کنید.
👈با اين روش هم هوش هيجاني فرزندتان را بالا ميبريد هم فرزندتان به شما اعتماد ميكند.
🌸🍂🍃🌸
#یاصاحبالزمان🍃
ما را فراق روی تـو تا کفر برده است
بـرگـرد تـا دوبـاره مسلمانمان کنی
✍شاعر: محمدعلی بیابانی
🌺
هدایت شده از کانون فرهنگی حضرت قائم (عج) مسجد جامع جلالآباد
توجه توجه ثبت آغاز شد سفر زیارتی شاه رضا یک روزه تاریخ :جمعه 1402/2/29 محل ثبت نام :دفتر کانون فرهنگی مسجدجامع جلال آباد تلفن ثبت نام : 42490486و 09384474746 مبلغ ثبت نام بدون غذانفری 145000