eitaa logo
کتابخانه حضرت قائم عج مسجد جامع جلال اباد
248 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
793 ویدیو
336 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃مرغ ماهی خوار و خرچنگ روزی بود و روزگاری بود یک مرغ ماهیخوار بود که بر لب دریاچه کوچکی خونه داشت و از همه کارهای دنیا دلش به این خوش بود که هر روز یه ماهی بگیره و بخوره و شب همون جا بخوابه تا دوباره گرسنه بشه و باز روز ازنو و روزی ازنو. مدتها این کارش بود تا اینکه پیر و ضعیف و رنجور شد و یک روز دید که دیگه نمیتونه مثل قدیما لب آب کمین کنه و با سرعت و چابکی ماهی شکار کنه. ماهیها پیش از اینکه مرغ ماهیخوار به خودش بجنبه در میرفتن و فرار میکردن و در نتیجه اون گرسنه میموند.اون وقت با خستگی و ناامیدی یه گوشه ای مینشستو با خودش فکر میکرد که :” حیف که در روزهای جوونیم چیزی برای پیریم ذخیره نکردم و حالا قدرت و توانایی ندارم که حتی یه دونه ماهی بگیرم” بعد با خودش گفت :” حالا گذشته ها گذشته ، بدون غذا هم که نمیشه زندگی کرد، باید یه کلکی سوار کنم تا گرسنه نمونم” بعد رفت لب دریاچه و نزدیک خونه خرچنگ نشست ، قیافه ناراحتی به خودش گرفت و شروع کرد با خودش حرف زدن و از اوضاع روزگار شکایت کردن و میگفت :” خدایا این چه بلاییه که سر ما اومده، من که پیر و ناتوان شدم و چیزی از عمرم باقی نمونده و لی این ماهیها چه گناهی دارن و چرا باید گیر ظالم بیفتن، چه روزگار بدی شده” خرچنگ که ماهیخوار رو میشناخت تا صدای اونو شنید از خونه اش بیرون اومد و گفت :”دوست عزیزم میبینم که ناراحت و نگرانی ؟ چه اتفاقی افتاده ؟” ماهیخوار جواب میده :” دوست خوبم چه طوری میتونم ناراحت نباشم ، تو که میدونی تنها دلخوشی من این بود که هر روز میومدم لباین دریاچه و یه ماهی میگرفتم و به این غذای خودم هم راضی بودم ، ضرری هم به ماهی ها نمیرسید ولی امروز دو نفر صیاد رو دیدم که با تورهای بزرگ ماهیگیری از اینجا رد میشدن و نگاهی به این دریاچه انداختن و یکیشون به اون یکی گفت : حالا اون یکی دریاچه ماهی های بیشتری داره اول میریم اونجا و بعد از دو سه روز برمیگردیم اینجا و ماهی های این دریاچه رو شکار میکنیم.اینطوری هم من بدون غذا و روزی میمونم هم این ماهی ها ظرف دو سه روز صید میشن و از بین میرن.اینه که دلم خیلی براشون میسوزه. ... 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
💟تقویت حس چشایی و بالا رفتن تمرکز کودک💟 🔖وسایل بازی : 🎀خوراکی ها با طعم های مختلف مثل نمک ، شکر ، شیرینی ، مربا ، میوه های مختلف و … 🎯هدف بازی : 🔴بالا بردن دقت و تمرکز کودک و تقویت حس چشایی کودک 👩‍👩‍👦‍👦تعداد بازیکنان : 🔴از دو نفر به بالا که می توانیم یکی از والدین با کودک خود در خانه این بازی را انجام دهیم. 🔗قوانین بازی : 🖇بازی مزه کن و بگو بازی بی سرو صدا و مناسب بازی در آپارتمان است به این ترتیب که چشم کودک را با دستمال نخی ساده می بندیم ، دقت کنیم که به چشمان کودک فشار نیاد که موجب ناراحتی کودک شود. 🖇خوراکی ها با طعم های مختلف را در دهان کودک می گذاریم و از کودک می خواهیم تا مزه آنرا حدس بزند. ✅با این بازی کودک روی طعم های مختلف تمرکز کرده و مزه شور و شیرین و حتی ترش و تلخ را تشخیص می دهد. 🔆برای بچه های بزرگتر می توانیم میوه ها خوراکی های با طعم نزدیک به هم را امتحان کنیم و از کودک بخواهیم تا اسم هر خوراکی را از روی طعم آن تشخیص دهد. 🌼این بازی به افزایش دقت و تمرکز کودک و بالا بردن قوه تشخیص کودک کمک می کند. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
بچه که بودم وقتی کار اشتباهی می کردم مادرم می گفت: "اشکال نداره حالا چکار کنیم تا درست بشه؟" اما مادر دوستم به او می گفت: "خاک بر سرت یه کار درست نمی تونی انجام بدی" امروز هر دو بزرگسال و بالغیم وقتی اتفاق بدی میافته اولین فکری که به ذهنم میاد اینه که: "خب حالا چکار کنم؟" و با حداقل اضطراب و عصبانیت مشکل رو حل می کنم. اما دوستم با مواجه شدن با اتفاقات بد عصبانی میشه و میگه: "خاک بر سر من که نمی تونم یه کار درست انجام بدم چرا من اینقدر بدبختم!" حرف های امروز ما و احساسی که به فرزندمان می دهیم تبدیل صدای درونی او خواهد شد. مراقب باشیم چه پیامی برای همه عمر به فرزندانمان می دهیم.
معرفی کتاب سه دقیقه در قیامت⏰ این کتاب روایتی است از خاطرات یکی از مدافعان حرم که در جریان عمل جراحی برای لحظاتی از دنیا می رود و سپس با شوک در اتاق عمل، دوباره به زندگی برمی گردد؛ اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی سخت است. @kafe_ktab☕️📚
به کاشان بود یکی تاجر به بازار کسی از او ندید یک ذره آزار نکو نام و نکو فکر و نکو رأی به کارش بود بسی هم جهد و هم سعی به باغ ش داشت بسی بادام و انگور که ثروت کرده بهرش زندگی جور به تاکستان او بودی بسی جای که نتوان برتوان بر خاک آن پای پر از انگور بودی جمله هر رنگ زر افشان و سیاه و سرخ چون سنگ یکی صبح ش برفت بر باغ آن مرد که برچیند سبد را خوشه ای زرد چو شد آن لوده اش سر ریز از تاک جدا کرد خمس آن را گردد آن پاک غلامش را بگفت بر گیر بر پشت بده در ره به مردم حبه و مشت رسیدی بر سرای ما به این راه جدا کن خوشه ای از بهر من ماه عیالم را بگو این است سهمی ش که آید صاحب ش بعد عشا پیش چو شد وقت عشا و رفت بر کوی که گیرد خوشه اش را او ز مه روی رسید بر آن سرای و رفت بر جای نشست و بر غلامش گفت پیش آی ز انگوری که چیدم آر در ظرف هوس کردم خورم یک خوشه بی حرف بگفت بانو که شد اتمام انگور که مهمان دار شدیم ما از ره دور بخوردند جمله آن انگور پر آب زر افشان بود چنان چون گوهر ناب به فکرش زد همی تاجر به آن شب که گر میرد همان شب او به یک تب چه چیزی میفرستند وارث ش نیز که نگذشتند ز بهرش حبه ای ریز به محشر من چه دارم نیز در جیب؟ نه یک انگور دهند خیرات نه یک سیب! چو شد صبح و سپهرش کرد بیدار همان تاجر شدی از بخل بیزار نمود وقف عموم مال ش به آن خیر که قبل از مرگ خود وقتش شود دیر بکردی باقیاتی کار بر راه و یا بخشی قناتی داد یا چاه به مکتب هم بدادی بخش از مال به تحصیل جوانان کرد در سال عروسان را بداد او نیک در بخت فقیران را گرفت دستی به آن سخت شدی اموال او سرمایه ای چند گره زد کار خیری بند بر بند همه محتاج خیراتیم در مرگ درخت مرگ شود بی بار و بی برگ همان راه دراز و توشه ای خرد چه کس مال و زمین ها همره ش برد؟ به قبل از رفتن و هنگام در فوت مهیا توشه کن از بعد آن موت نباشند فکر تو جز خود به این ارث که شیطان می‌کند افزون شان حرص چه اولادی که جنگی کرد بر مال همه تقسیم شان شد ارث در سال نماند یک ذره درهم نیز مازاد نکردند مرغکی بهر تو آزاد! وصیت ها شدند گاهی فراموش که وارث رفت بسی بر خواب خرگوش امیدت را مبند بر غیر از خویش فرست آذوقه ات را نیز در پیش اگر خود می‌دهی یک حبه از تاک بریزد وارث ت بر جسم تو خاک به قبل از مرگ باید بود در فکر نماند نام تو سالی دگر ذکر هر آن شخصی که دادی مال در پیش فزون کرد گله اش را او ز یک میش چه وارث میشناسم جنگ در مال فقط سهم پدر فحش است و صد گال بهشتت را بساز هر چند ناچیز ردای خود به آن میخ ش بیاویز یکی خرما دهی با دست خود نیز هزاران بهتر از بعدت دهند چیز سعادت صفری جلال آبادی همشهریان عزیزم سلام، صبح جمعه شما بخیر شعر تاجر و انگور رو تقدیم ش میکنم به شما عزیزان. همیشه تلاش کنیم خودمان اگر نیاز است کار خیری بکنیم و آن را به وارث و دیگران نسپاریم. در این دنیای وا نفسا فقط خودمان هستیم که باید کاری برای خودمان انجام دهیم و عزیزترین عزیزان روزی ما را فراموش خواهند کرد! پس تا زنده هستیم و فرصت داریم، باید کاری بکنیم که بعد از ما شاید دیگر محال است! جمعه خوبی داشته باشید ❤️❤️❤️❤️❤️
هر کس در سنین نوجوانی قرآن بخواند؛ قرآن با گوشت و خونش آمیخته میشود "امام صادق(ع)" طرح بچه های آسمانی کانون فرهنگی هنری مسجد جامع کلاس های روان خوانی_تجوید_صوت_تفسیر ایات مهم قرآنی برای انس نوجوانان و کودکان با قرآن برگزار می شود. تجلیل از ستاره های قرانی به همراه اعطای جوایز نفیس و برگزاری اردوهای سیاحتی زیارتی و کلاس های مفرح و جذاب از اقدامات این طرح پربرکت می باشد لذا از علاقه مندان به قرآن کریم و پدر و مادرانی که دوست دارند فرزندشان بیشتر با این کتاب آسمانی آشنا شود دعوت می شود جهت ثبت نام در دوره به کانون مراجعه کنند یا با شماره تماس زیر تماس حاصل فرمایند۰۹۱۴۰۳۵۷۱۳۱یا09384474746؛42490486؛42490664