عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
قرعه امروز به نام من و فردا دگری
می خورد تیر اجل بر پر و بال من و تو
مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی
گیرم که کل جهان باشد از آن من و تو
هر مرد شتربان اویس قرنی نیست،
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش میازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست،
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست…!!
#شعر
@rezadarvishnezhad
آن شب که تو در کنار مایی روزست
و آن روز که با تو میرود نوروزست
دی رفت و به انتظار فردا منشین
دریاب که حاصل حیات امروزست
👤 #سعدی
@rezadarvishnezhad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بریم ببینیم در زمان قاجار کتاب درسی ریاضی و مسائل ریاضی چه شکلی بوده!
مغزم هنگ کرد!
هدایت شده از خانه قرآن وعترت امام حسن مجتی علیه السلام جلال آباد
🔊🔊🔊🔊🔊🔊🔊🔊🔊🔊🔊🔊
ثبت نام مراسم پر فیض ومعنوی اعتکاف آغاز شد
محل ثبت نام :دفتر کانون فرهنگی مسجد جامع واقع در حسینیه
تلفن :۴۲۴۹۰۴۸۶. ۰۹۳۸۴۴۷۴۷۴۶
مبلغ : ۲۰۰۰۰۰ تومان
مهلت ثبت نام به علت تحویل آمار به دفتر امام جمعه فقط وفقط تا اول بهمن ماه
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
توضیحات :هر کس بعد از تاریخ معین یا بدون هماهنگی و ثبت نام شب اعتکاف مسجد بیاید باید مبلغ را به طورآزاد۳۵۰۰۰۰ پرداخت کند
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#قصه_کودکانه
🌔✨سیاره عجیب غریب سرد و تاریک✨🌔
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود.
یک روز یک سفینه در آسمان می چرخید که زمین را دید. سفینه، از سیاره یخی میآمد. جایی که نه سبزه داشت و نه دریا. زمین روشن بود. زیبا بود. سفینه کمی دور زمین چرخید. همین موقع گرمای خورشید را احساس کرد. به طرف خورشید رفت. او هیچوقت نزدیک سیاره یخی، خورشید ندیده بود. خورشید گرم و پر نور بود. سیاره یخی همیشه سرد و تاریک بود. سفینه تصمیم گرفت خورشید را با خودش ببرد و نزدیک سیاره یخی بگذارد، اینطوری سیاره یخی، هم گرم میشد، هم روشن.
سفینه یک تور فضایی را بر سر خورشید انداخت و خورشید را با خودش کشید و برد به طرف سیاره یخی. خورشید توی تور فضایی تاب می خورد و در آسمان بالا و پایین میرفت و دنبال سفینه کشیده میشد. کمی بعد سفینه و خورشید به سیاره یخی رسیدند. سفینه، تور فضایی را رها کرد و خورشید به سیاره یخی سلام کرد. هنوز چند لحظه نگذشته بود که سیاره یخی شر شر آب شد و قطره قطره چکیده در آسمان.
سفینه که خیلی ترسیده بود با عجله به طرف خورشید رفت. تور فضایی را بر سر خورشید انداخت و او را دوباره به طرف زمین برد. اگر سفینه کمی دیرتر خورشید را از سیاره یخی دور میکرد، چیزی از سیاره یخی باقی نمیماند. خورشید دوباره توی تور فضایی تاب خورد و تاب خورد و برگشت پیش زمین با دیدن خورشید دوباره روشن شد. دوباره گرم شد و چرخید و چرخید.
سفینه با سرعت به طرف سیاره یخی برگشت و دیگر هیچ وقت به سراغ خورشید نیامد. خورشید هم هیچ وقت این سفر عجیب را فراموش نکرد!
#قصه_متنی
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه