#ایا_می_دانستید 💡
اصطلاح "چنته اش خالی شد" کنایه از این است که شخصی تمام دانسته های خود را آشکار سازد و دیگر چیزی برای گفتن و عرضه کردن نداشته باشد. این ضرب المثل ریشه در یک حکایت دارد، اما قبل از بیان حکایت توضیح مختصری در مورد چنته می دهیم. "چنته" کیسه ی از جنس چرم یا قالیچه بود که در اندازه های مختلف ساخته شده و در گذشته برای نگهداری اشیاء در هنگام سفر مورد استفاده قرار می گرفت.
#حکایت
"عبدالرحمن جامی"، در ایام جوانی برای کسب دانش و کمال مسافرت های زیادی انجام داد، در یکی از این سفرها جامی به شهر هرات رسید و در آنجا با" سعد الدین کاشغری" و همچنین "علی قوشچی" که از مشاهیر و محققان زمان بودند دیدار کرد. گویند قوشچی به رسم ترکان با چنته ای که به همراه داشت به محضر جامی آمد و برای امتحان میزان دانش جامی، چندین سوال مشکل از او پرسید که جواب هر کدام از آنها بسیار طولانی بود.
در مقابل جامی بدون تفکر و اندیشه زیاد با صبر و شکیبایی بسیار به تمام پرسش ها به طور کامل پاسخ داد. دانش و آگاهی جامی موجب شگفتی قوشچی شد و اودر برابر این همه فضیلت چاره ی جز سکوت نداشت. جامی چون این سکوت را دید به چنته ی قوشچی اشاره می کند و به طنز می گوید" :از قرار معلوم مولانا دیگر چیزی در چنته ندارند؟!"
این حکایت به تدریج در میان عوام رایج شد و با گذشت زمان بخش انتهای آن به شکل مثل در آمد.
📚اصطلاح ؛ "حرف_مفت زدن"
👌داستانی داره که خالی از لطف نیست!
در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگرافخانه تأسیس شد اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود.
به ناصرالدین شاه گفتند تلگرافخانه بیمشتری مانده و کارمندانش آنجا بیکار نشسته اند.
ناصرالدین شاه دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هر چه میخواهند تلگراف بزنند و چون مفت شد همه هجوم آوردند و بعد از مدتی دیدند پیامهایشان به مقصد میرسد و به همین خاطر هجوم مردم روز به روز زیادتر شد در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخگویی نبودند!
سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود مردم ارزش تلگراف را فهمیدهاند، دستور داد سر در تلگراف خانه تابلویی بزنند بدین مضمون: «بفرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع!» و اصطلاح حرف مفت زدن از آن زمان به یادگار مانده است...
🍀قلب، مهمانخانه نیست که
آدمها بیایند
دو سه ساعت یا دو سه روز
توی آن بمانند و بعد بروند.
قلب، لانهی گنجشک نیست که
در بهار ساخته بشود
و در پاییز باد آن را با خودش ببرد.
قلب؟
راستش نمیدانم چیست؛
اما این را میدانم که
فقط جای آدمهای خیلی خوب است.🌸
#یک_عاشقانه_آرام
#نادر_ابراهیمی
بیا زندگی کنیم! خورشید روزی دوبار طلوع نمیکند، ما هم دوبار به دنیا نمیآییم. هر چه زودتر به آنچه از زندگیات باقی مانده بچسب.
#یک_مرد_ناشناخته
#آنتوان_چخوف
#یک_قاچ_از_یک_کتاب 🍉
🐳 «مثل نهنگ نفس تازه میکنم» اثر معصومه امیرزاده که نشر کتابستان معرفت آن را روانه بازار کرده، ماجرای زنانی است که در اوج سادگی و روزمرگی مثل یک قهرمان زندگی میکنند.
🔸عشق، ازدواج، آن پیراهن بلند و سفید پر از چین، در دستگرفتن انگشتان کوچک یک نوزاد و ...، جلوههای آشنای یک زندگی مشترک است؛ اما روی دیگر ماجرا چیزی است که با هر خط زندگی زنان این کتاب آن را میچشید.
🔹از تعامل با یک خانواده جدید تا دست کشیدن از آرزوهای دوران مجردی، از استقلال شغلی و حضور اجتماعی تا از خودگذشتگی و همسری و مادری.
🔸اگر دنبال درک بهتری از احساسات پنهان و آشکار یک زن در دالان هزارتوی زندگی مشترک هستید، این اثر را با نثری روان و دلنشین بخوانید.
این کتاب تا کنون، ششبار تجدید چاپ شده است.
#مثل_نهنگ_نفس_تازه_میکنم
#معصومه_امیرزاده
#کتابستان
#معرفی_کتاب