eitaa logo
کتابخانه حضرت قائم عج مسجد جامع جلال اباد
250 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
768 ویدیو
336 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷سلام گرم ما را پذیرا باشید 🌷 🌷دختر و پسرهای گلمون تعطیلات خوش میگذره ؟ از همین الان حوصله تون سر رفته 😔 دیگه نگران نباشید با ثبت نام در کلاس های تابستانه کانون فرهنگی میتونید علاوه بر فراگیری علم و هنر ساعت‌هایی را در کنار دوستانتان بگذرانید 😊😊😊 🛑لیست کلاس های آموزشی هنری کانون فرهنگی حضرت قائم‌ عج ا...و خانه قرآن امام حسن مجتبی ع 👆👆👆👆👆👆👆👆👆 🛑راستی فراموشتون نشه ما در تابستان هم کلاس های تقویتی : 🛑بازآموزی پایه اول دبستان ، مهارت های املا، روخوانی و روانخوانی فارسی و.... 🛑تقویتی ریاضی در همه پایه ها 🛑تقویتی زبان 🛑تقویتی حسابداری 🛑تقویتی عربی و کلی کلاس دیگه داریم که به زودی لیستشون را قرار میدیم 😍 🛑ثبت نام همه روزه به جز جمعه ها در دفتر کانون واقع در حسینیه و کتابخانه حضرت قائم‌ عج ا... 🛑تلفن تماس ۴۲۴۹۰۶۶۴ ۴۲۴۹۰۴۸۶ 🛑🛑توجه داشته باشید جهت ثبت نام حتما با والدین خود تشریف بیاورید بیمه الزامی است فرزند شما در هر کلاسی که ثبت نام می‌کند حتما باید بیمه شود 🌷 🌷با تشکر از شما منتظرتون هستیم 🤩 لینک کانال کتاب خانه 👇👇👇 https://eitaa.com/ketab0000
هنگامی که امام سجاد ( علیه السلام ) از سفر حج بازگشت شخصی به نام «شبلی» که او نیز حج گزارده بود، به استقبال امام شتافت. امام ( علیه السلام ) از او پرسید: ای شبلی! آیا حج گزاردی ؟ شبلی گفت: آری فرزند پیامبر ! امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا به «میقات» فرود آمدی و جامه ‏های دوخته را از تن درآوردی و غسل کردی؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: آن گاه که به میقات فرود آمدی و جامه ‏هایت را درآورده، «غسل احرام» کردی و خواستی «لباس احرام» بپوشی آیا چنین نیت کردی که «لباس گناه» را نیز از خویشتن دورگردانی و «جامه اطاعت خداوند» را در برکنی؟ شبلی گفت: نه! امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که جامه‏ های دوخته را از تن بیرون می‏آوردی، آیا قصد کردی که از ریا و نفاق و امور شبه ناک نیز به درآیی ؟ شبلی گفت: نه! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که آلودگی‏های بدن خویش را با غسل می‏زدودی، آیا در این اندیشه بودی که خویشتن را نیز از رذیلت‏ها و گناهان بشویی؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه به میقات فرود آمده‏ای و نه از لباس دوخته جدا شده‏ای و نه غسل کرده‏ای! 💞💞💞💞💞💞💞 سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا نظافت کردی و «محرم» شدی، (لباس احرام پوشیدی) و نیّت حج کردی ؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: آن‏گاه که نظافت می‏کردی و احرام می‏بستی و نیّت حج می‏نمودی، آیاقصدت این بود که با نور توبه و بازگشتی خالصانه به سوی خداوند، پلیدی‏ها وگناهان جانت را نیز بزدایی؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام «محرم شدن» در این اندیشه بودی که علاوه بر آنچه در حال احرام، بر تو حرام می‏گردد ( هر چه را خداوند ) برای همیشه حرام فرموده است نیز بر خویشتن حرام گردانی؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام بستن پیمان حج ، اندیشیدی که هر قید و بند غیر خدایی را از خویشتن بگشایی و تنها در گرو پیمان خداوند باشی ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه نظافت کردی و نه محرم شده‏ای و نه پیمان حج بسته‏ای ! امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا به «میقات» که وارد شدی، دو رکعت «نماز احرام» گزاردی و «لبیک» گفتی؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام ورود به «میقات»، نیت و اندیشه‏ات نایل شدن به زیارت خداوند و وصول به لقای پروردگار بود ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که «نماز احرام» می‏خواندی، آیا نیت کردی که به وسیله نماز، که بهترین اعمال و برترین حسنات بندگان است، به خداوند نزدیک شوی و به او تقرب جویی؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که «لبیک» می‏گفتی، نیت و اندیشه‏ات این بود که زبانت را تنها به طاعات خداوند بگشایی و از همه گناهان فرو بندی ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: نه به میقات وارد شده‏ای و نه نماز گزارده‏ای و نه لبیک گفته‏ای! 💞💞💞💞💞💞💞💞 سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا به «حرم» وارد شدی و «کعبه» را دیدی و نماز گزاردی ؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که به حرم وارد شدی، قصد کردی که«غیبت» از مسلمانان و ملت اسلام و بی حرمتی به آبرو و شخصیت آنان را بر خویشتن حرام گردانی ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که به «مکه» رسیدی، چنین اندیشیدی و این گونه نیت کردی که تنها به قصد خداوند آمده‏ای (نه به قصد شهرت و تجارت و…؟!) شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه به حرم وارد شده‏ای و نه کعبه را دیده‏ای و نه نماز گزارده ‏ای💞💞💞💞💞💞 سپس امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا کعبه را «طواف» کردی و ارکان آن را مسّ نمودی و «سعی» به جا آوردی؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام «سعی»، چنین نیت کردی که به سوی خداوند می‏گریزی و به او پناه می‏بری و اوست که آگاه به نهان‏هاست، و بر این نیت و اندیشه‏ات آگاه است؟ (و تو را پناه می‏دهد)؟ شبلی گفت: نه! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه طواف کرده‏ای و نه ارکان را مسّ نموده‏ای و نه سعی به جا آورده‏ای! 💞💞💞💞💞💞💞 سپس امام ( علیه السلام ) به شبلی فرمود: با «حجر الاسود»مصافحه کردی و به آن دست کشیدی و در «مقام ابراهیم ( علیه السلام ) » ایستادی و در آن مقام دو رکعت نماز گزاردی ؟ شبلی گفت: آری. در این هنگام، امام ( علیه السلام ) فریادی سوزناک برآورد و حالتی به او دست داد که نزدیک بود از دنیا برود (و روح مطهرش از شوق و خشیت خداوند، به ملکوت آسمان‏ها پرواز کند!) سپس (به خود آمد و به ناله) گفت: آه ! آه… و آن گاه فرمود: کسی که با «حجر الاسود» مصافحه کند وبه آن دست دهد، همانا با خداوند متعال مصافحه کرده است ! پس، ای مسکین ! نیک بنگر که مبادا حرمت آن را تباه سازی و پیمانی این چنین عظیم را بشکنی و
دستی را که در دست خداوند نهاده‏ای، به گناهانی بیالایی که گنهکاران به آن آلوده‏اند. سپس امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که در مقام ابراهیم ایستادی، نیت کردی که بر عهد و فرمان خداوند، بایستی و از تمامی گناهان روی گردان شوی؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که در مقام ابراهیم نماز می‏خواندی، قصدت این بود که نمازی چونان ابراهیم ( علیه السلام ) بخوانی و با آن نماز، بینی شیطان را به خاک بمالی؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) به او فرمود: پس، نه با حجر الاسود مصافحه کرده‏ای و نه در مقام ابراهیم ایستاده‏ای و نه در آنجا نماز گزارده‏ای! 💞💞💞💞💞💞💞💞 سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا به سر «چاه زمزم» رفتی و از آب آن نوشیدی ؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا در آن هنگام، در این اندیشه بودی که بر سر طاعت خداوند رفته‏ای و چشمان خویش را از گناهان فرو پوشیده‏ای ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه بر سر چاه زمزم رفته ‏ای 💞💞💞💞💞💞 سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا میان دو کوه « صفا» و «مروه»، « سعی» کردی و بین آن دو، راه پیمودی ؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا در آن حال چنین اندیشیدی که میان «خوف» و «رجاء» و ترس وامید هستی (و خشیت و رحمت خداوند را یکجا در جان خویش فراهم آوردی؟ ) شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، سعی نکرده‏ای و میان صفا و مروه راه نپیمودی 💞💞💞💞💞💞💞 سپس امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا از مکه به سوی «منا» رفتی؟ شبلی گفت: آری، امام ( علیه السلام ) فرمود:آیا در «منا»، نیت و اندیشه‏ات این بود که مردم را از زبان و قلب و دست خویش در امان بداری ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، به منا نرفته ‏ای 💞💞💞💞💞💞💞 سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا در صحرای «عرفات»توقف کردی و بر «جبل الرحمة (کوه رحمت) بالا رفتی و «وادی نمرة»را شناختی و نزد «المیل» و «الجمرات»، خداوند را خواندی و با وی به مناجات پرداختی ؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا هنگام توقف در «عرفات» در این اندیشه بودی و این معرفت را فاصله یافتی که همه معارف و دانش‏ها از آن خداوند است و نامه اعمال و لوح سرنوشت تو در دست اوست، و همو بر نهان و قلبت آگاه است ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: آن‏گاه که از «جبل الرحمة» بالا می‏رفتی، در این اندیشه بودی که خداوند بر هر مرد و زن با ایمان، رحمت می‏آورد و آنان را زیر لوای ولایت خویش دارد؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: نزد «نمرة» قصد کردی که کسی را به کاری امر نکنی، مگر آنکه خودت آنرا انجام دهی، و از کاری نهی نکنی مگر اینکه خود را از آن دوری گزینی؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام توقف نزد «علم و نمرات»به یاد داشتی که آنها شاهد تو و طاعت‏هایت هستند و همراه با نگهبانان الهی و به فرمان پروردگار آسمان‏ها، نگهبان تواند؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، در عرفات توقف نکرده‏ای و بر کوه رحمت بالا نرفته‏ای و نمرة را نشناخته‏ای و دعا نخوانده‏ای و نزد نمرات درنگ ننموده‏ای 💞💞💞💞💞💞 سپس امام ( علیه السلام ) فرمود: از میان «علمین» (دو علم)) گذر کردی و پیش از آن، دو رکعت نماز گزاردی و به سوی وادی «مزدلفه»(۱۵) راه پیمودی و از آنجا سنگ‏های ریز برداشتی و به «مشعرالحرام»(۱۶) رفتی؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام نماز گزاردن، چنین اندیشیدی که این، «نماز شکر» است در شب دهم (ذی‏الحجه) که سختی‏ها را آسان می‏گرداند و آرامش و آسایش به ارمغان می‏آورد ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که از میان «دو علم» می‏گذشتی و به راست و چپ منحرف نمی‏شدی، آیا در نیت و اندیشه‏ات قصد کردی که با قلب و زبان و دیگر اعضای بدنت از دین حق منحرف نگردی ؛ نه به راست و نه به چپ ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام رفتن به «مزدلفه» وجمع آوری ریگ‏ها، آیا قصدت این بود که هرگناه و جهلی را از خویشتن دورسازی و به جای آن، علم و عمل بنشانی ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: آن گاه که «مشعرالحرام» رفتی، قصدت این بود که شعار و شعور اهل تقوا و خشیت الهی را به قلبت بچشانی و با پارسایان همساز گردی ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، از میان آن دو علم عبور نکرده‏ای و دو رکعت نماز نخوانده‏ای وبه مزدلفه نرفته‏ای و از آنجا ریگ بر نداشته‏ای و به مشعرالحرام واردنشده‏ای! 💞💞💞💞💞💞💞💞💞 سپس امام ( علیه السلام ) به شبلی فرمود: به «منا» رسیدی و «جمره‏ها» را سنگسار کردی و موهای سرت را زدودی و قربانی کردی و در «مسجد خیف» نماز گزاردی و به مکه بازگشتی و «طواف افاضه» انجام دادی ؟
شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام رسیدن به «منا» و سنگسار جمره‏ها ؛ آیا چنین اندیشیدی که به هدف خویش رسیده‏ای و خداوند، خواسته‏ هایت را برآورده است ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام سنگسار جمره‏ها، اندیشه‏ات این بود که دشمنت، شیطان و یاران او را سنگسار می‏کنی و به وسیله حج ارجمندت آنها را از خود می‏رانی ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که موهای سرت را می‏زدودی، آیا اندیشه‏ات این بود که خویشتن خویش را نیز از همه آلودگی‏ها پاک می‏کنی و آنچه را از مردمان برعهده‏داری، بر می‏داری و از گناهان و آلودگی‏ها بیرون می‏آیی ؛ همانند روزی که از مادر زاده شده‏ای ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام نماز گزاردن در مسجد «خیف»، چنین اندیشیدی که از هیچ کس و هیچ چیز «خوف» نداری و جز از خداوند و گناهانت نمی‏ترسی و به هیچ کس و هیچ چیز، مگر رحمت خداوند، امید نداری ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا هنگام قربانی کردن، چنین اندیشیدی که با دست یازدیدن به حقیقت ورع و پارسایی ، گلوی طمع را ببری و از سنت و سیره ابراهیم ( علیه السلام ) پیروی کنی ؛ که با قربانی کردن فرزند خویش و میوه دلش برای رضای خداوند، این سنت را بر پا ساخت و برای مردمان پس از خود به یادگار نهاد ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که از قربانگاه به مکه بازگشتی و «طواف افاضه» را انجام دادی، آیا چنین اندیشیدی که از رحمت خداوند، سرشار شده‏ای و اینک به سوی طاعت او روی آورده‏ای و به محبت وی چنگ زده‏ای و فرمان‏های واجب او را انجام داده‏ای و به «قرب الی اللّه‏» و نزدیکی به خداوند دست یافته‏ای ؟ شبلی گفت: نه ! امام سجاد ( علیه السلام ) به او فرمود: پس، به منا نرسیده‏ای، و جمره‏ها را سنگسار نکرده‏ای و موهایت را نزدوده‏ای و قربانی نکرده‏ای و مناسک و اعمالت را انجام نداده‏ای و در مسجد خیف نماز نگزارده‏ای و طواف افاضه را به جای نیاورده‏ای و به خداوند، تقرب و نزدیکی نیافته‏ای ! بازگرد که حج نگزارده‏ای ! در این هنگام «شبلی» به گریه درآمد و بر غفلت و تقصیرخویش و از دست دادن آن همه فایده و آثار و اسرار گرانقدر حج، سخت گریست. و از آن پس و تا فرا رسیدن موسم حجی دیگر، به فراگیری بیشتر معارف و علوم و رموز حج پرداخت و سال بعد، با معرفتی سرشار و یقینی استوار، حج گزارد.
🛑بسمه تعالی 🛑دورهمی کتاب حلقه مادران دانا 🛑فردا یکشنبه ۱۳. ۳ . ۱۴۰۳ 🛑ساعت ۹ صبح در کتابخانه حضرت قائم‌ عج 🛑منتظر حضور گرم مادران و بانوان علاقه مند به کتاب هستیم 👏👏👏👏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸غول خودخواه هر درختی را که غول می‌دید، کودکی بر خود داشت و درختان از بازگشت کودکان بی‌اندازه خوشحال بودند! آنها شاخه‌هایش‌ان را پر کرده بودند از شکوفه‌ها و دست‌هایشان را به آرامی بالای سر کودکان تکان می‌دادند. پرندگان درحال پرواز و چهچه مسرورانه بودند و گل ها از میان چمن سبز سرافراشته می‌خندیدند. آن صحنه،‌ نمایی بسیار دوست داشتنی بود، ولی گوشه ای از باغ همچنان زمستان بود. آن دورترین گوشه‌ی باغ بود و در آن پسرکی ایستاده بود. پسرک آنقدر کوچک بود که نمی‌توانست به شاخه‌های درختان برسد و داشت دور درخت می‌چرخید و دلشکنانه [تلخ] گریه می‌کرد. درخت بیچاره همچنان [به شدت] از برف و یخ [سرما] پوشیده شده بود و باد شمالی همچنان بالای درخت می‌وزید و می‌غرید. «بیا بالا پسرک!» درخت گفت و شاخه هایش را تا جایی که می‌توانست برای پسر خم کرد، ولی پسرک همچنان به شاخه ها نمی‌رسید و قلب غول نرم شد وقتی بیرون را نگاه کرد. «چقدر خودخواه بوده‌ام!» غول گفت؛ «اکنون می‌دانم چرا بهار به اینجا نمی‌آمد. من پسر کوچولو را بالای درخت خواهم گذاشت، و سپس دیوار را خراب خواهم کرد، و باغم برای همیشه زمین بازی کودکان خواهد شد.» او واقعاً برای کاری که کرده بود، بسیار پشیمان بود. پس او به آرامی به پایین رفت و در جلو را به آرامی باز کرد، و به باغ رفت. اما وقتی بچه‌ها او را دیدند، آنقدر ترسیدند که همه فرار کردند، و باغ دوباره زمستان شد. تنها پسر کوچولو فرار نکرد، چون چشمانش پر از اشک بود و غول را نمی‌دید که می‌آمد. و غول به آرامی پشت او رفت و او را به نرمی در دستش گرفت و روی درخت گذاشت؛ و درخت بلافاصله گل داد، و پرندگان آمدند و روی آن خواندند، و پسر کوچولو دست‌هایش را دراز کرد و آنها را دور گردن غول حلقه کرد و او را بوسید. و بقیه بچه‌ها، وقتی دیدند که غول دیگر بدجنس نیست، دویدند و همراه با آنها بهار آمد. غول گفت: «اکنون این باغ شماست، کودکان کوچولو»، و تبر بزرگی برداشت و دیوار را خراب کرد. و وقتی مردم ساعت دوازده به بازار می‌رفتند، دیدند که غول با بچه‌ها در زیباترین باغی که تا به حال دیده بودند بازی می‌کند. تمام روز بازی کردند، و هنگام غروب به نزد غول آمدند تا خداحافظی کنند. «اما دوست کوچولوی شما کجاست؟» غول گفت؛ «پسری که من او را روی درخت گذاشتم.» غول او را بیشتر از همه دوست داشت چون او را بوسیده بود. «ما نمی‌دانیم»، بچه‌ها جواب دادند؛ «او رفته است.» «باید به او بگویید که فردا حتماً اینجا بیاید»، غول گفت. اما بچه‌ها گفتند که نمی‌دانند او کجا زندگی می‌کند، و هرگز او را قبلاً ندیده بودند؛ و غول بسیار ناراحت شد. ... 🍃 مترجم: علی عبدالنبی پور 🌸🌸🌼🌸🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸غول خودخواه هر بعد از ظهر، وقتی مدرسه تمام می‌شد، بچه‌ها می‌آمدند و با غول بازی می‌کردند. اما پسر کوچولویی که غول او را دوست داشت، هرگز دوباره دیده نشد. غول با همه بچه‌ها بسیار مهربان بود، اما او مشتاق دیدن اولین دوست کوچولویش بود و اغلب از او صحبت می‌کرد. او معمولا می‌گفت خیلی دوست دارد او را ببیند. سال‌ها گذشت، و غول بسیار پیر و ضعیف شد. او دیگر نمی‌توانست بازی کند، پس روی یک صندلی بزرگ نشسته بود، و به بچه‌ها که بازی می‌کردند نگاه می‌کرد، و از باغش لذت می‌برد. «من گل‌های زیادی دارم»، او گفت؛ «اما کودکان زیباترین گل‌ ها هستند.» یک صبح زمستانی، وقتی که داشت لباس می پوشید از پنجره به بیرون نگاه کرد. او دیگر از زمستان متنفر نبود، زیرا می‌دانست که فقط بهاری است که خوابیده است و گل‌ها در حال استراحت هستند. ناگهان با تعجب چشمانش را مالید و نگاه کرد و نگاه کرد. این واقعاً منظره‌ای شگفت‌انگیز بود. در دورترین گوشه باغ، درختی بود که کاملاً پوشیده از شکوفه‌های زیبای سفید بود. شاخه‌هایش همه طلایی بودند و میوه‌های نقره‌ای از آن‌ها آویزان بودند، و زیر آن پسری کوچک ایستاده بود که او دوستش داشت. غول با شادی فراوان به طبقه پایین دوید و فورا به باغ رفت. او با عجله از میان چمن‌ها گذشت و به کودک نزدیک شد. و وقتی کاملاً نزدیک شد، چهره‌اش از خشم سرخ شد و گفت: «چه کسی جرئت کرده تو را زخمی کند؟» زیرا بر کف دست‌های کودکآجای دو میخ بود و آثار دو میخ نیز بر پاهای کوچک او بود. «چه کسی جرئت کرده تو را زخمی کند؟» غول فریاد زد؛ «به من بگو تا شمشیر بزرگم را بردارم و او را بکشم.» کودک پاسخ داد: «نه! این‌ها زخم‌های عشق هستند.» غول گفت: «تو کیستی؟» و احساسی عجیب او را فرا گرفت و در مقابل کودک کوچک زانو زد. و کودک به غول لبخند زد و به او گفت: «یک بار به من اجازه دادی در باغ تو بازی کنم، امروز تو با من به باغ من خواهی آمد، که بهشت است.» و وقتی کودکان آن بعد از ظهر به باغ آمدند، غول را مرده زیر درخت، و کاملا پوشیده از شکوفه های سفید، یافتند . 🍃 مترجم: علی عبدالنبی پور 🌸🌸🌼🌸🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
اداره پست_صدای اصلی_433956-mc.mp3
3.91M
🌼عنوان قصه: اداره پست 🌸«هدی» و «عزیز جون میخوان با هم دیگه برن اداره ی پست تا هدی نامه و بسته ای رو برای دوستش ارسال کنه. عزیزجون به هدی میگن که پست کردن نامه اصول و قواعد خاص خودش رو داره ولی هدی نگرانه که ..... 🍃این داستان با زبانی ساده و روان کودکان رو با مفهوم «امانت داری آشنا میکنه» 🍃در این قسمت از برنامه ی «یک آیه، یک قصه عزیزجون به آیه ی ۲۸ سوره ی مبارکه ی «نمل» اشاره میکنن. 🍃خداوند در این آیه میفرماید: «اذْهَبْ بِكِتَابِى هُذَا فَأَلْقِهُ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ؛ اینک نامه ی مرا ببر و به سوی آنان بیفکن و از نزد آنها بازگرد آنگاه بنگر تا پاسخ چه میدهند.» 🌸🌸🌸🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4