هدایت شده از کانون فرهنگی حضرت قائم (عج) مسجد جامع جلالآباد
📢📢توجه توجه 📢📢
برگزاری مسابقات دارت کانون فرهنگی حضرت قائم (عج )😍
ویژه برادران🌺
برای متولدین۱۳۹۰تا۱۳۹۳📝
علاقه مندان به این رشته و شرکت در مسابقه به دفتر خانه قرآن امام حسن مجتبی(ع)(خانم کافی موسوی )واقع در امام شرقی بن بست شهید حسینعلی جلالی مراجعه کنید🔴
زمان ثبت نام از ۱۲تا۱۸آبان و زمان برگزاری از۱۹ تا۲۴ آبان✅
📞۰۹۹۱۸۷۶۹۴۰۳
زمان و ظرفیت محدود. پس زود تر اقدام کنید🛎
پاکت پر از دانه_صدای اصلی_107285-mc.mp3
3.83M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
🌃 قصه شب 🌃
🌼پاکت پر از دانه
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐒🐻ماجرای تپلک و زیرک🐻🐒
توی جنگل سبز،یک مدرسه بود. در آن مدرسه حیوانات زیادی درس می خواندند.بچه های آهو،خرگوش، روباه، شغال،میمون،موش،فیل،طاووس،عقاب،کلاغ،کبوتر،هدهد و چندتا حیوان و پرنده ی دیگر هم بودند. خانم جغد، معلم خیلی خوبی بود. او به بچه ها خیلی چیزها یاد می داد: حساب،هندسه،تاریخ،جغرافی،خواندن و نوشتن و نقاشی و ورزش.
همه ی حیوانات مدرسه را دوست داشتند و هر روزبا خوشحالی به مدرسه می رفتند و درس می خواندند. مبصر کلاس، یک بچه میمون کوچولوی بامزه به اسم زیرک بود.او توی همه ی کارها به خانم معلم کمک می کرد و کلاس را ساکت و مرتب نگه می داشت.
یک روز یک خرس قهوه ای از جای دوری به جنگل سبز آمد. او یک دختر داشت. اسم دخترش تپلک بود. تپلک دختر چاق و خنده رویی بود. خانم جغده، تپلک را کنارزیرک نشاند. زیرک که خودش لاغر و ریزه میزه بود، با دیدن هیکل چاق تپلک خنده اش گرفت و یواشکی زیر گوش تپلک گفت:« تو چقدر چاق و گنده ای! درست مثل یه بشکه ای، یه بشکه ای که حرکت می کنه!» تپلک چیزی نگفت و سرش را زیر انداخت و ساکت نشست. زنگ تفریح تمام بچه ها دور او جمع شدند.سیاه چشم که آهوی مهربانی بود، می خواست با او حرف بزند وبا او دوست شود؛ اما زیرک با صدای بلند به تپلک خندید و گفت:«بچه ها نگاش کنید چه قدر چاق و خپله! مثل یه بشکه می مونه!» بچه ها خندیدند و تپلک خجالت کشید و ناراحت شد.بعد همه ی بچه ها از دور و بر تپلک کنار رفتند و او تنها گوشه ی حیاط ایستاد، چون کسی حاضرنبود با یک حیوان چاق و خپل که شکل بشکه بود ،دوست شود. وقتی مدرسه تعطیل شد، تپلک به خانه برگشت و با گریه به مادرش گفت:« مامان من دیگه به مدرسه نمیرم.میخوام توی خونه بمونم و تو کارهای خونه کمکت کنم. من این مدرسه و بچه های شیطون رو دوست ندارم.»
مامانش وقتی فهمید که زیرک و بقیه ی بچه ها تپلک را مسخره کرده اند، خیلی ناراحت شد. رفت پیش خانم جغده و ماجرا را برایش تعریف کرد. خانم جغده گفت:« شما تپلک را به مدرسه بیارید، من مشکلشو حل می کنم.» خانم خرسه تپلک را به مدرسه آورد و خودش به خانه برگشت. تپلک با ناراحتی کنار زیرک نشست و سرش را پایین انداخت. خانم جغد که متوجه شده بود زیرک بیشتر از همه ی بچه ها، تپلک را مسخره می کند فکری کرد و نامه ای نوشت و به زیرک داد و گفت:« پسرم، این نامه را بخون و به من کمک کن تا بتونیم به بچه ها یاد بدیم که دیگه تپلک رو مسخره نکنن...»
زیرک به گوشه ای رفت و نشست و نامه را باز کرد و خواند.خانم جغد نوشته بود:« زیرک عزیز، به کمکت احتیاج دارم.حتماً تو هم فهمیدی که از دیروز که تپلک به این مدرسه آمده، بچه ها آزارش داده اند و مسخره اش کرده اند؛ برای همین مدرسه را دوست ندارد. تو پسرزرنگی هستی و می توانی به بچه ها بگویی که قیافه ی یک شخص نمی تواند نشان دهنده ی اخلاق و شخصیت او باشد. اگر تپلک چاق است و هیکل درشتی دارد، اما در عوض بسیار مهربان و خوش اخلاق است. اگر تو به بچه ها یاد بدهی که با تپلک مهربان باشند، دیگر کسی او را اذیت نخواهد کرد و او هم مدرسه را دوست خواهد داشت. از تو به خاطر همکاری با خودم تشکر می کنم.معلم تو: خانم جغد»
زیرک نامه را چندین بار خواند و فکرکرد.فهمید که خانم جغد متوجه شده که او تپلک را ناراحت کرده است. از خودش خجالت کشید وتصمیم گرفت دیگر کسی را مسخره نکند. همان روز رفتارش با تپلک عوض شد، با او دوست شد و دیگر او را مسخره نکرد. بقیه بچه های مدرسه هم از او یاد گرفتند که با تپلک مهربان باشند.چند روز گذشت. تپلک به مدرسه علاقه مند شد و هر روز با خوشحالی به مدرسه می آمد. زیرک و بچه ها به او یاد می دادند تا ورزش کند، چون می خواستند به او کمک کنند تا لاغر شود.آخر سال تپلک کمی لاغر شده بود و دوستان زیادی هم داشت. حتماً شما هم فهمیدید که چرا تپلک به مدرسه علاقه مند شد، مگرنه؟ خانم جغده هم با خوشحالی به بچه ها درس می داد و خدا را شکر می کرد که همه ی شاگردانش بچه های خوب و حرف شنو و مهربانی هستند.
#قصه
🐻
🐒🐻
🐻🐒🐻
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لینک کانال کتابخانه حضرت قائم را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید
https://eitaa.com/ketab0000
کتابخانه حضرت قائم عج مسجد جامع جلال اباد
🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺
در ترجمه صفحه ۷ می خوانیم
🔴 هبوط هشداری برای سقوط
🔴 ارتباط با خدا نشانه ی هنر انسان
🔴 امان از کتمان حقیقت ووارونه نشان دادن حق
🔴نصیحت دیگران و خود فراموشی نشانه ی بی عقلی است
🔴 مراقب باش فردا خبری از پول و بُت و فرزند و اجداد و دوست و رفیق نیست
🌺ترجمه آیات 38تا 48🌺
👇👇👇👇👇
38 بله دستور دادیم همگی از این موقعیت برید پایین اگه راه نجاتی جلوی پاتون گذاشتند که
می گذارند ✅آنهایی که در این راه قدم بگذارند نه ترسی به آنها غلبه می کند نه غصه می خورند
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
39 ولی کسانی که نشانههای مارا قبول نکنند و انکارش کنند آنها جهنمیند و اونجاماندنی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
40 آی بنی اسرائیل نعمتهایم را که به شما دادم را به یاد بیاورید و ⏪به تعهدی که از شما گرفتم تا کارهای خوب بکنید و بدی ها را کنار بگذارید پایدار باشید تا من هم به تعهدی که به شما داده ام پایبند باشم فقط هم از من حساب ببرید
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
41 همچنین به قرآني ایمان بیارید که فرستاده ام این قرآن تعیینکننده همان تورات و انجیلی است که در دست شماست⬅️ شما اولین انکار کننده قرآن نباشید
آیه های من را به قیمت ناچیز مادی نفروشید در حضور من مراقب رفتارتون باشید✅
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
42 ⏪ فقر را وارونه جلوه ندهید حقیقت را آگاهانه کتمان نکنید
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
43 نماز را با آداب آن بخوانید و صدقه بدهید و با جماعت نمازگزاران رکوع کنید
⬅️ (اهل کتاب نماز خاص خود را می خواندند که رکوع نداشت این دستور یعنی نماز اسلامی با جماعت بخوانید)➡️
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
44 آیا مردم را به انجام دادن کارهای خوب دستور می دهید‼️ در حالی که خود را فراموش میکنید🔺 با اینکه کتاب خدا را می خوانید پس چرا عقل خود را به کار نمی اندازید
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
45 با صبر و نماز از خدا کمک بخواهید البته این کار سختی است مگر برای افراد متواضع ✅
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
46 همان کسانی که فکر می کنند با صاحب اختیار خودشون ملاقات می کنند و به سویش برمی گردند
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
47 آی بنی اسرائیل نعمت هام که به شما بخشیدم را به یاد بیاورید این که ⏪شما را از مردم زمان خودتان برتر ساختم
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
48 بترسید از روزی که اصلاً کسی به درد کسی نخورد و شفاعتی درباره شان قبول نکنند و برای نجاتشان از عذاب غرامتی نپذیرند کمکی به آنها نکنند راست گفت خداوند بزرگ و بلند مرتبه
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
سلام / یادآوری
خدمات آموزشی
🔵لطفا دوره آموزشی عکاسی و فیلم سازی
را به دانش آموزان عضو کانون
اطلاع رسانی فرمایید
yun.ir/fahm
لغو11
🛑توجه توجه 🛑
علاقه مندان به دوره آموزشی عکاسی و فیلم سازی 👆👆👆👆
متنى قابل تامل در باب ديدن نعمتها !
«قارون» هرگز نمیدانست که روزی،
کارت عابر بانکی که در جیب ما هست
از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند، ما را به آسانی مستغنی میکند
«خسرو پرويز» پادشاه ایران نمیدانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحتتر است
«قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد میزدند، کولرها و اسپلیتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید
«هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند؛ هیچگاه طعم آب سردی را که ما میچشیم نچشید
«خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم میآمیختند تا وی حمام کند، هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد
+ بگونهای زندگی میکنیم که حتی پادشاهان گذشته نيز اینگونه نمیزیستند اما باز گله منديم! و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدستتر میشویم...! كمى متفاوت بنگريم...!
35.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑بسمه تعالی
🛑گزارش
🛑تیتر خبر
🛑مراسم تجلیل از کتابخانه حضرت قائم عج الله
🛑شرح خبر
برگزاري مراسم تجلیل و تقدیر از کتابخانه حضرت قائم عج مسجد جامع جلال آباد به مناسبت رتبه برتر کشوری در دهمین جشنواره روستاها و عشایر دوستدار کتاب در سال ۱۴۰۳
🛑با تقدیر و تشکر از همه مسولین گرامی این جشنواره سرکار خانم دکتر والا و همچنین مسولین محترم استان اصفهان و شهرستان نجف اباد و روستای جلال آباد و تشکر ویژه از سرکار خانم عبادالهی مدیر محترم اداره ارشاد نجف آباد و جناب آقای قانعی فر که حمایتگر و مشوق اصلی کتابخانه حضرت قائم عج در این مسیر بودند . به امید روزهای روشن برای همه فرهنگیان و مسلمانان
🛑مدیریت کتابخانه حضرت قائم عج الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمتی از سخنرانی
46.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روستای نمونه ما با رتبه ی برتر
بین ۲۵۱ روستا در کشور
🤩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تجلیل و اهدای جوایز به کادر فعال کتابخانه حضرت قائم
شقایق_صدای اصلی_495951-mc.mp3
12.04M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
🌃 قصه شب 🌃
🥀شقایق
🌸توی یه دشت بزرگ گلهای قشنگ شقایق زندگی میکردن. همه ی اونا با هم دوست بودن. بین اون همه گل شقایق، یه
غنچه ی کوچولو درحال باز شدن بود.
گلهای شقایق خیلی مشتاق بودن که هرچه زودتر غنچه باز بشه و اون رو ببینن.
🌼 کودکان با شنیدن این داستان یاد میگیرن که نباید مغرور باشن و به دیگران بی اعتنایی کنن چون همهی انسانها برای زندگی کردن به کمک همدیگه احتیاج دارن.
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🌸اسراف نمی کنم زنده بمانم
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود توی یک جنگل سبز چند تا آهو با بچه هایشان زندگی می کردند .بچه های عزیز هر وقت که آهو خانم برای بچه هایش غذا تهیه می کرد و می آورد که بین آنها تقسیم کند یکی از بچه هایش به نام دم قهوه ای میگفت : من بیشتر می خوام .آهو خانم می گفت : آخر عزیز دلم باید به اندازه ای که می توانی بخوری ، و برداری اگر بیشتر برداری نیمه خور و اسراف می شود .
ولی آهو کوچولو گوشش بدهکار نبود . یک روز که با برادرش د نبا ل رنگین کمان می گشت تا سر رنگین کمان را پیدا کند و بگیرد ، یک سبد میوه که شاید انسانها آنجا ، جا گذاشته بودند را دید که ریخته شده روی زمین .
طبق معمول از برادرش جلو زد و گفت: کنده ترین میوه مال من است و یک گلابی بزرگ را با پوزه خود (دهان ) به سمت خود کشید و یک گاز زد و سیر شد و آن را پرت کرد آن طرف . بقیه ی میوه ها را هم برای آهو خانم بردند.
حالا بشنوید از آهو خانم که داشت لانه اش را تمیز می کرد دید لاک پشت ها دارند یک پرستوی بیمار را می برند گفت : صبر کنید این پرستو دوست بچه های من است چه اتفاقی افتاده گفتند : او بیمار است و دکتر لاک پشتیان گفته : اگر گلابی بخورد مداوا خواهد شد.
آهو خانم گفت هر طور که شده برایش گلابی پیدا می کنیم لطفااو را به لانه ی ما بیاورید.
بچه های آهو خانم آمدند هوا تاریک شده بود. آهو خانم سبد میوه را که دید گفت : توی میوه ها گلابی هم هست گفتند: نه ،آهو خانم گفت : پرستو اگر گلابی بخورد مداوا می شود .
دم قهوه ای ناراحت به خواب رفت در خواب گلابی را که نیمه خور کرده بود دید
که گریه میکند به او گفت چرا گریه می کنی ؟ گلابی جواب داد : تو مرا به دور انداختی در حالی که می توانستم مفید باشم و بعد این شعر را به دم قهوه ای یاد داد :
گلابی تمیزم همیشه روی میزم
اگر که خوردی مرا نصفه نخور عزیزم
خدا گفته به قرآن همان خدای رحمان
اسراف نکن تو جانا در راه دین بمانا
آهو کوچولو صبح زود بیدار شد و با برادرانش به جنگل رفت و به دنبال گلابی گشت . گلابی که نصفه خور کرده بود را پیدا کردند آن را در آب چشمه شستند و برای پرستو آوردند . وقتی پرستو گلابی را خورد نجات پیدا کرد و چشمانش را باز کرد و از آهو کوچولو تشکر کرد که جانش را نجات داده بود از آن به بعد دم قهوه ای دیگر اسراف نمی کرد و فریاد نمی زد زیاد می خواهم گنده می خواهم و حالا او می داند اسراف وهدر داد ن هر چیزی بد است و خدا اسراف کاران را دوست ندارد .
قصه ی ما به سر رسید اسراف کار به بهشت نرسید.
🌸🌸🌼🌸🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
کتاب صوتی☁️
#پادکست
🌱ده قانون موفقیت
🌱زیگ زیگلار
🧷وقتی کاملا بیدار و هوشیار هستید به رویاهایتان نیاز دارید، شما باید هدف داشته باشید. اگر شما متعهد باشید به محض اینکه با مشکلی مواجه میشوید اولین فکری که به ذهنتان میآید این است که چطور این مشکل رو حل کنم؟