ساعت دروغ میگوید.
زمان دور یک دایره نمیچرخد.
زمان بر روی خطی مستقیم میدود.
و هیچگاه، هیچگاه، هیچگاه باز نمیگردد. ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است.
ساعت خوب، ساعت شنی است.
هر لحظه به تو نشان میدهد که دانهای که افتاد دیگر باز نمیگردد.
و به یادمان میآورد که زمان خط است نه دایره و زمان رفته دیگر باز نمیگردد. نه افسوس، نه اصرار، بر اين خط بی انتها تاثيری ندارد.
تفسيرش بماند برای اهلاش.
همين.
فریبی که ما را خرسند میکند بیش از صد حقیقت برای ما ارزش دارد.
📚 تمشک تیغ دار
👤
#قصه_کودکانه
🌸عنوان:گربه چکمه پوش و جادوگر
🌼موضوع:
شجاعت، زیرکی،تسلیم نشدن در برابر بدی،کمک به دیگران
#قسمت_اول
صدها سال پیش گربه ای جهان گرد زندگی میکرد که به او گربه چکمه پوش می گفتند.
او دوست داشت سفر کند و شهرها و روستاها را ببیند و با مردم آنجاها آشنا شود.
گربه ی چکمه پوش برای این که پاهایش درد نگیرد چکمه به پا میکرد. چکمه های بلند او از پوست یک موش چاق و چله درست شده بود.
یک روز گربه ی چکمه پوش به روستای خوش آب و هوایی رسید و خیلی خسته و گرسنه بود.
روستا پر از باغهای بزرگ بود و مردم بدون لحظه ای استراحت در آنجاها کار می کردند.
گربه ی چکمه پوش زیر سایه ی درختی نشست و چکمه هایش را بیرون آورد.
میخواست ساعتی بخوابد؛ اما دید که شکمش بدجوری قار و قور میکند.
آن قدر خسته بود که نمی توانست به این طرف و آن طرف سرک بکشد و موشی را شکار کند.
چکمه هایش را دوباره پوشید و به کشاورزی که با زن و بچه هایش توی باغی کار میکردند نزدیک شد،کشاورز وقتی گربه ای را دید که مثل آدم ها راست ایستاده بود و چکمه به پا داشت خیلی تعجب کرد.
یکی از پسرهای کشاورز کلوخی برداشت تا به طرف او بیندازد که کشاورز گفت: این کار را نکن این باید همان گربه ی چکمه پوش معروف باشد.
گربه دستی به سبیلش کشید و گفت: «بله» خودم هستم کشاورز گفت: «خیلی از آشنایی با شما خوشحالم کاش روی آن هندوانه مینشستید و برایمان از آن چه دیده اید، داستانها می گفتید.
گربه گفت...
#ادامه_دارد...
🌸🌸🌼🌸🌸
کانال تربیت کودکانه👇
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🌼 عنوان:گربه چکمه پوش و جادوگر
🌸موضوع:
شجاعت، زیرکی،تسلیم نشدن در برابر بدی ،کمک به دیگران
#قسمت_دوم
«باور کنید دلم میخواست این کار را بکنم ولی خیلی گرسنه و خسته هستم. اگر مرا به جوجه ای بریان میهمان کنید پس از استراحتی کوتاه چنین خواهم کرد.
کشاورز سرش را پایین انداخت و گفت: ما فقط سیب زمینی و پیاز می خوریم.
گربه گفت: «اگر من هم می توانستم سیب زمینی و پیاز بخورم، شریک سفره تان می شدم؛ اما نمی توانم.
همسر کشاورز گفت: «ما اجازه نداریم گوشت بخوریم چون به دستور جادوگر بزرگ باید همه ی مرغ و خروس ها و گاو و گوسفندها را بفروشیم و پولش را به او بدهیم.
گربه با تعجب پرسید: «کدام جادوگر؟ پسر کشاورز به قصری که بالای تپه ی میان روستا بود اشاره کرد و گفت: «آن جا زندگی میکند گربه گفت: پس باید امروز میهمان او شوم.
کشاورز گفت: شاید بهتر است از این روستای جادو شده بروید جادوگر همه ی ما را جادو کرده است وگرنه نمی توانست صاحب این روستا بشود. می ترسم تو را هم جادو کند. او می تواند خود را به هر شکلی درآورد گاهی به شکل درخت در می آید و به حرفهای ما گوش میکند.
گربه ی چکمه پوش به طرف تپه به راه افتاد و گفت: فراموش نکنید که من یک گربه ی معمولی نیستم. تازه اگر فکری برای شکم گرسته ام نکنم میمیرم.
قصر در بزرگی داشت. گربه با ته چوب دستی اش به آن ضربه ای زد و گفت: «باز کنید. برایتان مهمان رسیده است.
ناگهان پیرزن زشتی سرش را از پنجره ای بیرون آورد و گفت: زود از این جا برو، من میهمان نمی خواهم
گربه گفت: سلام بر تو ای شاهزاده ی زیبا، من گربه ی چکمه پوش هستم. آمده ام تا شما را با قصه های زیبا سرگرم کنم. جادو گر گفت: من از قصه خوشم نمی آید، چون در آنها از جادوگران بد می گویند.
گریه گفت: من شنیده ام که شما میتوانید خود را به هر شکلی در آورید. آمده ام این را از نزدیک ببینم تا بتوانم برای همه ی مردم دنیا از قدرت شما تعریف کنم ، جادوگر در قصر را باز کرد و گربه وارد شد. قصر کثیف و در هم ریخته بود و بوی بدی می داد. تارهای عنکبوت همه جا را گرفته بودند. گربه گفت: چه جای زیبایی است.
جادو گر گفت شما با مردم نادان این روستا فرق دارید. آنها میگویند که من زشت و کثیف هستم
گربه گفت: «آنها قدر شما را نمی دانند. شما زحمت کشیده اید و هر چه را داشته اند از آنها گرفته اید؛ ولی آنها به عوض تشکر و قدردانی این حرف ها را می زنند.
جادوگر آن قدر خوشحال شد که خندید
گربه گفت: «آیا شما می توانید خود را به شکل یک خرس ترسناک در آوریده؟
جادوگر انگشتهای دراز و استخوانی اش را به حرکت درآورد و ناگهان با یک رعد و برق به خرسی سیاه و ترسناک تبدیل شد. خرس چنان غرید که قصر به لرزه درآمد. چند تا از خفاش ها که به سقف چسبیده بودند روی زمین افتادند. گربه پشت سطلی پنهان شد و گفت: «خیلی ترسیدم خواهش میکنم به شکل همان شاهزاده خانم زیبایی که بودید در آیید.
دوباره رعد و برق شد و گربه جادوگر را دید که جلوش ایستاده است.
گربه گفت: «نمی دانستم این قدر قدرتمند هستید. از این به بعد به هر کجا که رفتم باید از شما تعریف کنم. آیا شما می توانید به شکل چیزهای کوچک هم در آیید؟
جادوگر گفت: تو آن قدر هم که خیال میکردم باهوش نیستی وقتی می توانم به یک خرس بزرگ تبدیل شوم معلوم است که میتوانم به شکل چیزهای کوچک هم در آیم.
گریه گفت: «یعنی می توانید خود را به شکل یک پیاز و یا یک سیب زمینی در آورید،جادوگر با صدای زشتی خندید و گفت: معلوم است که میتوانم گربه گفت: «شنیده ام که هر جادوگری بتواند به شکل موش در آید همیشه زنده خواهد ماند. آیا شما هم می توانید این کار را بکنید؟
جادوگر گفت: معلوم است که می توانم گربه گفت: «نشانم بدهید. خیلی خوشحال میشوم که بدانم برای همیشه زنده خواهید ماند.
باز رعد و برقی شد و جادوگر این بار به شکل موش چاق و چله ای درآمد. گربه بدون لحظه ای درنگ جست و موش را به دندان گرفت و خورد. بعد هم همان جا خوابید.
گربه وقتی از خواب بیدار شد دید که در یک باغ زیباست دیگر از آن قصر سیاه خبری نبود. مردم روستا که حالا آزاد شده بودند دور او را گرفتند و از او خواستند که آن جا بماند و زندگی کند.
گربه ی چکمه پوش برخاست و گفت: «خوشحالم که توانستم به شما کمک کنم؛ اما من باید به سفرم ادامه بدهم و جاهایی را که ندیده ام ببینم.
مردم گربه ی چکمه پوش را تا بیرون روستا بدرقه کردند و گربه ی چکمه پوش رفت که به سفرش ادامه دهد.
#پایان
🦋🌼🌸🦋👦
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
کتابخانه حضرت قائم عج مسجد جامع جلال اباد
🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺
در ترجمه صفحه ۴۲ می خوانیم
از
🌺 رتبه بندی در جایگاه پیامبران
🌺اختیار در پذیرفتن خداوند ودین
🌺 انفاق در راه خدا قبل از مرگ
🔴فردا رفاقت و شفاعت و خرید و فروشی در کار نیست❌
🌺 خداوند تنها معبود همیشه زنده
بدون چرت و خواب
🌺 خالق آسمان و زمین معدن علم و رحمت و دانایی
🌺 دین داری بله ولی اجباری هم در پذیرش دین نیست
ترجمه آیات صفحه ۴۲
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
۲۵۲ 👈پيامبران را با ویژگی هایی برهم دیگه برتری دادیم
خدا با برخیشون بطور ویژه حرف زد درجات برخی دیگر و بالا برد
مثلا به عیسی بن مریم معجزههایی روشن بخشیدیم
🔴او را به واسطه ی روح القدس یعنی برترین فرشته خود توانایی دادیم
🔴 اگه خدا به زور می خواست مردمی که بعد از پیامبر آمدند با هم دیگه نمیجنگیدند آن هم بعد ازآن همه دلیل های روشن
🔴ولی اون ها دچار اختلاف شدند عده ایمان آوردند و عده ای بی دین شدند
بله اگه خدا می خواست با هم نمی جنگیدند
🔴 ولی خداوند هرچه بخواهد میکند
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
۲۵۴ ای مسلمانان از هر چیزی که روزیتو ن کردیم در راه خدا هزینه کنید
🔴🔴 قبل از آنکه روزی برسه که نه خرید و فروش تو اون ممکنه و نه رفاقتی نه شفاعتی
🔴کسانی که از هزینه کردن در راه خدا طفره میرند واقعا بدکارند
۲۵۵👈جز خدا هیچ معبودی نیست
زنده است و پاینده نه چرت میزنه نه خوابش میگیره
🔴 آنچه در آسمانها و زمینه فقط مال خداونده
چه کسی بی اجازه خداوند حق شفاعت داره❓
🔴 آینده وگذشته ی همه ی موجودات رو میدونه جز به مقداری که او بخواد به ذره ای از علمش کسی دست پیدا نمیکنه
علم و رحمتش آسمانها و زمین را فرا گرفته و نگهداری آنها برای خداوند مشکل نیست او بلند مرتبه ی بزرگ است
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
۲۵۶ دین داری واجب است اما دیگران را نمیتوان و نباید به زور
دین دار کرد❌
🔴 هیچ اجباری به پذیرش دین نیست
🔴🔴چونکه راه کمال و هدایت از راه انعطاف و بیراهه کاملا مشخصه
🔴پس هرکه تو زندگی از آنچه در تعارض با خداست دوری کنه
🔴 خدا را باور داشته به محکمترین دستگیره و ريسمان الهي چنگ زده که کندنی نیست نیست
خدا شنوای داناست
راست گفت خداوند بزرگ و بلند مرتبه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سحرگاهان تلاوت کن به اخلاص
سپس اندیشه در معنای قرآن
خوبان صمیمی حق یارتان
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
پایان جزء دوم
🌷بسمه تعالی 🌷
🌷 حلقه کتابخوانی مادران دانا
🌷فردا یکشنبه ۲۵. ۹
🌷ساعت ۸.۳۰
🌷کتابخانه حضرت قائم عج ا.... منتظر مادران و بانوان آگاه و دانا هستیم .👏
🛑 مامان هایی که تو خونه خسته شدید از کار های تکراری
🛑 بانوانی که اعتماد به نفس ندارید و دوست دارید یک فعالیت اجتماعی داشته باشید که هم شاد باشه هم مفید باشه....
🛑همه دغدغه هاتون را به دست فراموشی بسپارید ! میپرسید چطوری ؟
با شرکت در دورهمی کتاب مادران دانا هم در کتابها سفر کنید و با هزاران شخصیت تاریخی و .... زندگی کنید و هم برای ساعتی از روزمرگی ها دور باشید .
منتظرتون هستیم 👏👏👏👏
🔰📚#معرفی_کتابخانه_های_ایران_و_جهان🔰📚
📚🏘کتابخانه مرکزی دانشگاه اوتاگو، نیوزیلند🏘📚
❇️دانشگاه اوتاگو دارای کتابخانههای متعددی است، ولی با این وجود کتابخانه مرکزی آن بسیار چشمگیر است. این کتابخانه دارای بیش از 500,000 جلد کتاب است که 9000 تای آنها قبل 1801 چاپ شدهاند و همچنین 2000 مکان مطالعه نیز برای دانشجویان دارد❇️
🏘📓🏘📓🏘📓🏘📓🏘📓