👆 #قصه_کودکانه
#قصه_های_پیامبران
🌼حضرت یوسف
#قسمت_یازدهم
وقتی پادشاه حرف حضرت یوسف را شنید کنجکاو شد و دستور داد زنهای پول دار مصر را به قصر بیاورند.
همه جمع شده بودند و پادشاه گفت:
-هر چه زودتر یک نفر توضیح بده که موضوع یوسف و زنها چیه؟
همه ساکت بودند و هیچ کس جرات نمی کرد حرف بزند در این حال زلیخا گفت:
-یوسف مردی درست کار و پاک دامن و به هیچ کدام از نقشههای ما زنها توجهی نمی کرد. یوسف بی گناه و راستگو است.
همه ی زنها به بی گناهی حضرت یوسف شهادت دادند.
پادشاه که شیفته ی دانایی و اخلاق خوب و درستکاری حضرت یوسف شده بود گفت:
-من این مرد خاص و درست کار را تحسین میکنم او امین و دانشمند است او را با عزت و احترام به قصر بیارین. او مشاور، نماینده و مسئول امور خزانه داری مصر میشود.
حضرت یوسف به خواست خدای بزرگ از زندان آزاد شد.
حضرت یوسف خدا را شکر میکرد، او صاحب عزت و احترام زیادی شده بود و پاک دامنی و بی گناهی او به همه ثابت شده بود.
حضرت یوسف بارها مورد امتحان خدا قرار گرفته بود و سالهای عمر و جوانی اش را در زندان به سر برده بود. از پدر و برادرش بنیامین جدا افتاده و برادرهایش بدترین ظلم را در حقش کرده بودند اما او صبور بود و همیشه خدا را شکر میکرد.
در مدتی که باران زیاد میبارید با راهنماییهای حضرت یوسف مردم برای سالهای خشک سالی آماده میشدند.
حضرت یوسف با توجه به علم و دانایی که خدا به او داده بود طبق برنامه ای منظم عمل میکردند و مواد غذایی و گندمها را بر طبق دستورهای حضرت یوسف انبار میکردند.
بعد از هفت سال بارندگی، خشک سالی همه جا را فرا گرفته بود. شهرها و کشورهای دیگر هم گرفتار شده بودند.
حضرت یوسف به اندازه ی کافی گندم و غذا داشت و هر کس باید گندم و مواد غذایی خودش را که در دوران خشک سالی که حکومت داده بود حالا از حکومت میگرفت، هر کسی هم چیزی ذخیره نداشت به جای طلا، پول، بردهها و گوسفند. مواد غذایی و گندم میگرفت.
حضرت یوسف که دلش خیلی برای بردهها میسوخت هر برده ای را که از مردم پول دار میگرفت آزاد میکرد و کاری میکرد که فرقی بین برده و مردم عادی و مردم پول دار نباشد.
خشک سالی کشورها و شهرهای دیگری را فرا گرفته بود، حضرت یعقوب، خانواده و شهرش هم گرفتار خشک سالی شده بودند. حضرت یعقوب که دلش برای گرسنگی بچهها و مردم شهرش میسوخت از همه ی پسرهایش خواست تا به دور درخت بزرگ جمع شوند تا با آنها حرف بزند.
وقتی همه به دور درخت جمع شدند حضرت یعقوب زیر سایه ی درخت نشست و گفت:
اگه قحطی همین طور ادامه پیدا کنه همه مریض میشن و ممکنه بمیرن. بچهها در عذاب هستند و چیزی برای خوردن نداریم. من شنیدم که عزیز مصر گندم زیادی را برای سالهای قحطی جمع کرده و به مردم میده و اگه کسی از شهر و کشورهای دیگه هم برای گندم به مصر بره عزیز مصر بهش گندم میده. شما هم باید برای اوردن گندم و سیر کردن شکم بچهها و زنهاتون به مصر برین و با خودتون گندم بیارین.
یکی از برادرها نگاهی به بنیامین انداخت که کنار حضرت یعقوب نشسته بود و گفت:
-پدر، بنیامین هم مییاد؟
حضرت یعقوب گفت:
-نه بنیامین پیش خودم میمونه.
حضرت یعقوب، بنیامین را خیلی دوست داشت، همیشه به او نگاه میکرد و به یاد یوسف میافتاد. بنیامین را بو میکرد و به یوسف گم شده اش فکر میکرد. حضرت یعقوب غم زیادی را تحمل میکرد اشکهای زیادی را در فراق پسرش ریخته بود.
او پدری دلسوخته و مهربان بود که اگر پسرهایش را نفرین میکرد و آهش زندگی همه ی آنها را نابود میکرد.
حضرت یعقوب هیچ وقت به این فکر نمی کرد که پسرش یوسف گمگشته را گرگها خورده و او مرده باشد. او هیچ وقت یوسفش را مرده تصور نکرد.
برادرهای حضرت یوسف به طرف مصر حرکت کردند بدون این که بدانند عزیر مصر همان یوسف، برادر خودشان است.
آنها راه زیادی را تا مصر رفتند تا به دروازه ی اصلی مصر رسیدند. مامور دروازه با دیدن آنها طبق وظیفه که باید از هر کسی نام و نشانشان را میپرسیدند از آنها نامشان را پرسید.
و وقتی حضرت یوسف نام برادرهایش را در میان درخواست کنندههای گندم دید آنها را شناخت و بدون این که کسی بفهمد که آنها برادرهایش هستند دستور داد که آنها را به قصر خودش بیاورند.
#ادامه_دارد...
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
1_12078419198.mp3
10.93M
❣اگر شما از این به بعد مثل گذشته فکر کنید
مثل گذشته حرف بزنید
مثل گذشته رفتار کنید
👆👆👆
اما توقع نتیجه ای تازه داشته باشید
این فکر ، احمقانه است
#پادکست
🛑با سلام و احترام عزاداری هاتون قبول
🛑گروه کتابخوانی آفاق
🛑کتابخوانی بر خط
🛑با ما باشید 👇👇👇
هر هفته شنبه شب ها راس ساعت ۲۱:۳۰ گروه باز میشود قسمتی از یک کتاب در گروه گذاشته میشود و دوستان علاقه مند میتوانند نظرات و برداشت های خود را درباره مطالب کتاب بیان کنند .
🛑کتاب های در حال خوانش سربلند و رمان من عاشق امید شدم .
🛑با معرفی گروه ما به دیگران سهمی در ترویج فرهنگ مطالعه کتاب و کتاب خوانی داشته باشید . 👏👏👏
https://eitaa.com/joinchat/420414255Cd2220b0f1a
لینک گروه 👆👆👆👆
🛑کانون و کتابخانه حضرت قائم عج ا...
🛑کتابخوانی برخط۱۰. ۶. ۱۴۰۳
🛑 امشب ساعت ۲۱. ۳۰
🌷کتابخانه حضرت قائم عج ا....
🌷بسمه تعالی
🛑افتخار ما این است که گروه مادران دانا یکی از موفق ترین گروه های کتابخوانی هست 👏👏👏👏👏
🛑مادرهای گرامی تو خونه خسته شدید
# حوصله کارهای تکراری روز مره را ندارید
# دلتون میخواد یک ساعت فارغ از کار منزل باشید
# دوست دارید اعتماد به نفستان بالاتر بره
# دوست دارید علم و آگاهی تون بالاتر بره
👏👏👏👏👏👏👏👏👏
🛑دورهمی کتاب ما در روزهای یکشنبه را از دست ندهید 👆👆👆👆👆
🛑ساعت ۹ صبح در کتابخانه حضرت قائم عج ا... منتظرتون هستیم
🛑تاریخ ۱۱. ۶. ۱۴۰۳
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
‼️قابل توجه علاقمندان به تحصیل در بزرگترین دانشگاه دولتی کشور
🔺️آغاز پذيرش «بدون آزمون» کارشناسی دانشگاه پیام نور
▫️انتشار دفترچه انتخاب رشته از فردا ۱۱ شهریور در سایت سنجش به آدرس؛
Sanjesh.org
اداره کل روابط عمومے دانشگاه پیام نور
#شنبه_های_کتاب
📕«شبیه»
✅زندگی یک زوج دانشجوی ایرانی که در شهر «نیس» فرانسه زندگی میکنند و دوست دارند فرزند زمانۀ خودشان باشند. اما بهناگاه اتفاقی مهیب رخ میدهد که نظر همۀ مردم شهر نسبت به آنها تغییر میکند!...
👌این اثر، در واقع ایده اش از مظلومیت حضرت محمدصلی الله علیه و آله شکل گرفته؛ اما نوع روایت در زمان حال اتفاق می افتد و مخاطب را در عصر ظهور و قبل از ظهور با خود همراه میکند.
✍️فائضه غفار حدادی
📚 نشر شهید کاظمی
🛒افزودن به سبدخرید:
https://B2n.ir/u56543
💻نسخه الکترونیک کتاب:
https://B2n.ir/q81957
🕌 بچههای مسجد-اصفهان
🆔 @Fahma_Esf
♨️کتابخونای خلاق
خبر خبر📯🎉
این هفته مسابقه نقاشی روی کاغذ شطرنجی داریم
در پایان هفته به ۵ تا از بهترین نقاشی ها جوایز گوگولی و خوب داده میشه🎁
با مراجعه به کتابدار برگه شطرنجی بگیرید و با مداد روی آن طرح دلخواهتان را بکشید و در پایان اسمتان را روی آن بنویسید🖼📝
منتظرتون هستیم🥳🤩
__________
لینک کتابخانه حضرت قائم جهت اطلاع رسانی به اعضا
@ketab0000