👈این روزها که آرامآرام بحث سفرهای حج دارد داغ میشود، بد نیست سری به سفرنامهی حج ناصرخسرو قبادیانی بزنیم. بیداری از خواب چهلساله و سفری كه ۶ سال و ۷ ماه و ۲۲ روز طول كشید.
🔸ناصرخسرو اثرگذاری این رؤیای عمیق بر زندگیاش را اینطور بازگو كرده است: «چون از خواب بیدار شدم، آن حال تمام بر یادم بود، بر من كار كرد [= اثر گذاشت]. با خود گفتم كه: «از خوابِ دوشین بیدار شدم، اكنون باید كه از خواب چهلساله نیز بیدار شوم.
اندیشیدم كه تا همه افعال و اعمال خود بَدَل نكنم [= تغییر ندهم]، فرج نیابم.»
(سفرنامه ناصر خسرو، به تصحیح دكتر محمد دبیرسیاقی، صفحه ۲)
🔹به این ترتیب ناصرخسرو كه تا چهلودو سالگی با وجود فراگیری دانشها و حكمتهای گوناگون، عمر خود را به منصبهای درباری و مدحِ این و آن و به غفلت و شادخواری گذرانده بود، راهی سفر میشود تا خود را باز یابد؛ سفری كه به اشاره رؤیای یادشده به قصد زیارت خانه خدا از تاریخ بیست و سوم شعبان ۴۳۷ و از شهر مرو آغاز میشود و شش سال و هفت ماه و بیست و دو روز بعد در روز سهشنبه بیستوششم جمادی الآخر سال ۴۴۴ هجری در شهر بلخ پایان مییابد.
#سفرنامه
#سفرنامه_حج
#ادبیات_بدونمرز
📌 کتاببان
حامی کتاب و کلمه 👇
https://eitaa.com/ketabbaan
🍀میقات شجره هم که ما عازمش بودیم، یک مکان ملاقات بود، زیر یک درختی که بعداً مسجدی کنارش ساخته شده. اما ملاقات با چه کسی؟ ...
یعنی ما هم مثل موسی داشتیم به ملاقات خدا میرفتیم؟ آن هم جایی در خارج از شهر مکه؟ چرا فکر میکردم خدا را باید در خانهاش پیدا کرد و نشسته آنجا تا ما برویم دورش بگردیم؟ یعنی خدا برای استقبال از مهمانانش میآمد به میقاتهایی که مشخص کرده بود؟ مثلاً یک درخت که بین راه حاجیان بود یا چاهی در نزدیکی شهر؟ استرس همه وجودم را گرفت.
همهچیز، الکیالکی جدی شده بود. کش چادرم را چندبار اینطرف و آن طرف کردم. با آن تیپ ضایع، داشتم به ملاقات خدا میرفتم! فکر کنم به جز من، فقط بنیاسرائیل میتوانستند حتی در راه میقات هم به چنین جزئیات بیاهمیتی فکر کنند. باید خودم را بیشتر به موسی نزدیکتر میکردم. کسی که شبی در میقاتی از توی درخت شنیده بود: «یا موسی اِنّی اَنا الله.»🌸
#دورت_بگردم
#فائضه_غفارحدادی
#سفرنامه_حج
#سفرنامه
📌 کتاببان
حامی کتاب و کلمه 👇
https://eitaa.com/ketabbaan