رمضان در آخرین روزهای عید شروع شده بود، از همان صبح، تمام شیرینیها، شکلاتها و آجیلها جلوی چشمهایم رژه میرفتند.
البته خودم هم کرمم گرفته بود تا بیبی را اذیت کنم و مدام از او میپرسیدم:
_بیبی پسته روزه رو باطل مِکُنه؟
_ها!
_تخمه چی؟
_ها!
_پوست تخمه چی؟! یعنی فقط تو دهنم باشه، با زبونم باهاش بازی کنم!
_بازم، ها!
_اگه قورت ندم و زود تف کنم چی؟
_مرض داری توی خانه تف کنی؟
_پس یعنی قورتش بدم؟!
_خُف کن مِخوام بخوابم!
با اینکه میخواست بخوابد،
زیر چشمی حواسش به من بود تا
مبادا روزهام را بخورم....😄
#یک_قاچ_از_یک_کتاب 🍉
#آبنبات_پسته_ای
#مهرداد_صدقی
#ماه_مبارک_رمضان
📌 کتاببان
حامی کتاب و کلمه
https://eitaa.com/ketabbaan