🍉 #برشی_از_کتاب #کتاب_هفته
نا گهـان صـدای مـادرم آنها را سـاکت کـرد: « الزم نیسـت. #رسـول_خـدا (ص)بـه خانـهی مـا میآینـد.»بعـد بـا دسـت بـه کلبهای کوچـک و قدیمـی خودمـان اشـاره کرد: اینجـــــاســـت. کوچـــــک اســـت. امـا به اندازهی پیــــــامبر(ص) و خانوادهشـان جـا دارد. «مـن داشـتم از تعجـب شـاخ در مـیآوردم. این چـه حرفی بود کـه مـادرم زده بـود؟ کلبهی ما اصالاً جای مناسبی برای کسی مثـل پیامبـر خـدا(ص) نبـود. اولیـن اعتـراض را #حـارث_خزرجـی کـرد: «ایـن چـه حرفـی اسـت کـه میزنـی #پیـرزن؟ مگـر نمیدانید کـه ایشـان کیسـتند وچـه احترامـی در بیـن مـا دارند؟»#حصیر_بن_سماک گفت:«او را ببخشـید ای جنـاب محمـد(ص). تشـریف بیاوریـد برویم.»
مـن از شــــرم و خجالـت عـرق کـرده بـودم. اصلا نمیتوانسـتم تحقیــــر شـدن #مـادرم را ببینـم و بـه خاطـر ایـن پیشـنهاد #بچهگانـهاش او را ببخشـم. خواسـتم جلـو بـروم و از پیامبـر(ص) عذرخواهـی کنـم کـه او نگاهش را بـه مـادرم دوخـت و حرفـی زد کـه پایم به #زمین چسـبید :
- بسیار خوب. من دعوت شما را قبول میکنم.
📙 #مسجد_پیامبر_خدا
🖋 #ابراهیم حسن بیگی
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/74640
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🗓 #روزشمار
2️⃣ روز مانده تا #هفدهم_رمضان سالروز تأسیس #مسجد_مقدس_جمکران به دستور #حضرت_حجت(عج)
🔵#مهربان_تر_از_مادرم...
📜بغضم گرفت. میخواستم دوباره #گریه کنم؛ اما با دیدن #مرد خندیدم. قیافهاش خیلی قشنگ و #مهربان بود. حتی قشنگتر و مهربانتر از مادرم. با خندهاش همه اشکهایم خشک شد و من هم خندیدم. از او هم پرسیدم #مادرم کجاست؟ لبخندی زد و گفت همین نزدیکیهاست. حسابی ذوق کردم. بالاخره یکی زبانم را فهمید. دست کشید روی سرم و من را بوسید. او هم مثل مادرم بوی خوبی میداد... مرد رفت و رفت تا اینکه دیدم من را گذاشت داخل کالسکه خودم. حس خوبی داشتم. من هم بوی خوبی گرفته بودم... همه جا پر از #نور و #چراغ بود. داشتم برای خودم دست میزدم و آواز میخواندم. مرد هم کالسکه را به چپ و راست میچرخاند و جلو میرفت...
📙 برشی از کتاب #مامان_من_گم_شده
🖋 به قلم #مریم_بصیری
🛒 https://ketabejamkaran.ir/120429
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran