#رمان_کودک_و_نوجوان
#کتاب_داستان
#کتاب
#تخفیف
قیمت پشت جلدکتاب ۲۳.۰۰۰ تومان
سهم شما ۱۹.۰۰۰ تومان
@ketabestanmarefat3
#تحلیلی
#کتاب_ارزشمند
#احمد_الحسن
#کتاب
#تخفیف
قیمت پشت جلدکتاب ۱۵.۰۰۰ تومان
سهم شما ۱۲.۰۰۰ تومان
@ketabestanmarefat3
#تحلیلی
#حدیث
#روایت
#کتاب_ارزشمند
#امام_زمان
#کتاب
#تخفیف
قیمت پشت جلدکتاب ۳۶.۰۰۰ تومان
سهم شما ۳۰.۰۰۰ تومان
@ketabestanmarefat3
#زندگینامه
#روایت
#سوره_مهر
#کتاب
#تخفیف
قیمت پشت جلدکتاب ۵۰.۰۰۰ تومان
سهم شما ۴۰.۰۰۰ تومان
@ketabestanmarefat3
#اخلاق
#آیت_الله_حق_شناس
#کتاب
#تخفیف
قیمت پشت جلد کتاب ۵۰.۰۰۰ تومان
سهم شما ۴۰.۰۰۰ تومان
@ketabestanmarefat3
#چالش_کتاب
به سوالات زیر پاسخ بدید ...
1 - یک #کتاب از #سعید_تشکری نام ببرید ؟؟؟
2 - یک #رمان_ایرانی جذاب نام ببرید؟؟؟
3 - نویسنده و راوی کتاب همسایه های خانم جان کیستند؟؟؟
4 - یکی از شاعران جوان معاصر که کتاب وجود یکی از آثار اوست؟؟؟
5 - کتاب زندگی کدوم شهید رو مطالعه کردید؟؟؟ اسم کتاب ؟؟؟
6 - از نویسندگان زندگی شهدا دو نفر را نام ببرید... با اسم کتاب؟؟
7 - سفرنامه ی خال سیاه عربی و خری که در برلین گم شد از چه کسانی می باشد؟
8 - اسم سه تا انتشاراتی که در حیطه ی رمان و زندگینامه کار می کنند رو بنویسید...
9 - یکی از نویسندگان پر اثر و با کیفیت کتاب کودک و نوجوان؟؟
10 - دو مجموعه از مجموعه آثار محسن عباسی ولدی را نام ببرید.
**************
در صورت تمایل پاسخ بدید و برنده ی یک کتاب به ارزش 30.000 تومان بشید...
در صورتی که علاوه بر پاسخ صحیح به چالش 10 نفر از طرف شما عضو کانال بشن هدیه ی شما یک کتاب به ارزش 45.000 تومان خواهد بود...
پاسخ هاتون رو به آی دی @smh66313 ارسال کنید...
#کتاب_بخوانیم_تا_حال_دنیا_خوب_شود
#کتابستان_معرفت_قاین
@ketabestanmarefat3
بَه بَه 😍
❄ ولی اگه به خاطر برف تعطیل شدید بیایید یه کار مفید کنید. ❄
چه کاری بهتر از مطالعه کردن کتاب
مواظب خودتون هم باشین🤧
#کتابستان_معرفت_قاین
@ketabestanmarefat3
عمده دلیلی که کتاب سفارش داده نمیشه چیه بنظرتون؟
به جز بی پولی هر چی بلدین بگین😅
برامون بنویسین 👈 @smh66313
#یک_قاچ_کتاب
لب روی لبهایش گذاشتم. انگار یک تختهچوب زیر لبم آمد. سخت و خشک. هیچ گوشتی به تن بچهام نمانده بود. یاد روضه اباعبدالله کنار پیکر علیاکبر دلم را چنگ زد. آقا کنار پیکر پسرشان چه کشیدند؟ بچههایم خاک پای علیاکبرش هم نبودند. چشمهایم را بستم. صورت به صورت علی. عمیق نفس میکشیدم تا بوی جانش در مشامم بماند. دیگر نه چیزی میدیدم، نه چیزی میشنیدم. از این دنیا جدا شده بودم. شناور در بیوزنی و خلسهای عمیق. جایی میان زمین و آسمان. جایی در انتظار بهشت. دستم را زیر سرش بردم تا بغلش کنم؛ مثل وقتی به دنیا آمد.
پرستار در پتو پیچیده بودش و کنارم خواباندش. چشمهایش مثل امروز بسته بود. به خودم چسباندمش. مشتهای کوچک و هاله صورتی لپهایش را بوسیدم. زیر گلویش را بو کردم؛ بوی بهشت میداد.
داوود و رسول چه ذوقی کردند از دیدن برادر کوچکشان. تا نصفهشب دور علیرضا میپلکیدند. اسباببازی پیدا کرده بودند. مادرشوهرم و محمودآقا هم ذوقشان کمتر از بچهها نبود. آن شب همهمان ذوقزده از ورود مهمان جدید تا دیروقت بیدار ماندیم.
روز اول که به خانه محمودآقا آمدم، حتی فکرش را هم نمیکردم بتوانم یک روزِ دیگر اینجا دوام بیاورم؛ چه برسد به اینکه سه بچه قدونیمقد داشته باشم.
روز عقدم همه مشغول کار خودشان بودند و من هم مشغول بازی. خوشحال از آنهمه مهمانی که در خانه بود، جولان میدادم و میوه و شیرینی میخوردم. نمیدانستم اینهمه بروبیا برای مراسم عقد من است. وسط شیطنتها و سرک کشیدن میان بزرگترها، خاله بهجت صدایم زد. چادر سفیدی را سرم کرد و صورتم را بوسید:
-فروغ جان! الان یه آقایی میاد ازت امضا بگیره. هر جا رو گفت، امضا کن.
موهایم را از کنار صورتم، زیر چادر میداد که عمو محسن و عاقد آمدند. عاقد کت بلندی تنش بود. دفتر بزرگی را مقابلم باز کرد. عمو محسن قلم را در جوهر فرو برد و دستم داد:
-قزم امضا اله.
با یک دست چادر را محکم زیر گلو چسبیده بودم و با یک دست امضا میکردم. ذوقزده و خوشحال از آنهمه امضا.
از روز بعد رفت و آمدهای زنانه شروع شد. خاله و عزیز مدام در راه بازار بودند. از خرید عروسیام همین تنها ماندن در خانه نصیبم شده بود. صبح میرفتند و ظهر با یک کفش سفید برمیگشتند. کفش را پایم میکردند، میدیدند کوچک است. بعد از ظهر میرفتند و مغرب با یک جفت کفش دیگر میآمدند که برایم بزرگ بود. برای هر تکه از خریدم چند بار این راه را میرفتند و میآمدند. داستانی شده بود. یکی نبود بگوید: «مگر کاری زنانهتر از خرید عروسی هم وجود دارد؟ خب این بچه را هم همراه خودتان ببرید.»
#درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است
#فروغ_منهی
#شهیدان_خالقی_پور
#پیشنهاد_کتاب
#پیشنهاد_ویژه
#زینب_عرفانیان
#کتاب
« به ما بپیوندید »
#کتابستان_معرفت_قاین
@ketabestanmarefat3
گاهی وقتا زبان و عقل قاصر می مونه از فکر به اینکه چطور یه مادر دسته گل هایی رو با تموم وجود و عاشقانه و مادرانه بزرگشون می کنه و بعد برای اینکه حرف امام و رهبرش روی زمین نمونه و دشمن وارد خاکش نشه اون سه دسته گل رو راهی جبهه جنگ می کنه و از ززیر قرآن ردشون می کنه تا به جنگ دشمن سرتاپا مسلح و خونخوار برن ...
- کم نیستند مادرانی که تمام مردان خونه ی خودشون رو از همسر و فرزند و نوه و داماد و برادر و ... رو راهی جبهه دفاع از حق کردند و سال هاست که با خاطرات و یادگاری های اونا دارن زندگی می کنن...
- #فروغ_منهی یکی از اون مادرهاست ...
- داوود ، رسول و علیرضا فرزندان دلبند خودش رو که با سختی و پر از شادی و غم بزرگشون کرده در جنگ با رژیم بعثی از دست می ده ...
- از خوندن خاطرات این مادر گاهی اشک می ریزید و گاهی لبخند می زنید ...
- این #کتاب ناب و انسان ساز رو از دست ندین ...
#کتابستان_معرفت_قاین
@ketabestanmarefat3
« #درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است »
#پیشنهاد_ویژه #پیشنهاد_کتاب
-----------------------
نویسنده : زینب عرفانیان
ناشر : نشر شهید کاظمی
70.000 تومان
-----------------------
#معرفی_کتاب :
کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است نوشته زینب عرفانیان است. کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است خاطرات فروغ منهی مادر شهیدان داوود خالقیپور، رسول خالقیپور، علیرضا خالقیپور است.
کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است خاطراتی از زندگی این بانوی بزرگوار است که شاهد شهادت فرزندانش در راه وطن بود. این کتاب روایتی اندوهناک و سرشار از شجاعت است که نسل امروز را با حقیقت دفاع مقدس بیشتر آشنا میکند.
----------------------
ثبت سفارش و ارسال :
@smh66313
09331141953
----------------------
#فروغ_منهی #کتاب #معتاد_کتاب_شو #زینب_عرفانیان #نشر_شهید_کاظمی #کتاب_خوب #کتاب_بخونیم #کتاب_بخوانیم
----------------------
« به ما بپیوندید »
#کتابستان_معرفت_قاین
@ketabestanmarefat3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- این شیرزن مادر دو شهید هستند ...
- یک سردار شهید ...
- یک شهید جوان ...
می شناسیدشون؟؟؟؟؟
حدس بزنید ... اینجا @smh66313
این کلیپ رو ببینید تا پست بعدی رو بذارم...
#کتابستان_معرفت_قاین
@ketabestanmarefat3
#عصمت_احمدیان
- متولد 1324
- اهل اصفهان
- عروس خوزستان
- مادر سردار شهید #اسماعیل_فرجوانی و #ابراهیم_فرجوانی
- مادر #جانباز نسرین فرجوانی
- مبارز و رزمنده ی دفاع مقدس
- کارآفرین نمونه کشور
- خیر و نوع دوست صبور و پر انرژی
و ...
- این گوشه ای از شناسنامه ی معرفی ایشون بود...
همه لب خندون و حرف های پر انرژی و قشنگش رو می بینن...
به قول خودش : از خلوتش خبر ندارن
برای رسیدن به امروز زندگی پر از شادی و غمی رو تجربه کرده که مرور زندگی ایشون می تونه درس بزرگی باشه برای جوونای امروزیمون...
برای آشنایی بیشتر با ایشون کتاب زندگینامه ی ایشون رو مطالعه کنید و لذت ببرید ...
بریم کتاب زندگی ایشون رو معرفی کنیم؟؟؟
«به ما بپیوندید»
#کتابستان_معرفت_قاین
@ketabestanmarefat3
« #مادر_ایران »
#پیشنهاد_ویژه #پیشنهاد_کتاب #روز_مادر
----------------------
نویسنده : نورالهدی ماه پری
ناشر : راه یار
57.000 تومان
----------------------
#معرفی_کتاب :
این کتاب، روایتی داستانی از زندگی پرفراز و نشیب عصمت احمدیان، مادر شهیدان ابراهیم و اسماعیل فرجوانی است. خانم احمدیان که از جمله بانوان فعال در ستاد پشتیبانی دفاع مقدس اهواز بود، پس از جنگ، به صورت جدی وارد فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی میشود، به طوری که او امروز یکی از بانوان تأثیرگذار و الگو در اهواز است و همچنان در 73سالگی، علاوه بر امور خیریه، با پیگیریهای فراوان، به دنبال کارآفرینی و ایجاد شغل برای مردم است.
----------------------
ثبت سفارش و ارسال :
@smh66313
09331141953
----------------------
#کتاب #کتاب_خوب #مادر_شهیدان #عصمت_احمدیان #شهیدان_فرجوانی #معتاد_کتاب_شو #مطالعه #کتابخوانی #من_کتابخوانم
----------------------
« به ما بپیوندید »
#کتابستان_معرفت_قاین
@ketabestanmarefat3
#یک_قاچ_کتاب
- حاج آقا آتیشها رو تو اسمون میبینی؟
احمدآباد گرم بود و خانه پروین کولر نداشت. شب روی پشت بام خوابیدیم. چند روز قبل به حاج آقا گفته بودم تا بچه ها به مدرسه نرفته اند یک بار دیگر به خانه خواهرم برویم. پروین پاره جامانده ای از وجودم در آبادان بود و تنها همدمی که در غربت داشتم.
شوهرش، آقای نادی، در اتوبوس رانی بلیت می فروخت. درآمد چندانی نداشت و در یک خانه قدیمی مستأجر بود. ترک های دیوارشان آن قدر باز بود که لابه لای آن را با لباس کهنه پر می کردند.
بچه های پروین همه زحمتکش و مؤمن و باهوش بودند اما محمدعلی چیز دیگر بود. پروین محمدعلی را از همان کودکی سیروس صدا میزد. پسر بسیار باهوشی که برای تأمین هزینه تحصیل، از نوجوانی در باشگاه شرکت نفت و در میان همهمه خواننده ها و فوتبالیستها، به جمعیت آب یخ می فروخت.
محمدعلی باخدا بود و غيور. آن قدر که از قبل بازو، مدرک لیسانسش را هم در رشته مکانیک نفت گرفت. آخرین شب آرام شهریور خیلی قشنگ بود. اما حدود ساعت دوازده صداهای غریبی از آسمان به گوش رسید.
- چه خبره حاج آقا؟ چرا آتیش تو آسمونه؟
- این ها تیره.گلوله ست.
دمدمه های صبح صداها محکم و مهیب شدند. از دورها آژیر آمبولانس بالاو پایین می رفت و شبیه شیون زنی درمانده به نظر می رسید. بی تاب از پله ها پایین دویدیم و مستقیم به کوچه رفتیم. همه شهرهاج و واج در خیابان بودند. وحشتناک تر اینکه کسی جرئت لب بازکردن و پرسیدن نداشت...
#مادر_ایران
#عصمت_احمدیان
#اسماعیل_فرجوانی
#ابراهیم_فرجوانی
#شهیدان_فرجوانی
#نورالهدی_ماه_پری
#کتاب
#کتاب_بخونیم
#پیشنهاد_ویژه
« به ما بپیوندید »
#کتابستان_معرفت_قاین
@ketabestanmarefat3
#رمان
#پیشنهاد_ویژه
#کتاب
#تخفیف
قیمت پشت جلد کتاب ۳۵.۰۰۰ تومان
سهم شما ۲۸.۰۰۰ تومان
@ketabestanmarefat3